این دو یادداشت برای کتابی دیگر (نگرشی متفاوت بر عملیات خیبر و بدر) نوشته شده بود. با توجه به این که مربوط به این کتاب است فکر کردم بهتر است اینجا هم باشد.
kashef62 گفته:
آدم دلش نمیخواهد بعضی از مطالب مطرح شده در کتاب را باور کند ولی متاسفانه به نظر میرسد که بعضی از حقایق را، هر چقدر هم تلخ و ناگوار، باید پذیرفت. در کتاب «جنگ به روایت فرمانده» خود محسن رضایی در صفحهی 142 علت اصلی ناکامی ایران در عملیات خیبر را «ضعف تدارکات و پشتیبانی نیروها» اعلام میکند یعنی همان نکتهی ساده و بدیهی که قبل از عملیات نیز کاملاً مشخص بود و بسیاری از فرماندهان ارتش و سپاه هم این نکتهی ساده و بدیهی را به وی تذکر داده بودند.
علاوه بر آن در پاورقی همین صفحه، سردار غلامعلی رشید سایر دلایل را هم شرح میدهد که در میان آنها میتوان «کمبود شدید در تأمین امکانات» ، «وجود عقبه طولانی» ، «نبود امکان بهرهگیری از آتش پشتیبانی» ، «تمرکز جنگ در محدودهای کوچک و متقابلاً آتش مداوم دشمن» را ذکر کرد. انگار که این عوامل از قبل مشخص نبود و مثلاً برای فهمیدن «نبود امکان بهرهگیری از آتش پشتیبانی» حتماً باید نیروهای پیاده را از عرض چند ده کیلومتری هور عبور داد و در ساحل دشمن پیاده کرد و بعداً «فهمید» که در چنین فاصلهای امکان پشتیبانی توپخانه از آنها وجود ندارد.
نکتهی دیگری هم در همین پاورقی وجود دارد: «لو رفتن محور طلائیه» هم به عنوان یکی دیگر از دلایل شکست عملیات ذکر شده است و گفته شده که فرماندهان عراقی 25 روز قبل از عملیات خیبر خبرنگاران عراقی را در «دیدگاهی در مقابل طلائیه حاضر نموده» و به تهاجم آینده ایران از این منطقه اشاره میکنند و «حتی میگوید از این محور سپاه حمله میکند و در محور زید ارتش عمل میکند.»
جالب است: فرماندهان عراقی مدتها قبل از شروع عملیات، نقشهی عملیات ایران را کشف کردهاند، آن وقت به جای این که اطلاع از آن را مخفی نگه دارند و از این امتیاز هنگام شروع عملیات استفاده کنند، آن را علناً و 25 روز قبل نزد خبرنگاران عراقی فاش میکنند و با این حال فرماندهان ایران هم طرح عملیات را تغییر نمیدهند و طبق همان نقشه حمله میکنند و با دادن تلفات بسیار زیاد عملیات شکست میخورد!
مگر عملیات جنگی کارتون تام و جری بوده است؟!
و RaminAnsari جواب داده:
در بارهی کتاب «جنگ به روایت فرمانده»:
کتابهای خاطرات مقامات حکومتها میتواند همواره منبعی مفید برای علاقهمندان به موضوع باشد ولی در استفاده از این منابع باید احتیاط کرد. جدا از فراموشیها و اشتباهات سهوی که به هر صورت از سوی هر نویسندهای می تواند روی دهد انگیزهها، علائق و روحیات نویسنده میتواند باعث شود اطلاعات یا تحلیلهایی نادرست در اینگونه کتابها راه یابد. بعضی از این موارد نادرست نوعی «آگراندیسمان» است یعنی نویسنده، آگاهانه و یا ناخودآگاه، در عین این که تحریفی مشخص انجام نداده است، با پر رنگ کردن بعضی مسائل و کمرنگ کردن بعضی دیگر تصویری به خواننده ارایه میکند که تا حدی غیر واقعی است. بعضی دیگر از این موارد تحریفهای عمدی است که نویسنده آگاهانه و با انگیزههایی مشخص انجام می دهد.
مثلاً وقتی در کتاب «جنگ به روایت فرمانده» نویسنده در توجیه گروگانگیری مینویسد که قبل از قضیهی اشغال سفارت آمریکا «... دولت موقت مرتب میرفت و با آمریکا مذاکره میکرد و جلسه میگذاشت و مثلاً آقای بازرگان در الجزایر با آقای برژینسکی جلسه میگذاشتند، اما زیادهخواهی آمریکا بیشتر میشد و اموال ایران را بلوکه میکردند.» میتوان در همین دو سه سطر، همهی مواردی را که ذکر کردیم یکجا مشاهده کرد. این که نویسندهی کتاب تمایل دارد ملاقات مرحوم بازرگان با وزیر خارجهی وقت آمریکا در الجزایر را، که تا جایی که میدانم تنها مورد از این نوع بوده، آنهم در زمانی که دو کشور دارای روابط دیپلماتیک بودند و مذاکرات معمول دیپلماتیک توسط سفرا نیز انجام میشد، به صورت «مرتب میرفت» و «جلسه میگذاشت» تصویر کند بیانگر روحیات نویسنده است. گفتنی است که مرحوم بازرگان در همان زمان، بعد از قضیهی گروگانگیری، از تریبون رسمی صدا وسیما علناً اظهار کرد که قبل از رفتن به الجزایر، در دیدار با آیتالله خمینی نه تنها موضوع چنین ملاقاتی را به ایشان اطلاع داده بلکه مشورتی نیز در بارهی موضوعات مورد بحث در این ملاقات با رهبر انقلاب انجام داده است و ایشان هیچ مخالفتی با این ملاقات نداشتهاند. آیتالله خمینی نیز هیچگاه این سخن بازرگان را رد نکرد. این که نویسندهی کتاب «جنگ به روایت....» دوست ندارد اشارهای به این مسائل داشته باشد لابد مربوط به آگراندیسمان کردن موضوع مطابق میل خودش است ولی وقتی بلوکه کردن اموال ایران توسط آمریکا را که بعد از گروگانگیری و در عکسالعمل به گروگانگیری اتفاق افتاد مربوط به قبل از گروگانگیری و دورهی دولت موقت قلمداد میکند، اسمش دیگر نه «اشتباه» است و نه حتی یک دروغ ساده. این اسمش چیز دیگری است.
مورد فوق صرفاً یک مثال بود. وقتی نویسندهی کتاب «جنگ به روایت...» چنین موضوع مشخصی را که همه از آن اطلاع دارند عمداً و علناً تا این درجه تحریف میکند و وارونه جلوه میدهد میتوان حدس زد که در مورد مسائل مربوط به جنگ که همواره پردهای از پنهانکاری روی آن وجود داشته است چه خواهد کرد.
کتاب «جنگ به روایت فرمانده» چنان از این موارد غنی است که میتوان بدون اغراق، دهها نمونه از چنین تحریفهای بزرگ و عمدی در آن یافت. در واقع در این کتاب کمتر پاراگرافی را میتوان یافت که «سالم» باشد. مورد «لو رفتن محور عملیاتی طلائیه» هم از این قبیل موارد است که توسط ذهن خلاق پاورقینویس کتاب اختراع شده و با موافقت نویسندهی کتاب به آن اضافه شده است. اصطلاح «لو رفتن عملیات» همیشه توجیه مورد علاقهی طراحان عملیات برای پوشاندن فاجعههایی بوده است که به شکلی کموبیش آگاهانه و عمدی توسط آنها به بار آمده است. بهترین اصطلاح برای این توجیه، با وام گرفتن کلمهای از خود پاورقینویس این کتاب در مقدمهی سراسر تملقآمیز آن، همان واژهی «محسنوار» است. آن را زیاد جدی نگیرید.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جنگ به روایت فرمانده
کتاب خوبی بود ممنون
kashef62 گفته:
آدم دلش نمیخواهد بعضی از مطالب مطرح شده در کتاب را باور کند ولی متاسفانه به نظر میرسد که بعضی از حقایق را، هر چقدر هم تلخ و ناگوار، باید پذیرفت. در کتاب «جنگ به روایت فرمانده» خود محسن رضایی در صفحهی 142 علت اصلی ناکامی ایران در عملیات خیبر را «ضعف تدارکات و پشتیبانی نیروها» اعلام میکند یعنی همان نکتهی ساده و بدیهی که قبل از عملیات نیز کاملاً مشخص بود و بسیاری از فرماندهان ارتش و سپاه هم این نکتهی ساده و بدیهی را به وی تذکر داده بودند.
علاوه بر آن در پاورقی همین صفحه، سردار غلامعلی رشید سایر دلایل را هم شرح میدهد که در میان آنها میتوان «کمبود شدید در تأمین امکانات» ، «وجود عقبه طولانی» ، «نبود امکان بهرهگیری از آتش پشتیبانی» ، «تمرکز جنگ در محدودهای کوچک و متقابلاً آتش مداوم دشمن» را ذکر کرد. انگار که این عوامل از قبل مشخص نبود و مثلاً برای فهمیدن «نبود امکان بهرهگیری از آتش پشتیبانی» حتماً باید نیروهای پیاده را از عرض چند ده کیلومتری هور عبور داد و در ساحل دشمن پیاده کرد و بعداً «فهمید» که در چنین فاصلهای امکان پشتیبانی توپخانه از آنها وجود ندارد.
نکتهی دیگری هم در همین پاورقی وجود دارد: «لو رفتن محور طلائیه» هم به عنوان یکی دیگر از دلایل شکست عملیات ذکر شده است و گفته شده که فرماندهان عراقی 25 روز قبل از عملیات خیبر خبرنگاران عراقی را در «دیدگاهی در مقابل طلائیه حاضر نموده» و به تهاجم آینده ایران از این منطقه اشاره میکنند و «حتی میگوید از این محور سپاه حمله میکند و در محور زید ارتش عمل میکند.»
جالب است: فرماندهان عراقی مدتها قبل از شروع عملیات، نقشهی عملیات ایران را کشف کردهاند، آن وقت به جای این که اطلاع از آن را مخفی نگه دارند و از این امتیاز هنگام شروع عملیات استفاده کنند، آن را علناً و 25 روز قبل نزد خبرنگاران عراقی فاش میکنند و با این حال فرماندهان ایران هم طرح عملیات را تغییر نمیدهند و طبق همان نقشه حمله میکنند و با دادن تلفات بسیار زیاد عملیات شکست میخورد!
مگر عملیات جنگی کارتون تام و جری بوده است؟!
و RaminAnsari جواب داده:
در بارهی کتاب «جنگ به روایت فرمانده»:
کتابهای خاطرات مقامات حکومتها میتواند همواره منبعی مفید برای علاقهمندان به موضوع باشد ولی در استفاده از این منابع باید احتیاط کرد. جدا از فراموشیها و اشتباهات سهوی که به هر صورت از سوی هر نویسندهای می تواند روی دهد انگیزهها، علائق و روحیات نویسنده میتواند باعث شود اطلاعات یا تحلیلهایی نادرست در اینگونه کتابها راه یابد. بعضی از این موارد نادرست نوعی «آگراندیسمان» است یعنی نویسنده، آگاهانه و یا ناخودآگاه، در عین این که تحریفی مشخص انجام نداده است، با پر رنگ کردن بعضی مسائل و کمرنگ کردن بعضی دیگر تصویری به خواننده ارایه میکند که تا حدی غیر واقعی است. بعضی دیگر از این موارد تحریفهای عمدی است که نویسنده آگاهانه و با انگیزههایی مشخص انجام می دهد.
مثلاً وقتی در کتاب «جنگ به روایت فرمانده» نویسنده در توجیه گروگانگیری مینویسد که قبل از قضیهی اشغال سفارت آمریکا «... دولت موقت مرتب میرفت و با آمریکا مذاکره میکرد و جلسه میگذاشت و مثلاً آقای بازرگان در الجزایر با آقای برژینسکی جلسه میگذاشتند، اما زیادهخواهی آمریکا بیشتر میشد و اموال ایران را بلوکه میکردند.» میتوان در همین دو سه سطر، همهی مواردی را که ذکر کردیم یکجا مشاهده کرد. این که نویسندهی کتاب تمایل دارد ملاقات مرحوم بازرگان با وزیر خارجهی وقت آمریکا در الجزایر را، که تا جایی که میدانم تنها مورد از این نوع بوده، آنهم در زمانی که دو کشور دارای روابط دیپلماتیک بودند و مذاکرات معمول دیپلماتیک توسط سفرا نیز انجام میشد، به صورت «مرتب میرفت» و «جلسه میگذاشت» تصویر کند بیانگر روحیات نویسنده است. گفتنی است که مرحوم بازرگان در همان زمان، بعد از قضیهی گروگانگیری، از تریبون رسمی صدا وسیما علناً اظهار کرد که قبل از رفتن به الجزایر، در دیدار با آیتالله خمینی نه تنها موضوع چنین ملاقاتی را به ایشان اطلاع داده بلکه مشورتی نیز در بارهی موضوعات مورد بحث در این ملاقات با رهبر انقلاب انجام داده است و ایشان هیچ مخالفتی با این ملاقات نداشتهاند. آیتالله خمینی نیز هیچگاه این سخن بازرگان را رد نکرد. این که نویسندهی کتاب «جنگ به روایت....» دوست ندارد اشارهای به این مسائل داشته باشد لابد مربوط به آگراندیسمان کردن موضوع مطابق میل خودش است ولی وقتی بلوکه کردن اموال ایران توسط آمریکا را که بعد از گروگانگیری و در عکسالعمل به گروگانگیری اتفاق افتاد مربوط به قبل از گروگانگیری و دورهی دولت موقت قلمداد میکند، اسمش دیگر نه «اشتباه» است و نه حتی یک دروغ ساده. این اسمش چیز دیگری است.
مورد فوق صرفاً یک مثال بود. وقتی نویسندهی کتاب «جنگ به روایت...» چنین موضوع مشخصی را که همه از آن اطلاع دارند عمداً و علناً تا این درجه تحریف میکند و وارونه جلوه میدهد میتوان حدس زد که در مورد مسائل مربوط به جنگ که همواره پردهای از پنهانکاری روی آن وجود داشته است چه خواهد کرد.
کتاب «جنگ به روایت فرمانده» چنان از این موارد غنی است که میتوان بدون اغراق، دهها نمونه از چنین تحریفهای بزرگ و عمدی در آن یافت. در واقع در این کتاب کمتر پاراگرافی را میتوان یافت که «سالم» باشد. مورد «لو رفتن محور عملیاتی طلائیه» هم از این قبیل موارد است که توسط ذهن خلاق پاورقینویس کتاب اختراع شده و با موافقت نویسندهی کتاب به آن اضافه شده است. اصطلاح «لو رفتن عملیات» همیشه توجیه مورد علاقهی طراحان عملیات برای پوشاندن فاجعههایی بوده است که به شکلی کموبیش آگاهانه و عمدی توسط آنها به بار آمده است. بهترین اصطلاح برای این توجیه، با وام گرفتن کلمهای از خود پاورقینویس این کتاب در مقدمهی سراسر تملقآمیز آن، همان واژهی «محسنوار» است. آن را زیاد جدی نگیرید.