رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی

خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 39 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 39 رای
به کوشش : علی دهباشی

این کتاب به سرگذشت وحشتناک فداییان اکثریت در مهاجرت می پردازد. فقر و بدرفتاری عوامل حکومتی شوروی ، بی کفایتی و فساد مسئولین سازمان و نگاهی به وضعیت اسف بار زندگی در جامعه شوروی از مطالب این کتاب می باشد. فتح الله زاده علاوه بر سرگذشت فداییان در مهاجرت تبعیدوار ، زندگی مهاجرین نسل قبل را نیز زیر ذره بین گرفته . افرادی که پس از سقوط فرقه دموکرات و یا اعضای حزب توده که از ترس اعدام توسط نیروهای شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد به شوروی پناهنده شده اند نیز در این میان ذکر می شوند .

فتح الله زاده در یادداشت ابتدای کتاب می نویسد : " این نوشته را به هزاران ایرانی بی نام و نشان که در زندان های استالینی و اردوگاه های سیبری جان باخته اند تقدیم می کنم " . وی همچنین نگاهی کاملاً انتقادی به عملکرد سازمان فداییان اکثریت ، حکومت و عوامل شوروی دارد .

"خانه دایی یوسف" اصطلاحی بین چپی ها بوده و نام مستعار کشور شوروی و رهبر آن جوزف استالین می باشد و در نظر کمونیست های آن دوره خانه دایی یوسف در هر صورت جای امنی برای آنها و بهشت سوسیالیسم بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
amirghorbani
amirghorbani
1395/04/22

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی

تعداد دیدگاه‌ها:
69
جناب وطن پرست عزیز! شما هم انگار به توهم اعلی حضرت آریا مهرتان دچارید که همه را کمونیست و تجزیه طلب میبینید! این توهین شما را این طور پاسخ می دهم در کتاب طهران قدیم جعفر شهری نام یک دست فاحشه و فاحشه خانه دار آمده که از کارناوال رضا شاه برای جشن تمدید قرارداد ننگین دارسی تا کودتا علیه مصدق شعارهای جاوید شاه و غیره را در این ملک باب کردند بروید امثال ذال ممد و غیره که شما ادامه دهنده راهشان هستید بشناسید! من علاقه زیادی به کردها و آذری ها و دیگر هموطنان عزیزم دارم ولی بارها گفته ام که به آنها که حق ندارند آزادی را فقط برای خودشان بخواهند اشتباهی که پیشه وری هم کرد بروید روزنامه ها ی آن زمان را بخوانید همه خوشبین بودند که اصطلاحات آنجا شاید موجب اصطلاحات در کل مملکت شود اما دریغا که دستهای بیگانه امثال باقروف و غلام یحیی و غیره خواهان جدایی خاک عزیز سرزمین ما بود امثال پیشه وری در زندانهای رژیم عمرشان رفت سالها مبارزه کردند حالا شما داخل خانه لم داده اید بدون کوششی برای آزادی انگ فلان و بهمان به دیگران می زنید! همین امثال شما هستند که عرصه را بر هموطنان عزیز ما چنان تنگ کرده اند که فارس را دشمن خونی خودشان قلمداد میکنند! همیشه در اقلیت بوده اند و پادشاهان و رهبران خونخوار بیشترین ستم را به کردها و عرب ها و بلوچ ها و ترک ها و غیره کرده اند.بنده ایرانی هستم همانقدر از باکو و گنجه و ایروان و غیره که در زمان قاجار رفت متاسفم که آرارات و دشت ناامید در زمان رضا شاه پدر تاجدارتان و بحرین در زمان پسر خرافاتی نظر کرده اش! و اکنون هم حاضر نیستم ذره ای خاک ایران از دست برود هرچند وطن بقول هدایت برای من مردم هستند برای شما سنگ و کلوخ !
[quote='behdad1970']
آقای قربانی گرامی راستش آقای هیرکان متوجه شد جریان از کجا آب میخورد اما متاسفانه شما اصلا متوجه نشدید!!!
این دوستان تجزیه طلب هستند آنها الکی زیر پرچم چپ و کمونیست سینه می زنند.... بخدا همه تلاششون در جهت جدا کردن آذربایجان و کردستان از ایران هست!!! [/quote]
1. به فرض که بعضی ها می خواهند ایران را تجزیه کنند شما چه کار می توانید کنید ؟ با نظر دادن در اینجا جلویشان را می گیرید ؟؟؟
2. برای برخی افراد ترک بودن بهتر از ایرانی بودن است و برای برخی دیگر کرد بودن بهتر از ایرانی بودن است و اصلا فردوسی و کوروش و امثالهم را نیز قبول ندارند خوب که
چی می خواهید آنها را بکشید و از بین ببرید ؟ و نگذارید که فکر کنند ؟ پس فرق شما با استالین در چیست ؟
3. رضاشاه کبیر ، رضا شاه کبیر گفتن فکر نکنم بتواند جلوی تجزیه شدن را بگیرد . می تواند ؟
4. و اصلا افراد با نظر دادن در اینجا مگر می توانند باعث تجزیه یک کشور شوند ؟ فرضا هم بشوند از دست بنده و شما کاری بر نمی آید چون نه فرمانده ارتش هستیم نه وزیر دفاع
هستیم و نه رئیس جمهور . در واقع بنده و شما تماشاگری بیش نیستیم زیرا قدرتی نداریم .
5. در آخرین مورد نظر قبلی ام گفتم که به کمونیسم اعتقادی ندارم چون نتیجه اش صفر مطلق است و جایی هم با دوستی در این مورد گفتگو کرده ام در کتابناک .
6. از تجزیه گفتید یاد جدا شدن بحرین در زمان اعلاحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشدارن محمدرضاشاه از ایران افتادم . تازه ایشان مخالفان این جدایی را نیز زندانی کردند .
یک نکته ی دیگه هم میخوام اینجا اشاره کنم. هر چند ربط مستقیم به موضوع کتاب نداره ولی فکر کنم بد نیست مطرح بشه. توی این سایت افرادی رو دیدم که چند ساله یک دیدگاه ثابت دارن و دریغ از ذره ای تغییر!‌ انگار یک تم ثابتی دارن برای خودشون که هیچ جوره نمی شه تغییرش داد. حالا این تم ثابت میتونه سلطنت طلبی باشه میتونه اسلام گرایی باشه می تونه دشمنی با دین باشه می تونه دموکراسی خواهی باشه و ... مهم اینه که هر اعتقادی که دارن هرگز تغییرش نمی دن. حتی اگر چند سال هم در این سایت مشغول بحث باشن و هزار و یک حرف و استدلال متفاوت هم بخونن هرگز اون تم اصلی و مرکزی خودشون رو تغییر نمی دن.
من واقعا نمی تونم با این مدل افراد ارتباط برقرار کنم. من کسانی رو دوست دارم که در گذر زمان افکارشون هم تغییر می کنه. چون این تغییر خودش نشونه ی اینه که زنده اند و ذهنشون بازه و رشد می کنن.
و از همه ی اون هایی که چند ساله این جا بحث می کنن بدون این که ذره ای تغییر از خودشون نشون بدن گریزانم.
مهاجرت از ایران به شوروی یعنی رفتن از حکومت دیکتاتوری پهلوی به نظام توتالیتر استالین. دوستان حتما به تفاوت بین دیکتاتوری و توتالیتاریسم واقفند. قبول دارم زندگی توی کشوری با حکومت دیکتاتوری سخت و ناراحت کننده است. اما زندگی تحت حکومتی توتالیتر یک جهنم به تمام معناست.
رفتن از ایران به شوروی یعنی در آمدن از چاله و افتادن به چاه!
***
از آپلود کننده گرامی ممنونم.
واقعا دو چیز در فرهنگ مردم ایران جالب است : 1. همه چیز را صفر و یک می پندارند یعنی یا خوب مطلق یا بد مطلق 2. ایدئولوژی محوری

آقای قربانی گرامی راستش آقای هیرکان متوجه شد جریان از کجا آب میخورد اما متاسفانه شما اصلا متوجه نشدید!!!
این دوستان تجزیه طلب هستند آنها الکی زیر پرچم چپ و کمونیست سینه می زنند.... بخدا همه تلاششون در جهت جدا کردن آذربایجان و کردستان از ایران هست!!! آخر شما دوستان تا کی میخواهید بفهمید که تز کمونیست فقط یک سنگر ظاهری و صوری هست اینها مراد و رهبر فکری شون سید جعقر پیشه وری هست و تا آذربایجان را از ایران جدا نکنند دست بردار نیستند برای همین هست که آنها بشدت با ناسیونالیسم و وطن پرستی دشمن هستند آنها با فردوسی و شاهنامه و کورش کبیر مخالف هستند زیرا که این بزرگان تاروپود وحدت ملی هستند و مانعی در جدایی شهرهای مرزی ایران هستند برای همین هست که آنها شبانه روز به این عزیزان فحش و ناسزا می دهند ...
واقعا دو چیز در فرهنگ مردم ایران جالب است : 1. همه چیز را صفر و یک می پندارند یعنی یا خوب مطلق یا بد مطلق 2. ایدئولوژی محوری
1. به نظرم بر خلاف تفکر بیشتر مردم ایران ما صفر و یک نداریم مگر اینکه بخواهیم قضایا را با دید ایدئولوژی محوری بنگریم .
2. جایی گفتم که علوم انسانی تماما تفسیر است و حقیقتی وجود ندارد ( البته این گفته نیچه است ) بنابراین عده ای طرفدار جمهوری خواهی ،
برخی طرفدار پادشاهی و برخی طرفدار حکومت اسلامی و .... هستند و همه این حکومت ها مزایا و معایبی دارند و مطلق نیستند و هر کس با توجه به تفسیر خود از محیط
به یکی از این حکومت ها اعتقاد دارد .
3. دیکتاتوری و استبداد رضا شاه و محمدرضاشاه غیر قابل انکار است و مصداق اش هم زندان های دوران پادشاهی این افراد است که افراد بسیار بزرگی بدون توجه به گرایش آنها
در زندانهای این دوران فوت شدند یا کشته شدند : تیمورتاش ، تقی ارانی و .... البته در این دوران مصداق های دیگر یک حکومت دیکتاتوری واضح است
4. و در دوران محمدرضاشاه و رضاشاه اقدامات مفیدی نیز انجام گرفت که نباید از آنها گذشت و قابل تقدیر است اما اینکه جوری می گوییم رضاشاه کبیر که انگار خداوندگار
زمین و آسمان و کهکشان است دیگر قابل پذیرش نیست یادم است همیشه افتخار می کردیم که امیرکبیر القاب بلند بالا را در دوران خود کنار گذاشت اما مثل اینکه
ما عادت به بزرگ کردن داریم و نمی توانیم از بینش صفر و یکی خود پائین بیاییم و همیشه باید به دم افراد القاب ببندیم . و نمی شود یک بار بگویم آقای فلانی باید
حتما بگوییم اعلاحضرت شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران رضاشاه کبیر تا درست شود . البته این یک مثال بود ، در تمامی دوران ها ما اینگونه بودیم یک نگاهی به تاریخ بی اندازید .
5. تمام حرکت ها و حکومت های کمونیستی هم که به بدبختی مردم آن کشورها انجامید و روشی که نتیجه اش صفر مطلق است نیز ارزش بحث کردن ندارد ؛ کوبا ، شوروی ، ونزوئلا ، چین و ....
البته در چین در زمینه اقتصاد اصلاحات زیادی انجام شده و اقتصاد چین حالت کمونیستی مطلق ندارد و در دیگر سیستم های آن نیز اصلاحات عمده ای صورت گرفته است
بطور اتفاق یکی دو نطق مینوی را سابق شنیده بودم همین عقیده را داشتم که چندنفر ایرانی در لندن دور هم جمع شده اند و خودشان را وارث انحصاری تخت و تاج زبان و ادبیات فارسی می دانند .
شاید هم که زیاد دور نرفته باشند ولیکن سوراخ دعا را گم کرده اند و نمی دانند که راه اصلاح ، نطق در رادیو [منظور bbc]
و خودنمائی نیست.
چون کار از جای دیگر خراب است
زبان فارسی نه یک گرامر حسابی دارد نه یک لغت اقلا مثل المنجد
نه کتاب کلاسیکی و نه یک کرسی در دانشگاه.
با رمل و اسطرلاب هم نمی شود آنرا یاد گرفت.
فقط عده ای بیخود و بیجهت اظهار فضل می کنند و سر تلفظ لغات تو سر هم می زنند.
سطح معلومات هم الحمدلله روز به روز پایین تر می آید.
نامه به حسن شهید نورایی
صادق هدایت
کتاب دیگری به عنوان اقبال لاهوری به قلم مینوی چاپ شده که خواندنی است.رجزخوانی عجیبی برای این مردکهء احمق کرده و سینه برای اسلام زده است.چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار!...
نامه به حسن شهید نورایی
صادق هدایت
*این هم قسمتی از کتاب مینوی :
" اگر عرب بر ایران هجومی برد ضرری برای قوم ایرانی نداشت،در هنگام حمله عرب ایران پیر شده بود،و قوانین و نظامات آن کهنه شده بود.مردی از صحرا آمد جان نوی در ایران دمید و رفت "
مجتبی مینوی
اقبال لاهوری شاعر پارسی گوی پاکستان-بحث در احوال و افکار او/انتشارات مجله یغما
جالب هست شما همش از کتاب هایی اسم میبرید که خوانده اید و نامش را فراموش کرده اید ! هدایت مشکلش با مینوی یکی بدلیل کتابی بود که درباره اقبال لاهوری بود که به قول هدایت سنگ اسلام را به سینه زده و دیگر مطالب در مورد زبان فارسی و نقد کتاب حاجی آقا صادق هدایت که به قول او حرز جوادی که بازوی هدایت بسته بود پس گرفت! کاش یکم با اطلاعات کامل اینجا نظر می دادید شما یکجا در آثار هدایت پیدا نمی کنید که مدح خاندان پهلوی را گفته باشد و جز به بدی از اونها یاد نمی کند بله فقط یکجا به سواستفاده ملاها از کشف حجاب اشاره می کند که دست آویزی شده برای اظهار مظلومیت و دفاع از اسلام.حال باز می آیند می گویند که در فلان سال کتابی خوانده که اسمش را هم نمیدانند و فلان جا است در ضمن حتی رژیم وقت هم هدایت را متهم به این کرده که سر سبیل شاه نقاره میزده و این دلیل عدم آشنایی اونها به آثار هدایت است و این بیسوادی نسبت به هدایت مختص شما تنها نیست!
در حدود 25 سال قبل بنده یک کتابی در کتابخانه شهرمون دیدم که یادشون رفته بود این کتاب رو جمع کنند. این کتاب در رابطه با اختلافات و فحش های صادق هدایت به مجتبی مینوی بود! حالا چرا صادق هدایت به مجتبی مینوی فحش داده بود! عرض میکنم
در جریان جنگ جهانی دوم در سال 1940 محتبی مینوی مجری رادیو بی بی سی بود و چون بهش دستور داده بودند او از طریق رادیو به رضاشاه کبیر ناسزا میگفت و به او بد میگفت و او را ظالم و دیکتاتور معرفی میکرد و چون صادق هدایت به وطن پرستی رضا شاه و خدمات رضاشاه ایمان داشته بسیار عصبانی میشود و حتی برای مجتبی مینوی نامه مینویسد تا میخورده بهش فحش و ناسزا میدهد
اتفاقا یک ماه پیش خود رادیو بی بی سی این اسناد را منتشر کرد و اعلام کرد که رادیو بی بی سی طبق دستور مجبور بوده به رضاشاه توهین کند و او را دیکتاتور و دزد و ظالم نشان دهد !!!!!
ای کاش میتوانستم این کتاب را دوباره در کتابخانه پیدا کنم و از روی صفحاتش عکس بگیرم و برای شما دوستان نشان دهم
خانه دایی یوسف: وقایعی تکان دهنده از مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک