هر جا عشق هست خدا هست

در این کتاب, ترجمه داستان یاز 'لئون تولستوی 'برای نوجوانان به طبع رسیده است .داستان درباره کفاش پیری به نام مارتین است که ابتدا همسر و سپس سه فرزندش را از دست می‌دهد .او در حالی که با ناامیدی از خدا و بخت خود گله می‌کند پیرمردی روحانی او را به خواندن انجیل فرا می‌خواند .مارتین با سخنان مسیح انس می‌گیرد و پس از آن تحت تاثیر انجیل رویایی می‌بیند که در پی ان احساس می‌کند, حضرت عیسی (ع) به دیدار او خواهد آمد .انتظار او برای دیدار عیسی (ع) به طریقی شرایطی فراهم می‌کند که او به یک پیرمرد گرسنه و سرمازده, به مادر و فرزندی بی‌پناه, و به پسربچه‌ای گرسنه و درمانده کمک می‌کند .مارتین پس از انجام این امور در می‌یابد که در آن روز, عیسی (ع) به دیدار او آمده بود, چرا که به توصیه‌های نوع دوستانه پیامبرش عمل کرده بود و از این کار احساس رضایت می‌کرد' .او دانست که مسیح (ع) در همه لحظاتی که او با همه وجود به دیگران محبت می‌کرد و عشق می‌ورزید و به رنج‌های انسان‌ها و گرسنگی و بی پناهیشان می‌اندیشید, و زندگی خود را و عشق و محبتش را با آنان قسمت می‌کرد, با او بوده .او دانست که هر جا عشق هست, خدا هست .'