غرش طوفان - جلد 5
نویسنده:
الکساندر دوما
مترجم:
ذبیح الله منصوری
امتیاز دهید
✔️ رمان غرش توفان ادامه رمان ژوزف بالسامو و شرح تاریخ فرانسه در زمان لوئی شانزدهم و نحوه ی شکل گیری و نهایتا انقلاب فرانسه در قالب یک داستان
دوره هفت جلدی غرش طوفان ترجمه مجموعه ای از رمان های الکساندر دوما می باشد که از نظر داستانی و تاریخی دنباله یکدیگر بودند. این رمانها عبارتند از:
1- گردنبند ملکه
2- آنژ پی تو
3- کنتس دو شارنی
4- شوالیه دو مزون روژ (شوالیه خانه قرمز)
بیشتر
دوره هفت جلدی غرش طوفان ترجمه مجموعه ای از رمان های الکساندر دوما می باشد که از نظر داستانی و تاریخی دنباله یکدیگر بودند. این رمانها عبارتند از:
1- گردنبند ملکه
2- آنژ پی تو
3- کنتس دو شارنی
4- شوالیه دو مزون روژ (شوالیه خانه قرمز)
آپلود شده توسط:
hanieh
1395/01/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی غرش طوفان - جلد 5
بیلو به مجلس رفته نمایندگان جوان روستایی و تند چند فانون تصویب لافایت را عزل کرده و مقرر می کنند در حضور شاه همه بنشینند و عنوان شاه هم تغییر نی نماید.
در کاخ ملکه جریان اندره را برای شارنی بیان و شارنی که نامه های خون الود را در جیب برادر یاته به نزد اندره رفته از او به خاطر کوتاهی عذر خواهی و برای جبران گذشته مدت طولانی به کاخ شارنیه ها رفتند.
جریان شهر مرزی اونیون پیش امده و کشتار شهر که مجلس تصمیم گرفته شهر را از حالت بی طرفی مرزی خارج و ضمیمه فرانسه نماید...
فرستاده گارد هوسار و شارنی بعد هم بیروت شهر که شاه دیر کرده جریان را به اطلاع رسانده و ژنرال فرمان حرکت هنگ المانی را صادر و با دو بار تاخیر فرزند خود را فرستاده و نزدیک ظهر هنگ رسیده برای دوری از درگیری با مردم . گارد ملی دهکده ها را دور زده و به کنار کانالی بعد یک ترعه رسیده که عبور از ان برای اسب باشیب صاف و تند غیر ممکن بوده و شارنی خود را به کانال زده و بدون اسب خارج شده با دست تاسف خود را نشان داده به طرف موکب شاه که به سمت پاریس می رود رفته بعد مدتی با هیکل ژولیده به کالسکه رسیده جلو بین دو نوکر نشسته بیلو او را در پناه گرفته و مردم که برای تماشا امده سنگ پرتاب و توهین می کنند.یک نجیب زاده با اسب خود را به نزدیک شاه رسانده و ادای احترام کرده گفت زنده باد شاه که مردم سر او را بریدند.
کالسکه ه منطقه ای رسیده که سه نماینده مجلی بارناو و ستون در ان بوده در کالسکه شاه با بی احترامی جای گرفته در منزلی طبقه سوم را به شاه و اطرافیان اختصاص و طبقه خوب دوم را نمایندگان برداشته بعد بارناو در نقش میرابو ظاهر و طبقه دوم را به ملکه و شاه تعارف و بشقابی توت فرنگی برای ولیعهد می اورد.
در منزل بعدی یک کلیسای افسانه ای بازدید و بارناو وضع شارل سوم را در انگلستان و سرنوشت او به ملکه یاد اوری روستا طرفدار شاه بوده خواستند مسیر شاه را عوض کرده بوئهو بیلو شب قبل رفته و با 1500 گارد ملی وارد شده شاه را به پاریس رسانده از میان جمعیت عبور داده و بالسامو ملکه را دم در از چنگال مردم رهانده و به کاخ می رساند.
در یکی از میخانه ها تعدادی گمان می کنند که شاه شب فرار می کند و برای تحقیق به طرف قصر رفته با دیدن اجودان و همراهان به انان اعتماد کرده پراکنده می شوند.خانواده سلطنت به یک اپارتمان ندیمه ها رفته تا از دری متروک خارج شده تا کسی متوجه نشود و درب خروجی را شاه با یک شاه کلید خودش می گشاید که از قفلساز بودن خودش ابراز رضایت می کند.افراد دو به دو خارج شده و خود را به کالسکه می رسانند.ملکه اخرین نفر که خارج می شود نگهبان توجه کرده اما واکنشی نشان نمی دهد.ملکه اصرار دارد که محل ملاقات نزدیک رودخانه است و راه را اشتباه میرود و بعد بازگشت و از کنار کالسکه لافایت گذشته و ملکه با چوبدست خود ضربه ای به چرخ کالسکه می زند و با یک ساعت تاخیر که همه را نگران کرده خود را می رساند.
در مسافرخانه اول خانم کورترات که باید پیاده شده مخالفت کرده و چون نمی خواهد مقام مهم خود را از دست بدهد می ماند و ناچار شارنی با یک اسب می اید و مشکلات و شکست فرار ایجاب می شود.دو مسافر خانه اول با موفقیت طی شده و اسب ها عوض می شود.در نقطه ای شخصی به نام ژان باتیست دوروئه پسر چاپارخانه دار که جای او ایستاده شاه را شناخته و از دادن اسب به شارنیه خودداری و اسب را سوار شده تا مردم را درمسیر خبر کرده و جلوی فرار شاه را بگیرد.مردم دهکده مزبور با خبر شده و جلوی صد نفر هنگ هوسار را گرفته تا شاه را همراهی نکنند و فرمانده انها اسب خود را شاورنی داده تا باتیست را تعقیب کرده و جلوی او را بگیرد که شاورنی با عجله اسب را اشتباهی سوار شده با تپانچه خالی که در مسیر به ژان رسیده اتش می کند که اورا به قتل برساند که موفق نشده در جنگل او را گم می کند و دو بوئه خود را به دهکده بعدی رسانده و می فهمد کالسکه اسب عوض کرده به سمت دهکده وارن می رود.
شاه و همراهان به دهکده وارن رسیده که مسیر را بلد نیستند و فقط شاورنی بلد است که نیامده و پل کوچکی در مسیر است که با دو کالسکه و چند تیرانداز می توان ان را مسدود کرد که دوبوئه از کنار انها رد شده مردم و شورای ده را خبر کرده مسیر مسدود و گارد ملی به دستور مقامات و دادستان سوس کالسکه شاه را به دکان سوس که بقالی دادرد انتقال و افراد کالسکه را بدرون می برند.
دوباره میرابو با نیکول که شبیه ملکه است در شب نشینی افراط و به حال مرگ به دکتر ژیلبرت می گوید که در خوردن شربت سبز رنگ شاهدانه هندی مخدر افراط کرده و در اخرین لحظات عمر در کاغذی خطاب به ملکه و شاه می نویسد فرار کنید و کاغذ را ژیلبرت به ملکه می دهد.نیکول پولی از میرابو قبول نکرده خداحافظی کرده و می رود.میرابو می میرد و مجلس به تشییع جنازه او امده و تصویب می شود گورستانی مخصوص نامداران انقلاب ایجاد و میرابو در ان دفع شود.مجلس سنوات اتی انقلاب میرابو را خائن خوانده جنازه را به قبرستانی مخصوص اعدامیان انقلاب با گیوتین برده و ناشناس در تابوت سربی سنگین دفع می کنند.
شاه و ملکه تصمیم به فرار گرفته شاورنی به کاخ امده و خبر تهیه مقدمات و استقرار ژنرال بویه را به شاه داده،شاه طی حکمی به ارتشیان وفادار مثل هنگ هوسار و المانی ها و سوسی ها امر می کند در قرا محل عبور برای محافظت در دسته های صد نفری استقرار یابند.قرار می شود شاه و ملکه و ولیعهد و خواهرش و خواهر شاه با خانم کوترانت مامور بزرگ کردن ولیعهد در کالسکه ای بزرگ ساده که شاورنی ان را ساخته به عنوان خانواده ای ساده و خدمتکار از پاریس خارج شده و دو خدمتکار با کالسکه ای دیگر به انها بپیوندد.
گذر نامه ای با امضای وزیر خارجه جدید و مجلس برای خروج از فرانسه تهیه و دکتر ژیلبرت به شاورنی می دهد.در همان هنگام بالسامو به دیدار ژیلبرت رفته و جزئیات نقشه فرار شاه را به وی می دهد که از همه چیز مطلع است و ژیلبرت از وی می خواهد با فرار شاه مخالفت نکند.