غرش طوفان - جلد 3
نویسنده:
الکساندر دوما
مترجم:
ذبیح الله منصوری
امتیاز دهید
✔️ رمان غرش توفان ادامه رمان ژوزف بالسامو و شرح تاریخ فرانسه در زمان لوئی شانزدهم و نحوه ی شکل گیری و نهایتا انقلاب فرانسه در قالب یک داستان
دوره هفت جلدی غرش طوفان ترجمه مجموعه ای از رمان های الکساندر دوما می باشد که از نظر داستانی و تاریخی دنباله یکدیگر بودند. این رمانها عبارتند از:
1- گردنبند ملکه
2- آنژ پی تو
3- کنتس دو شارنی
4- شوالیه دو مزون روژ (شوالیه خانه قرمز)
بیشتر
دوره هفت جلدی غرش طوفان ترجمه مجموعه ای از رمان های الکساندر دوما می باشد که از نظر داستانی و تاریخی دنباله یکدیگر بودند. این رمانها عبارتند از:
1- گردنبند ملکه
2- آنژ پی تو
3- کنتس دو شارنی
4- شوالیه دو مزون روژ (شوالیه خانه قرمز)
آپلود شده توسط:
hanieh
1395/01/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی غرش طوفان - جلد 3
شاه روز بعد حوادث با زن و بچه به پاریس رفته و در کاخ شوم توئیلری اقامت کرده که هر که د این کاخ اقامت کرده با میدان سیاستگاه سپرده شده.پسر دکتر ژیلبت که به حرفهای فورتیه با دیگری و نگران کشته شدن ژیلبرت گوش می داده نزد پی تو رفته و چون او را نمی یابد نامه ای نوشته به سمت پاریس حرکت و با شاورنیه سوم همراه و به کاخ می رود و مادر خود اندره را دیده و وی را شناخته و با او به منزلش می رود.
دکتر ژیلبرت قضیه را از شاورنیه سوم شنیده قبلا شاورنیه شوهر اندره نزد او رفته سباستین پسر وی از خانه فرار در خیابان با کالسکه ای برخورد و روی زمین می افتد.مارا پزشک او را یافته به خانه برده و با فصد درمان می کند دکتر ژیلبرت با خواب مغناطیسی اندره موضوع را فهمیده و پسر را در خانه مارا می یابد و همانجا دکتر گیوتین را دیده و با دستگاه اختراعی وی اشنا شده.پی تو به پاریس امده و بیلو که خبر ناخوشی کاترین را می شنود با وی به روستا بر می گردد.
دکتر ژیلبرت شاه را تشویق به صدارت میرابو کرده و او و خاندان اصیلزاده را معرفی و شاه می گوید که اشراف به خارج گریخته اند و او کمک شاهان دیگر کشورها را رد و برادر شاه قصد توطئه در خارج راداشته و می خواهد شاه را برکنار و گفت با ملکه مشورت کرده و ملکه گفت روی ان فکر می کند و کنت فارسیس نزد شاه از سوی برادر امده تا اولا اموال برادر را پیش از انقلاب به پول نقد به عنوان وثیقه نزد صرافان تبدیل و زمینه فرار شاه و خانواده وی را فراهم نماید.ژیلبرت که در مسیر امدن شاه به پاریس کاخ توئیلری کنت کاسگلیرو یا همان بالسامو را دیده و مردم سر دو پیشخدمت ورسای را بردیده و از اگیون ارایشگر خواسته بودند انها را ارایش و استاد قفل سازی شاه با بالسامو دیدار و در خانه بالسامو دکتر کنت فارسیس را دیده و مرگ وی را بالسامو پیش بینی نموده در حالی که قبلا مردم لوفون و دامادش برتیه را به اتهام فساد مالی یافته و در میدان شهرداری به دار اویخته و سپس سر انها را بریده بودند...
شاه دستور گشودن درها به سمت زنان و در همین حال مردان در پاریس مسلح و به فاصله ای پس از زنان راه افتادند و رسیدند و شاه در حضور نمایندگان زنان فرمان تهیه اذوقه.نان و گندم را صادر کرد.این وقایع و وقایع بعد ان که به وقایع 5 و 6 اکتبر معروف شده مردم بازگشته و شب جمعیتی در حدود 500 نفر از جمله رهبران انها مارا دکتر معروف تصمیم به غارت ورسای و قتل خاندان سلطنت نموده و بعد نیمه شب به اپارتمان اقامت ملکه و شاه حملخ ور شدند.شاورنیه مامور حفاظت از جان شاه و برادرش جورج شاورنیه مامور حفاظت از ملکه شدند.اپارتمان ملکه در حال سقوط بود که از درب مخفی حود را به سالون بوفالو رسانده و شاه نیز امد و پشت درب را شاورنیه و دو سرباز وسایل چیدند.مهاجمین در حال شکستن در بودند که بیلو که خود را به لافایت رسانیده بود با گارد ملی وارد و شاه را نجات دادند و مشخص شده جورج شاورنیه در درگیری به قتل رسیده است.
دکتر ژیلبرت از بیلو خواست در پاریس بماند و پیتو و پسرش را با پول به روستا برگرداند تا پسرش نزد ابه فورتیه درس خواند و پول به انان داد و انان سه روزه به مقصد رسیدند و بیل نامه ای داد که دخترش کاترین جانشین او مزرعه را اداره کند.کاترین جانشین پدر شده و عاشق پسر سوم خانواده شاورنیه که هر روز با او دیدار می کند.ژیلبرت ابتدا به خانه عمه رفته و پول غذای خورده را داده و به روستای خود رفته و چون با کلاه خود و شمشیر برگشته شرح حماسه خود و وقایع پاریس را میدهد.گارد ملی روستا به ریاست پیتو تشکیل و تفنگ های شهرداری با حمایت لافایت و نامه او از فورتیه تحویل و توزیع می شود.
در راه نزدیک رود خانه فرد ناشناسی به شاه با تفنگ سوقصد کرد که هرگز شناخته نشد.گلوله به دکمه فلزی لباس ژیلبرت برخورد و کمانه و زنی را به قتل رساند.صبح قبل عزیمت ملکه شاه را فراخواند و زرهی نازک از الیاف فولادی به وی عرضه کرد که خنجر و حتی گلوله فلزی که شب قبل امتحان شده بود به ان اثر نداشت ولی شاه گفت که به نزد ملت خود می رود و از قبول ان خودداری نمود.
شاه با همراهی مردم به نزدیک شهرداری رسید و در انجا بیلو از شاه خواست نشان سفید گوشه کلاه خود را با نشان سه رنگ انقلاب عوض کند و گارد ملی شمشیرهای خود را به صورت طاق بر فراز سر شاه قرار داد و دکتر ژیلبرت با تاسف گفت افسوس که پادشاهی از بین رفت.ژیلبرت مرتب با پیک ملکه را در جریان قرار می داد و پس از نطق میرابو و تعظیم لافایت ونطق شاه قصد بازگشت به ورسای بود که خبر توسط دوشاورنیه به ملکه رسید.
روز بعد شاه به شکار رفت و عده ای از افسران وفادار به سلطنت جشنی در ورسای در حمایت خاندان سلطنت و تقبیح انقلاب گرفتند که ملکه و شاه پس از بازگشت در ان شرکت کرده و روز بعد نمایندگان ملت برای توضیح به نزد ملکه رفته که او مجددا و علیرغم توصیه دوشاورنی به تمجید افسران سلطنت طلب پرداخت.