قصه های تهران
نویسنده:
پژمان ابراهیمی
امتیاز دهید
مجموعه ۸ داستان کوتاه
از داستان برج عقرب:
بیا بنشین خودم ساختمش. نگاه کن! صندلی اش خیلی راحت است. اذیت نمیشی. بهت که گفته بودم من هیچ وقت اذیتت نمی کنم. اگر بنشینی و فقط چند ثانیه... چند ثانیه تحمل کنی، جایمان با هم عوض میشود و همه ی حرفهای مرا خواهی فهمید. اگر روی این صندلی بنشینی و من این دستگاه را روشن کنم، دیگر لازم نیست آن همه برایت توضیح دهم و فلسفه بافی کنم و تو متوجه حرفهای من نشوی و مدام سر هم داد بزنیم و با هم دعوا کنیم من دوستت دارم باور کن. تمام آن سه هفته ای که فرانسه بودی، از تنهایی و دوری ات گریه میکردم. گفته بودم اگر از ایران بری من می میرم یادت هست؟ فکر میکنی من الان زنده ام؟! همان ساعتی که هواپیمایت از تهران پرواز کرد من مردم. باور نمیکنی؟! نگاه کن دستم پوسیده، پوست هایش کنده شده و رسیده به استخوان فقط مو و ریش و ناخنهایم هنوز رشد می کنند که دکترهای زیرخاک گفته اند رشدشان طبیعی است و به معنی زنده بودن من نیست. آدم پس از مرگ حتی تا چند ساعت میتواند بشنود! بیا... بیا بنشین اذیت نمیشی... بیا...
بیشتر
از داستان برج عقرب:
بیا بنشین خودم ساختمش. نگاه کن! صندلی اش خیلی راحت است. اذیت نمیشی. بهت که گفته بودم من هیچ وقت اذیتت نمی کنم. اگر بنشینی و فقط چند ثانیه... چند ثانیه تحمل کنی، جایمان با هم عوض میشود و همه ی حرفهای مرا خواهی فهمید. اگر روی این صندلی بنشینی و من این دستگاه را روشن کنم، دیگر لازم نیست آن همه برایت توضیح دهم و فلسفه بافی کنم و تو متوجه حرفهای من نشوی و مدام سر هم داد بزنیم و با هم دعوا کنیم من دوستت دارم باور کن. تمام آن سه هفته ای که فرانسه بودی، از تنهایی و دوری ات گریه میکردم. گفته بودم اگر از ایران بری من می میرم یادت هست؟ فکر میکنی من الان زنده ام؟! همان ساعتی که هواپیمایت از تهران پرواز کرد من مردم. باور نمیکنی؟! نگاه کن دستم پوسیده، پوست هایش کنده شده و رسیده به استخوان فقط مو و ریش و ناخنهایم هنوز رشد می کنند که دکترهای زیرخاک گفته اند رشدشان طبیعی است و به معنی زنده بودن من نیست. آدم پس از مرگ حتی تا چند ساعت میتواند بشنود! بیا... بیا بنشین اذیت نمیشی... بیا...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قصه های تهران