رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی

خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 39 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 39 رای
به کوشش : علی دهباشی

این کتاب به سرگذشت وحشتناک فداییان اکثریت در مهاجرت می پردازد. فقر و بدرفتاری عوامل حکومتی شوروی ، بی کفایتی و فساد مسئولین سازمان و نگاهی به وضعیت اسف بار زندگی در جامعه شوروی از مطالب این کتاب می باشد. فتح الله زاده علاوه بر سرگذشت فداییان در مهاجرت تبعیدوار ، زندگی مهاجرین نسل قبل را نیز زیر ذره بین گرفته . افرادی که پس از سقوط فرقه دموکرات و یا اعضای حزب توده که از ترس اعدام توسط نیروهای شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد به شوروی پناهنده شده اند نیز در این میان ذکر می شوند .

فتح الله زاده در یادداشت ابتدای کتاب می نویسد : " این نوشته را به هزاران ایرانی بی نام و نشان که در زندان های استالینی و اردوگاه های سیبری جان باخته اند تقدیم می کنم " . وی همچنین نگاهی کاملاً انتقادی به عملکرد سازمان فداییان اکثریت ، حکومت و عوامل شوروی دارد .

"خانه دایی یوسف" اصطلاحی بین چپی ها بوده و نام مستعار کشور شوروی و رهبر آن جوزف استالین می باشد و در نظر کمونیست های آن دوره خانه دایی یوسف در هر صورت جای امنی برای آنها و بهشت سوسیالیسم بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
amirghorbani
amirghorbani
1395/04/22

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی

تعداد دیدگاه‌ها:
69
بعد از ۵۰۰ سال سلطنت صفوی با همکاری دگر سران ایل‌های تورک هنگام فروپاشی صفویان ,نادر شاه برای گرفتن سلطنت تمام سران و نماینده‌های طوایف تورک را به دشت مغان (پارس آباد امروزی آزربایجان جنوبی ) دعوت کرد و با رفراندوم سنتی‌ تورک‌ها ( طوی تورسی ),رای تمامی‌ قبأییل را برای گرفتن حکومت از صفوی به افشار را با صلح و‌ رضایت همه ایل ها تشکیل داد برای همین در اکثر تاریخ کشور‌های غرب از نادر شاه اولین شاه دمکراتیک تاریخ هم نام میبرند.
در این روز بزرگ حتی یک نماینده‌ای ایل یا طایفه فارس یا ایل غیر تورک ننشت و این تماماً با رای و کمک همه ایل‌های تورک به وقوع پیوسته و امپراطوری دیگر تورک بنام امپراطوری افشار بوجود آمد.
ولیکن خاطر نشان کنیم این نوع دموکراسی در انتخاب ببیگ ،خان ، شاه ، آقا ،سلطان هزاران سال است که بعنوان سنت و فرهنگ در ملت تورک بوده و چون دولت داری هزاران سال است با تاریخ تورکان آمیخته شده است تورکان همیشه برای اداره و حاکمیت ملت خود از مقام‌های کوچک تا مقام‌های بزرگ دولتی خود را تحت مراسمی بنام طوی انتخاب کرده اند.که این نشان است آن چیزی است که به آن در دنیا امروز ملت ریشه در متمدن و دمکرات نام می‌نهند. در انتخاب شاه اسماعیل صفوی و‌ ایجاد امپراطوری صفوی ۷ ایل بزرگ تورک کنار هم آمده و در ایجاد این امپراطوری از ابتدایی‌ترین طرح ریزی تا اوج قدرت و همچنین فروپاشی در کنار دولت خود میستند. این تاریخ در ایجاد امپراطوری‌های عثمانی ، افشاریان, ایلخانیان ، خوارزم شاهیان اتابکیان ترکرر شده است .
در تاریخ غرب نادر شاه با نام‌های “سردار بزرگ تورک” ،”امپراطور دموکراسی”، ” ناپلئون شرق “و بنام “آخرین فتح” ثبت شده است. متاسفانه ایرانیان در هنگام ترجمه دیگر منبع و اسناد ملل دیگر آنها‌را تحریف کرده و خوب‌ها را بنام پارسی‌ زاده و ایرانی‌ و بد حرا اشغال اگر مغولی یا عربی‌ نام میبرند . به عنوان مثال در هنگام ترجمه این اسناد یا بهتر بگیم تحریف اسناد توسط ایرانیان ناپلئون شرق میشود ناپلئون ایران …
باینکه فارس ها تاریخی‌ ۲۵۰۰ ساله جعلی برای خود درست کرده اند و سعی‌ می‌کنند ماقبل آن را انکار کنند دقت نکرده اند در همین جعل ۲۵۰۰ ساله ۱۰۰۰ سال تورکان ،۷۰۰ سال عرب‌ها ،۳۵۰ یونانی‌ها ، ۱۵۰ سال مغول‌ها و افغانی‌ها و قبیل مهاجر این مناطق را حکمرانی کرده اند . پس ایرانیان و تاریخنگاران ایرانی‌ از کدام فرهنگ و تاریخ ۲۵۰۰ ساله پارسی ایرانی‌ سخن میگویند!! (می‌دانیم که از عمر کشور ایران و نام ایران و ایرانی‌ فقط ۷۹ سال است میگذرد)
هرگز نام رسمی “ایران” نبود. ایران اولین بار در شاهنامه فردوسی‌ از تخیلات وی به بیرون آماده است واز طرف دیگر در همان تخیلات فردوسی هم ایرانیان با تورانیان و تورک‌ها همیشه در نزاع بوده و فردوسی‌ آزربایجان و توران را خاک دشمن پارسیان معرفی می‌کند. از همه مهمتر بین نادر شاه افشار، اسم ایران و زبان فارسی هیچ ارتباطی وجود ندارد.
دولتهایی قبل از رضا شاه (سلجوق ها، صفوی ها، افشار، قاجار،خوارزم شاهیان- اتابکیان- خرمین خزر ها- -آقا قیونلو – قره قیونلو – جلالیان – تیموریان – اشکانیان…حدود هزار سال) دولتهایی با تیپولوژی اتنیکی تورک بودند و بر اساس کثرت جمعیت تورک و غالبیت سیاسی آنان شکل گرفته بودند. در این دولتها ضمن رسمی بودن زبان تورکی به همه زبانها احترام میگذارشتند و حتی در اعتلای آنها میکوشیدند.فردوسی‌ نژاد پرست ، سعدی – حافظ هم در امپراطوری‌های تورکان به اوج خود رسیدند و شکوفایی این زبان در زمان امپراطوری تورکان بود. ایران و توران نیز در ادبیات آن دوره نه اسم کشور خاص که به عنوان اسم منطقه آسیای میانه بکار میرفته است.
آثار به جا مانده از زمان نادر شاه نشان میدهد که وی به زبان تورکی اهمیت میداده و مراوده‌های سیاسی وی نیز به زبان ترکی انجام میشده است.و اصلا قادر به صحبت کردن به زبان فارسی هم نبوده است وی به زبان تورکی با لهجه تورکی ترکمه صحبت و نامه نگاری میکرد.در کنار هزاران سند و نامه در اسناد کشور‌های دیگر , اشعاری به زبان تورکی نیز در آثار به جا مانده از دوران نادری این واقعیت را تایید میکند.
نادر شاه افشار در سال ۱۰۶۷ در ایل افشار (اوشار)در درگز افشار یورد خراسان به دنیا آمد. اَفشار یا اسم اصلی و تورکی آن طایفه “اوشار” یکی از ایل‌های بزرگ تورک اغوز است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ به آزربایجان (در آن زمان کشوری بنام ایران وجود نداشت) آمدند و پایه‌های سلسله صفوی را بنیاد گذاردند.
نادر شاه افشار ، شاه ایران یا شاه پارسی‌-ایرانی‌ نیست
در کشوری که این قبیل تحریف تاریخ توسط تجزیه طلبان اشکارا بیان می شود نمی توان انتظار داشت که رضا شاه دست روی دست می گذاشت:
اغوز تی‌وی:نادر شاه افشار را در تاریخ ساختگی ایران چنان به قلم داده اند که گویا طوایف اوشار (به فارسی افشار) در خدمت کشوری بنام “ایران” که وجود خارجی نداشت، قرار داشته اند. نادر شاه تورک را در خدمت دولت مداری فارسی! و ایران هخامنشی! قلمداد میکنند و به خورد مردم میدهند.
نگاه کنید به ا ین جمله از هزاران نوشته دروغ و قلابی که طی‌ ۷۹ سال گذشته که در این زمینه وجود دارد: “نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود.”
بهتر است بدانیم که؛ اسم ایران برای اولین بار در سال ۱۳۱۳ (۷۹ سال پیش) به این کشور نهاده شده است.تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشوری که امروز ایران نام دارد به نامهای مختلفی می خواندند.هر زبانی و هر کشور و منطقه ایی این کشور را با اسم و عنوان خاصی میشناخت.تاریخا اغلب دولتهای موجود در کشوری که امروز ایران خوانده میشود، اسم کشور را به خاندان خود منسوب میکردند و کشور را به آن نام میخواندند.برای نمونه در دوره‌های مختلفی از دولت قاجار که از طوایف تورک اوغوز تشکیل میشدند، ایران را “ممالک محروسه قاجار” میخواندند.
بعدها در دوره‌های پایانی حکومت قاجار و قدرت گیری عناصر بانقوذ متعلق به ملت فارس در ارکان سیاسی کشور عنوان “ممالک محروسه ایران” نیز به تدریج مورد استفاده قرار گرفت.
ما هم از زمان رضا شاه و زندانهای آن زیاد خوانده ایم خاطرات بزرگ علوی انور خامه ای پیشه وری افتخاری و غیره که نشان می دهد چقدر رضا خان شما فردی دموکرات و پایبند به اصول دموکراسی بوده ! برای همین امثال صادق هدایت او را دوالپا و مادر قح. . بزرگ نامیده!

شاید شما کتابهای خاطرات کمونیستها را مطالعه کرده باشی اما شک دارم که کتابهای صادق هدایت را خوانده باشی وگرنه اگر فقط یک کتاب از صادق هدایت خوانده باشی متوجه میشدی که آنقدر شباهت های فکری و فرهنگی بین رضاشاه کبیر و صادق هدایت بوده که بر هیچ کسی پوشیده نیست برای مثال
هر دو عامل بدبختی و فلک زدگی و عقب ماندگی ایرانی ها را هجوم تازی ها می دانستند
هر دو شکوه ایران را در بازگشت ایرانی ها به فرهنگ باستانی خویش می دانستند
هر دو پیشرفت و شکوفایی ایرانی ها را در فراگیری علم از ملل متمدن بخصوص اروپایی ها میدانستند
هر دو عاشق و شیفته فردوسی و شاهنامه بودند ( رضاشاه کمتر از ده سال از پادشاهیش آرامگاه شکوهمندی برای فردوسی درست کرد و هزاره فردوسی را با سخنرانی خویش افتتاح کرد )
هر دو دشمن ملایان متحجر بودند بخصوص ملایانی که همه مظاهر تمدن از رادیو گرفته تا گرامافون و مدرسه و بیمارستان را حرام میدانستند
خلاصه برای شباهت های فکری این دو بزرگمرد می شود هزاران کتاب نوشت
اما نکته مهمتر اینکه صادق هدایت بخاطر همین پادشاه توانست برای فراگیری علم و دانش به فرانسه برود یعنی جزو اولین دانشچویان اعزامی از طرف رضاشاه کبیر بود و از همه جالبتر اینکه صادق هدایت در دوره همین پادشاه بیش از 5 شغل مهم عوض کرد
پس صادق هدایت انصافا مدیون این پادشاه بزرگ بوده است
چقدر رضا خان شما فردی دموکرات و پایبند به اصول دموکراسی بوده
به هنگام سفر رضا شاه به ترکیه روزی مصطفی کمال پاشا او را به مجلس ترکیه دعوت می نماید و شاه مشاهده می نماید که در گوشه ای از مجلس نمایندگان به صدای بلند مشغول بحث می باشند و اتا ترک به او می گوید که این گروه از نمایندگان مخالف یک لایحه پیشنهاد شده از سوی دولت می باشند.
رضا شاه می گوید: در ایران جای این قبیل نمایندگان در زندان است!
دقیق راست و یا دروغ بودن این حکایت را نمی دانم اما یکی از عیوب رضا شاه برگزیدن نمایندگان فرمایشی مجلس از سال 1308 به بعد بود که تاب هیچ مخالفی را نداشت و افرادی همچون آیرم هم به این بدبینی دامن می زدند و دیدیم که در شهریور 1320 همین نمایندگان حکیم فرموده تا زور را از بالای سر خود برداشته دیدند دم از ازادی خواهی و بیان ظلم های رضا شاه زده و گویا در ماه های گذشته هیچ یک شاهد این برنامه ها نبودند.
در خاطرات بزرگ علوی و پیشه وری و افتخاری یک چیز قابل دقت نمودن است.

خوب و یا بد محکمه و دادگاهی بود و مانند ازمنه گذشته و یا دادگاه های استالینی جریان محاکمه چندان فرمایشی نبود و در زندان حداقل اصولی در حق محکومان رعایت می شد وگرنه همه این افراد یاد شده می بایست که تا پیش از شهریور 1320 مرده بودند.

برای همین امثال صادق هدایت او را دوالپا و مادر قح. . بزرگ نامیده!
آیا نمونه های پیش از دوالپا همه آیینه تمام نمایه آزادی خواهی بودند و در سال های 1920 تا 1940 در واقع یک حکومت برپایه دموکراسی صد در صد بی غش در آسیا وجود داشت و اصولا جامعه آن روزگار ایران امنکان مدیریت با دموکراسی را داشت؟
فراموش ننماییم که دموکراسی وارداتی ایالات متحده در عراق و اتفغانستان به آن گونه وضعی گرفتار شده که در عراق در پی صدام می گردند.
ما هم از زمان رضا شاه و زندانهای آن زیاد خوانده ایم خاطرات بزرگ علوی انور خامه ای پیشه وری افتخاری و غیره که نشان می دهد چقدر رضا خان شما فردی دموکرات و پایبند به اصول دموکراسی بوده ! برای همین امثال صادق هدایت او را دوالپا و مادر قح. . بزرگ نامیده!
غم انگیزترین کتابی که در باره این کمونیست های بقول خودشون خر خوندم در رابطه با کمونیستی بود که به شوروی پناهنده میشه اما این آقا شانس میاره و جان سالم در میبره و بعد از سالها پشتکار در دانشگاه آذربایجان شوروی دکتر میشه و سپس با دختری در باکو که اونم دکتر بوده ازدواج میکنه و زندگی خوبی را در باکو شروع میکنند تا اینکه در ایران انقلاب میشود و این کمونیست فکر میکند اگر به ایران برگردد ملت ایران به علاوه نخست وزیر وقت مهندس بازرگان و حتی آیت الله خمینی برای استقبال او صف خواهند کشید و به او مدال خواهند داد:)):)) ... پس او با اولین کشتی بطرف ایران حرکت میکند ... صحنه غم انگیز داستان از آنجا شروع میشود که آنها به بندرگاه انزلی میرسند و کشتی آنها بیش از چند ساعت معطل می ماند زیرا همه مسافران وارد خاک ایران میشوند جز خانواده او که حالا معلوم نیست چه برسرشان خواهد آمد ... خلاصه مدارک آنها ضبط میشود و یکراست برای بازجویی به تهران فرستاده میشوند در فرایند بازجویی همسر و فرزندانش آزاد میشوند و خودش نشان به آن نشان که بیش از 8 سال هر روز باید می رفته و توضیح میداده که من به عشق ایران همه پستها و مقامهای علمی دانشگاهی را ول کردم و به ایران بازگشتم تا به کشورم خدمت کنم اما هیچکس به گفته های او اعتماد نمیکرده ... خلاصه سرتان را درد نیاورم این دکتر بیچاره حتی اجازه طبابت نداشته و با کمک اقوام و خویشانش روزگارش میگذرانده حتی مدارک دانشگاهی او مورد قبول واقع نمیشود جالب اینکه در جایی که زندگی میکند همسایه ها او را به سرپرستی واحدهای آپارتمانی انتخاب میکنند و اون بیچاره که در دانشگاه آذربایجان شوروی کلی دانشجو زیر دستش بوده حالا باید مواظب راهروها و پله ها و فضای سبز منطقه ای که زندگی میکرده باشد ... بازم خدا پدر همسایه ها بیامرزه که او را به این کار انتخاب میکنند وگرنه این بیچاره از غصه میمرد ...
نکته مهم من این کتاب رو در حدود 15 سال پیش خواندم و بسیاری از جزئیات و اسامی فراموش کردم لطفا من را ببخشید اما همیشه هروقت به یاد او می افتم بسیار غمگین می شوم :((
چرا به شوروی رفتند؟ بنا به نوشته این کتاب: "نفهمی" / خوشی زیر دلشان را زده بود!
ص 244 /
در تاریخ 3 اکتبر 1974 -1326 یک شب تمام از گمش تپه تا حسین قلی را دویدیم تا به مرز شوروی برسیم. ساعت یازده صبح که برج دیده بانی دیده شد ما در چند متری آن ایستادیم. اول شک داشتیم که مبادا این برج دیده بانی مربوط به مرزبانان ایران باشد. تا این که در روبروی ما چند نفر سرباز شوروی با یک سگم تهاجمی ظاهر شدند. و کلماتی به ما گفتند که ما متوجه نمی شدیم. تا این که با قنداق تفگ به آرنج ما زدند و فهماندند که باید دستهایمان را بلند کنیم.
با آن وضعی که پیش آمد و رفتاری که سربازان نسبت به ما کردند فهمیدیم، که اشتباه کردیم و گول خوردیم و پشیمان شدیم. خیال می کردیم که آن ها با موزیک و خوش آمدید به میهن سوسیالیستی ما را پیشواز خواهند کرد. یادم آمد از نوشته های روزنامه آتش و مجله تهران مصور درباره این کشور "انسان کش" (منظور شوروی است) اما کار از کار گزاشته بود!
ص/ 246
نگهبان ما که ترکمن بود ، بسیار عصبانی ، ضد ایرانی و یا شاید ضد رژیم شوروی بود. مرتب فحش می داد و می گفت (به ترکمنی) چرا آمدید! آن نخود کشمش ها، آن خرماها، پرتقال ها و لیمو ها دلتان را زده بود؟ در اینجا نه آب است نه نان. فقط گرسنگی و سرما و عذاب روحی موجود است!
چرا به شوروی رفتند؟ بنا به نوشته این کتاب "خریت!"
ص 44 / کتاب حاضر
بخشی از مردم که در اثر تبلیغات یک طرفه و شبانه روزی از کشورهای دیگر بی اطلاع بودند، سوالات خنده آوری از ما می کردند مثلا:
- آیا در ایران اتوموبیل و تلویزیون هست؟ آیا دانشگاه هست؟
این بی اطلاعی شامل لایه های گوناگون و وسیع مردم می شد. یوسف حمزه لو می گفت در زمان ما یکی به دوست افسر ما گفته بود که:
- آیا در ایران خر وجود دارد؟
دوست حاضر جوابش با ناراحتی و تمسخر پاسخ داده بود:
- خر بود ولی تمام شد. زیر آخرین خر من بودم که من هم این جا آمدم!
نان سیاه
نان سیاه نان سنتی روس ها بوده و است و گمان دارم از چاودار درست می شود.
ودکای مزحرف روسی
در روسیه تزاری تقطیر ودکا در انحصار دولت بود اما عده ای هم قاچاق درست می کردند. در دوران شوروی هم به دلیل انحصار دولتی بازار مشروبات الکلی قاچاق و بی کیفیت بسیار داغ بود و الکلیسم بدل به معضلی بزرگ شده که ان را نمی توانستند همچون دیگر عوامل معلول دسیسه های امپریالیزم جهانی بدانند.
اما گویا از نظر اهل فن آن ام الخبائث اتشناک روسی اگر مرغوب باشد از کیفیتی مثال زدنی برخوردار می باشد.
حتی به سگ هاشون کالباس نمیدادند

الته عده ای از مذهبی های ان موقع کالباس نمی خوردند اما کالباسی با کیبفیت در ایران با برند هایی چون آرزومانیان و بیشتر توسط هم میهنان ارمنی تولید می شد.
خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک