رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

دیوان حاج محمد جان قدسی مشهدی

دیوان حاج محمد جان قدسی مشهدی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 12 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 12 رای
میرزا محمد جان قدسی شاعر قرن یازدهم هجری است. سال تولد او را حدود 990 در مشهد دانسته اند. سفر حج شاعر در جوانی مشهور است. وی مدتی به خزانه داری آستان رضوی منسوب بود و گویی پس از مرگ فرزند و قصد سفر به هندوستان از این منصب استعفا داد. سفر او در سال 1041 ق اتفاق افتاد. وی در دربار شاه جهان موقعیت خوبی داشت و از صله های فراوانی برخوردار شد. او نیز مانند کلیم به سرودن شاهنامه برای شاهجهان مأمور گشت. شاهنامه او به ظفرنامه شاهجهانی معروف شد که شامل 8000 بیت است. وی در سرودن همه قوالب دست داشت ولی در قصیده و مثنوی تبحر داشت. مضمون بیشتر قصاید او، مدح ائمه اطهار به ویژه حضرت رضاست. وی در اشعارش از صنعت ارسال المثل بسیار استفاده کرده است.محمد قهرمان مصحح این دیوان، از نه نسخه استفاده کرده و نسخه مربوط به کتابخانه مجلس را نسخه اساس قرار داده است. وی دو دیباچه «مقیم» و «جلالای طباطبایی» بر دیوان قدسی را در این تصحیح آورده است.این کتاب در سال 1375 ش به طبع رسید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1395/12/25

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان حاج محمد جان قدسی مشهدی

تعداد دیدگاه‌ها:
2

توبه بر لب، سُبحِه بر کف، دل پر از ذوقِ گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفارِ ما
قسمتم خواهی به راهِ کعبه بر خواهی به دِیر
قبله ی من درگه شاهِ خراسانست و بس
بارِ دلِ عارف نشود جلوه ی دهر
آیینه ز عکس کوه، سنگین نشود
قُدسی مشهدی (از بزرگترین و قدرتمندترین شاعران سبک اصفهانی (هندی، طرز نو))
هر که امشب مِی نمی نوشد، به ما منسوب نیست
پارسا در حلقه ی مستان نشستن، خوب نیست
در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پُر گل است
گر همه پیمانه ی عمر است،خالی خوب نیست
سرنوشتم را قضا از بس پریشان زد رقم
هر که خواندش،گفت:مضمونی در این مکتوب نیست
کامجویان، رشک، بر حالِ زلیخا می برند
چشم ما جز در قفای گریه ی یعقوب نیست
در بیابانِ تمنّا هر قدم دیوانه ای است
لیک مجنونِ تو بودن،کار هر مجذوب نیست
ابتلای عشق را مَپسَند، جز بر جان من
در بلا هر جورکش را، طاقتِ ایّوب نیست
نقشِ چشمِ خویش، بر بال کبوتر می کشم
طالب دیدار را، زین خوبتر، مکتوب نیست
دل چو پُر خون می شود،مگذار خالی دیده را
شیشه تا پُر می بود،پیمانه خالی خوب نیست
از سر کویِ تو"قدسی"، سوی گلشن کی رود؟
جلوه ی سرو و سمن،چون جلوه ی محبوب نیست
دیوان حاج محمد جان قدسی مشهدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک