قابوس نامه
نویسنده:
قابوس بن وشمگیر
مصحح:
سعید نفیسی
امتیاز دهید
نصیحت نامه مشهور به قابوسنامه کتابی است پندی در آیین زندگی، تألیف امیر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار و تألیف آن به سال ۴۷۵ قمری است، ولی دکتر عبدالمجید بدوی بهدلایلی سال تألیف آن را میان ۴۵۷–۴۶۲ هجری قمری میداند. در قابوسنامه با بازتاب پندنامهها و اندرزهای ایران باستان، اهمیت سخن، اهمیت خرد و تأکید بر اعتدال روبهرو میشویم.
بیشتر
آپلود شده توسط:
kalltun
1394/08/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قابوس نامه
سپاس از زحمات صادقانه ی دست اندرکاران کتابناک برای گسترش فرهنگ و ادب و اندیشه گستری
« ... خوش خوئی و مردمی پیشه کن و از خوهای ناستوده دور باش و زیانکار مباش, که ثمره ی زیانکاری رنج باشد و ثمره ی رنج نیازمندی ی فرومایگی و جهد کن تا ستوده ی خلقان(مردم) باشی و نِگر تا سـتوده ی
جاهلان نباشی, که ستوده ی عام نکوهیـده ی خاص باشد, چنانکه شـنیدم؛ حکایت: گویند روزی افلاطون نشسته بود, با جمله ی خاص آن شهر, مردی به سلام وی در آمد و بنشست و از هر نوع سخن می گفت,
در میانه ی سخن گفت: ای حکیـم, امروز فلان مـرد را دیدم که حدیـث تو می کرد( ازتو سخن می گفت ) و تو را دعا و ثنـا می گفت, که افلاطـون حکیم سـخت بـزرگـوار است و هرگز چو او کس نباشـد و نبـوده است,
خواستم که شْـکر او به تو برسانم. افلاطون حکیم چون این سخن بشنید سر فْرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد. این مرد گفت؛ ای حکیم, از من تورا چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟، اقلاطون حکیم گفت: مرا
از تو رنحی نرسـید و لکن مصیبتی از این بزرگتر چه باشد که جاهلی مرا بسـتاید و کار من او را پسندیده آیـد؟ ندانم که چه کار جاهلانه کرده ام که به طبع او نزدیک بوده است و او را خوش آمده است و مرا بستوده تا
توبـه کنم از آن کار, مرا این غم از آن است که هنـوز جاهلم, که ستوده ی جاهلان هم جاهلان باشند و هم در این معنی حکایتی یاد آمد؛ حکایت : شنودم که زکریّاالرَازی همی آمد با قومی از شاگردان خویش, دیوانه
ای پیش او باز آمد, در هیچ کس ننگریست مگر در محمَد زکریَا و نیک نگه کرد در روی او بخندید, محمَد زکریَا باز گشت و به خانه آمد و و مطبـوخ افتیمون ( داروی گیاهی جوشانده مفید برای درمان بیماری روانی) فرمود
( طلب کرد) و بخورد, شـاگردان پرسیدند که؛ ای حکیم چـرا مطبوخ بدین وقت همی خوردی؟, گفت؛ از بهر آن خنده ی آن دیوانه, که تا وی از جمله سودای ( مالیخولیا ) خویش جزوی در من ندیدی در من نخندیدی که
گفته اند؛ " کْلَ طایر یطیر مع شِکله " ( کبوتربا کبوتر, باز با باز ، کند همجنس با همجنس پرواز »
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید .... امید نیست که دیگر به عقل بازآید
کبوتری که دگر آشـیان نخواهـد دید .... قضـا همی بـردش تا به چنگِ باز آید
ندانم اَبروی شوخت چگونه محرابی است ... که گر ببیند زندیق، در نماز آید
به نوبت خودم از حضرتعالی بیاندازه سپاسگزارم. قابوسنامۀ مصحَح آن دکتر مصری، که زحمتشان بیتردید مأجور است، متأسّفانه، به نظرم، دو صفحه افتادگی دارد؛ نسخۀ دیگر هم، که آن نیز در همین سایت وزین کتابناک موجود است، متأسّفانه با محسّناتی که دارد تلخیصی از این اثر است. خیلی انتظار این محبّت جنابعالی را میکشیدم. بینهایت ممنون!
با احترام.