شش سال در دربار پهلوی
نویسنده:
محمد ارجمند
امتیاز دهید
به کوشش: عبدالرضا هوشنگ مهدوی
خاطرات محمد ارجمند، سرپرست تلگرافخانه مخصوص رضاشاه
برگرفته از متن کتاب:
در سال ۱۳۱۳ قمری در همدان در خانواده روحانیت پا به عرصه وجود گذاردم. نام من محمد است و نام پدرم عبدالحسین و جدم هدایت، که هر دو در سلک روحانیت دارای نفوذ و عهده دار امور شرعی و عرفی عصر خود بودند. تحصیلات من از مکتب خانه شروع شد و تا ۱۷ سالگی در مدارس قدیمه ادامه داشت. پس از تاسیس مدرسه جدید منحصر به فردی در همدان به نام مدرسه مظفریه که روش آموزشی آن مساوی با دبیرستانهای عصر حاضر بود، آن مدرسه را نیز همزمان با تحصیلات قدیمه به پایان رساندم. در ۱۳۲۳ قمری ناخوشی وبا در ایران شیوع پیدا کرد و در همدان نیز در تابستان آن سال شروع به کشتار نمود که در نتیجه جمعیت زیادی از شهرنشینان به کوه و صحرا پناه بردند و حتی المقدور خود را در پناه بیابان و باغها و مزارع پنهان می نمودند. ولی به واسطه فقدان بهداری و بهداشت و طبیب و داروهای موثر در آن زمان وسایل جلوگیری از سرایت مرض موجود نبود و مردمان بسیاری به این مرض مبتلا شدند و به دیار عدم شتافتند. از جمله پدر و پدربزرگ مادری من هم مبتلا به وبا شدند و یکی بعد از دیگری رخت از جهان بربستند و شیرازه زندگانی خانوادگی ما از هم گسیخته شد...
بیشتر
خاطرات محمد ارجمند، سرپرست تلگرافخانه مخصوص رضاشاه
برگرفته از متن کتاب:
در سال ۱۳۱۳ قمری در همدان در خانواده روحانیت پا به عرصه وجود گذاردم. نام من محمد است و نام پدرم عبدالحسین و جدم هدایت، که هر دو در سلک روحانیت دارای نفوذ و عهده دار امور شرعی و عرفی عصر خود بودند. تحصیلات من از مکتب خانه شروع شد و تا ۱۷ سالگی در مدارس قدیمه ادامه داشت. پس از تاسیس مدرسه جدید منحصر به فردی در همدان به نام مدرسه مظفریه که روش آموزشی آن مساوی با دبیرستانهای عصر حاضر بود، آن مدرسه را نیز همزمان با تحصیلات قدیمه به پایان رساندم. در ۱۳۲۳ قمری ناخوشی وبا در ایران شیوع پیدا کرد و در همدان نیز در تابستان آن سال شروع به کشتار نمود که در نتیجه جمعیت زیادی از شهرنشینان به کوه و صحرا پناه بردند و حتی المقدور خود را در پناه بیابان و باغها و مزارع پنهان می نمودند. ولی به واسطه فقدان بهداری و بهداشت و طبیب و داروهای موثر در آن زمان وسایل جلوگیری از سرایت مرض موجود نبود و مردمان بسیاری به این مرض مبتلا شدند و به دیار عدم شتافتند. از جمله پدر و پدربزرگ مادری من هم مبتلا به وبا شدند و یکی بعد از دیگری رخت از جهان بربستند و شیرازه زندگانی خانوادگی ما از هم گسیخته شد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شش سال در دربار پهلوی
سایت خوبی دارید
این کتاب هم خیلی به درد من خورد. ممنون
موفق باشید!