شرارت
نویسنده:
نظام الدین مقدسی
امتیاز دهید
رمان شرارت نوشته نظام الدین مقدسی است که در سال 1393 به چاپ رسید و منتشر شد .
«شرارت» داستان پیرمردی را که سالها است از بیماری افسردگی رنج میبرد، روایت میکند.
بخشی از داستان:
صبح شده بود که پیرمرد بیدار شد. تمام بدنش کوفته بود و از همه بدتر اینکه بوی بدی می داد و خودش را خیس کرده بود. از آشپزخانه به حمام رفت و پس از دوش گرفتن لباسهایش را عوض کرد. معمولا تعویض لباس برای یک پیرمرد بیشترین رنجها را به همراه دارد و شاید بیشتر برای همین است که پیرمردهای مجرد پرستار استخدام می کنند. سپس به هال برگشت و روی صندلی نشست و به گوشی تلفن نگاه کرد.
همه چیز را به یاد آورد و مویرگهای زیر چشمهایش لرزید. دهانش باز ماند. به طرف ساعت روی دیوار نگاه کرد. ساعت کار نمی کرد و عددها دیده نمی شد. چشمها را تنگ کرد ولی باز هم دیده نشد. به خودش نهیب زد که حالش خوب است. فکر کرد: امروز جمعه است. جمعه باشه به درک. میرم بیرون پارکهای شهر رو میگردم. مگه مردم روز جمعه نمیرن پارک؟ میرن دیگه. با خونواده و دوست و آشنا. با کلی تنقلات. حتما یکیشون قرص افسردگیشو با خودش آورده. یک دونه قرص هم کفاف منو میده تا فردا که بخرم.
بیشتر
«شرارت» داستان پیرمردی را که سالها است از بیماری افسردگی رنج میبرد، روایت میکند.
بخشی از داستان:
صبح شده بود که پیرمرد بیدار شد. تمام بدنش کوفته بود و از همه بدتر اینکه بوی بدی می داد و خودش را خیس کرده بود. از آشپزخانه به حمام رفت و پس از دوش گرفتن لباسهایش را عوض کرد. معمولا تعویض لباس برای یک پیرمرد بیشترین رنجها را به همراه دارد و شاید بیشتر برای همین است که پیرمردهای مجرد پرستار استخدام می کنند. سپس به هال برگشت و روی صندلی نشست و به گوشی تلفن نگاه کرد.
همه چیز را به یاد آورد و مویرگهای زیر چشمهایش لرزید. دهانش باز ماند. به طرف ساعت روی دیوار نگاه کرد. ساعت کار نمی کرد و عددها دیده نمی شد. چشمها را تنگ کرد ولی باز هم دیده نشد. به خودش نهیب زد که حالش خوب است. فکر کرد: امروز جمعه است. جمعه باشه به درک. میرم بیرون پارکهای شهر رو میگردم. مگه مردم روز جمعه نمیرن پارک؟ میرن دیگه. با خونواده و دوست و آشنا. با کلی تنقلات. حتما یکیشون قرص افسردگیشو با خودش آورده. یک دونه قرص هم کفاف منو میده تا فردا که بخرم.
آپلود شده توسط:
malall
1395/02/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شرارت