رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

دیوان اشعار یغما گلرویی

دیوان اشعار یغما گلرویی
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 33 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 33 رای
این برای اولین بار می باشد که دیوان اشعار یغما گلرویی به صورت یکجا منتشر و در دسترس عموم قرار می گیرد .
دیوان اشعار یغما گلرویی شامل :
1. اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم ؛
دفتر اول : من وارث تمام بردگان جهانم
دفتر دوم : عرض حال
2. رقص در سلول انفرادی
3. تنها برای تو مینویسم، بی بی باران
4. بی سرزمین تر از باد
5. پرنده بی پرنده
6. ما رُ ببخشین ! آقای دیکتاتور !
7. حافظ یاغی
8. مگر تو با ما بودی؟
9. گفتم بمان! نماند..
10. قصه باغ پسته
11. مرثیه امرداد
12. هفته بی آهو
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
amirghorbani
amirghorbani
1394/12/09

کتاب‌های مرتبط

واژه‌های مسری
واژه‌های مسری
5 امتیاز
از 2 رای
مرگ رنگ
مرگ رنگ
4.6 امتیاز
از 188 رای
هفدهم
هفدهم
1.9 امتیاز
از 19 رای
بهشت یک راز است
بهشت یک راز است
3 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان اشعار یغما گلرویی

تعداد دیدگاه‌ها:
5
آورده اند در روزگاران کهن
در سال های معلوم نیست چند
یک روز بلبلان به نشانه اعتراض
از دار فانی رخت بر بستند
حاکم شرع انقلاب آن دوره
حکم بر الحاد بلبلان صادر کرد
داد لاشهٔ بلبلان بر نیزه کنند
مشتی کلاغ بر آسمان شهر ظاهر کرد
کم کم منکر وجود بلبلان شدند
رونق گرفت بازار کلاغان آن سامان
گفتند از ازل جز کلاغ بلبلی نبود
به هوش باش و قدر کلاه خویش دان
آفتاب بی چاره همین که می تابید
از آن بالا نگه می کرد به اندرون باغ
چشمش سیاهی میرفت و گوشش زنگ میزد
ز آن همه پر و بال سیه و آواز کلاغ
کسی دگر یاد بلبلان نبود
دگر کسی نغمه بلبلی نشنود
کسی ندانست هجوم کلاغ از چه بود
ندانست کسی گناه بلبلان چه بود
حال که بنده این داستان می خوانم
شاید بگویند بلبل افسانه ست
ولی من یقین دارم که بلبلی بوده
هرچند بگویند این مرد دیوانه ست
گرچه این دوره هم حاکمان شرع
سخن از بلبلان پیششان گنه است
با کلاغان دست در یک کاسه و
رویشان چون کلاغان شهر سیه است
لیک رسد روزی که جشن بلبلان گیریم
کس نتواند به یغما برد بلبل
آن که روی گل بنشسته امروز
بنشانیم برش پالان دلدل
سحر رستخیز بلبلان است ای دوست
گر چه خوش ندارم فاش گویم این راز
ز پیر می کده شنیدم که دوش میسرود :
"ستاره می‌شمرم تا که شب چه زاید باز"
تقدیم به یغما گلرویی با نفرت از او!
................................................
برای مجله شعر نمی‌نویسم
در شبِ شعرها شرکت نمی‌کنم،
به نگاهِ منتقدها اهمیت نمی‌دهم
پیله‌ای از شعر می‌بافم
به دورِ خود
بی‌آرزوی پروانه شدن
و در سلولِ خود ساخته ، می‌میرم
به امید آن‌که ابریشمش
شالی شود
بر شانه‌های تو ...

( یغما گلرویی )
...................................................

.........................................................
از وقتی پا برهنه ، تو ساحل قدم زدی
دائم نهنگا غرق می‌شن توی ماسه‌هاش !!

( یغما گلرویی )
........................................................
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته! / جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته!
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست! / جواب هم‌صدایی‌ها پلیس ضد شورش نیست!
نه بمب هسته‌ای داره، نه بمب‌افکن نه خمپاره! / دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمی‌زاره!
همه آزاده آزادن، همه بی‌درد بی‌دردن! / تو روزنامه نمی‌خونی، نهنگا خودکشی کردن!
جهانی را تصور کن، بدون نفرت و باروت! / بدون ظلم خود کامه بدون وحشت و طاغوت!
جهانی را تصور کن، پر از لبخند و آزادی! / لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی!
تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه! / اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه!
تصور کن جهانی را که توش زندان یه افسانه‌س! / تمام جنگای دنیا، شدن مشمول آتش‌بس!
کسی آقای عالم نیست، برابر با هم‌اند مردم! / دیگه سهم هر انسانِ تن هر دونه‌ی گندم!
بدون مرزو محدوده، وطن یعنی همه دنیا! / تصور کن تو می‌تونی بشی تعبیر این رویا!
« یغما گلرویی »
دیوان اشعار یغما گلرویی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک