سفارتخانه
نویسنده:
اسلاومیر مروژک
مترجم:
داریوش مودبیان
امتیاز دهید
آدم های نمایش:
سفیر کبیر
اتللو
اَمِلی
نماینده مخصوص
پناهنده
دو ژنرال ارتش
پرده اول:
اتللو: ا... ا... قربان...
(سفیر کبیر به سرعت از جا برمی خیزد، شرم زده است و گیج. عینکش را بر میدارد - پیداست که دوربین است - تار مویی خیالی را از روی آستینش برمیدارد و...)
سفیر کبیر: در چه ساعتی باید ایشان را به دفتر بپذیرم؟
اتللو: ساعت دوازده ظهر! به خاطر چی می پرسید قربان؟ قبلا این موضوع را به شما گوشزد نکرده بودم؟
سفیر کبیر: چرا، چرا، فقط می خواستم مطمئن بشم.
اتللو: به عنوان دبیر اول سفارتخانه، من به جنابعالی اطلاع دادم که دولت این کشور مایل است نماینده مخصوص خود را جهت ملاقات و گفتگو به سفارتخانه ما بفرستد و جنابعالی هم موافقت کردید. آیا من در وظایف خود قصوری داشته ام و یا احیانا ساعت و روز دقیقی را برای ملاقات شما انتخاب نکرده ام و یا...؟
سفیر کبیر: نه، اصلا اینطور نیست...
بیشتر
سفیر کبیر
اتللو
اَمِلی
نماینده مخصوص
پناهنده
دو ژنرال ارتش
پرده اول:
اتللو: ا... ا... قربان...
(سفیر کبیر به سرعت از جا برمی خیزد، شرم زده است و گیج. عینکش را بر میدارد - پیداست که دوربین است - تار مویی خیالی را از روی آستینش برمیدارد و...)
سفیر کبیر: در چه ساعتی باید ایشان را به دفتر بپذیرم؟
اتللو: ساعت دوازده ظهر! به خاطر چی می پرسید قربان؟ قبلا این موضوع را به شما گوشزد نکرده بودم؟
سفیر کبیر: چرا، چرا، فقط می خواستم مطمئن بشم.
اتللو: به عنوان دبیر اول سفارتخانه، من به جنابعالی اطلاع دادم که دولت این کشور مایل است نماینده مخصوص خود را جهت ملاقات و گفتگو به سفارتخانه ما بفرستد و جنابعالی هم موافقت کردید. آیا من در وظایف خود قصوری داشته ام و یا احیانا ساعت و روز دقیقی را برای ملاقات شما انتخاب نکرده ام و یا...؟
سفیر کبیر: نه، اصلا اینطور نیست...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سفارتخانه