دربار به روایت دربار: فساد اخلاقی
نویسنده:
نظرعلی کوشکی
امتیاز دهید
از جمله دلایل اصلی مخالفت مردم مسلمان ایران با رژیم پهلوی بیاعتنایی این رژیم و عوامل و دستاندرکاران آن به اعتقادات و اخلاقیات مردم مسلمان ایران بوده است . در این میان دربار پهلوی به عنوان قدرتمندترین کانون حاکمیت در فاصلهی سالهای 1304 الی 1357 نقشی اساسی در گسترش مفاسد اخلاقی و ارتکاب اعمال خلاف عفت بر عهده داشته است . در این اثر تلاش شده است ضمن رعایت عفت قلم و ملاحظات اخلاقی ، به گوشههایی از مفاسد اخلاقی درباریان – اعم از شاه ، و حلقهی نخست اطرافیان ، دوستان و خانوادهی او – اشاره گردد و از آن جا که اصل بر بیان واقعیت و اجتناب از نقل حوادث غیرواقعی قرار گرفته ، لذا صرفا به خاطرات درباریان در خصوص موضوع فساد تکیه شده است ، زیرا ممکن است نقل مفاسد دربار از زبان مخالفان آن ، حمل بر دشمنی ، عداوت و در نتیجه داستانپردازی برای تخریب دربار به شمار آید ، اما آن چه در این نوشته خواهد آمد صرفا گوشههایی است از موارد متعددی که دوستان و خانوادهی پهلوی پس از وقوع انقلاب اسلامی و به طور عمده در خارج از کشور ، در قالب خاطرات بیان داشتهاند و لذا در صحت این موارد تردید و شبههای وارد نخواهد بود . مرکز اسناد انقلاب اسلامی بر اساس رسالت خود در انعکاس حقایق تاریخی نهضت اسلامی و تبیین علل وقوع انقلاب به انتشار این اثر اقدام نموده است ، باشد تا مطالعهی این مختصر بر جوانان امروز آشکار سازد که مردم مسلمان ایران علیه چه دستگاه آکنده از فسادی شوریدند و نظام جمهوری اسلامی را جایگزین کدام نظام مملو از تباهی و فساد نمودند . بدیهی است وجود آگاهی اجمالی در خصوص رژیم و دربار پهلوی ، عمق حماسه و عظمت انقلاب اسلامی و شهدای بزرگوار آن را بیشتر نمایان خواهد ساخت .
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دربار به روایت دربار: فساد اخلاقی
مثلا: تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا پهلوی) در مورد خصوصیات اخلاقی پسرش می نویسد: ناگفته نگذارم که محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود و حتی در هنگام مسافرت با شرکت هواپیمایی آلمان عاشق میهمان داران موطلایی این شرکت شده بود. این شرکت هوایپمایی زیباترین دختران را میهماندار خودش می کرد و همین مسئله مدت ها موجب بدبختی!! محمدرضا شده بود و پول های زیادی را صرف دعوت از میهمانداران لوفت هانزا می کرد و بخشی از دربار مسول دعوت و پذیرایی از این دختران بود. محمدرضا در مجالس با زن ها و دخترهای این و آن می رقصید و آن را در آغوش گرفته و می بوسید. صفحه 13 و 14
یاللعجب! مجسم کنید مادر محمدرضا پهلوی این طوری پته ی پسر تاجداراش را روی آب ریخته باشد! اصلا در چه تاریخی محمدرضا با لوفت هانزا مسافرت کرده بود؟ مگر هواپیمای سلطنتی نداشت؟ آن بخش از دربار که پول زیادی خرج این میهمانداران لوفت هانزا می کرد کجا بود؟ وزارت دربار بود؟ آیا سندی ، مدرکی ک این موضوع را تایید کند وجود دارد که مثلا وزارت دربار فلان قدر پول بابت 4 نفر میهمان دار موطلایی داده باشد؟ بعد چطوری آنها را دعوت می کردند؟ مثلا زنگ می زدند لوفت هانزا سراغ چند میهماندار جوان را می گرفتند؟ انگار میهمانداران هواپیمایی لوفت هانزار از بین زنان بدکاره انتخاب می کردند. خوب اگر آن خانمها جواب رد می دادند چه می شد؟ لابد می گفتند اشکالی ندارد چهار نفر دیگر بفرستید!
در مجالس رقص ، رقصیدن با زوج طرف مقابل یک روش مرسوم غربی است، حتی در میزبانی شام. مثلا زمانی که ریگان ریس جمهور آمریکا به شوری رفت همسر گرومیگو به عنوان میزبان کنار آقای ریگان قرار گرفت و نانسی ریگان در کنار گرومیگو. کاری به درست و غلط این رسم ندارم. ولی قطعا رقصیدن با شخصی دیگری آن قدر مسئله مهمی نیست که بخواهد توجه تاج الملوک را جلب کند
اصلا تاج الملوک پهلوی چرا باید چنین افشاگری بکند؟ که تازه طبق نوشته های این کتاب تاج الملوک هم چندان آدم سالمی نبوده و طبق گفته های فریده دیبا عاشق فریدون فرخزاد شومن آن زمان بوده است. حالا فریده دیبا (مادر فرح دیبا) از کجا خبردار شده که فریدون فرخزاد شبانه به کاخ تاج الملوک می رود بماند.
صفحه 32 - مادر فرح در خاطرات خود می گوید: ارتشبد اویسی در تجارت تریاک با غلام رضا پهلوی (برادر شاه) و اشرف هم کاری نزدیک داشت و هر چه تریاک در مرزهای کشور کشف می شد به انبار خصوصی اویسی منتقل می شد و در این انبار کارگران افغانی تریاک ها را مالیده و عمل می آوردند.
آخر مادر فرح از کجا خبردار شده؟که حتی می داند که کارگران افغانی مشغول عمل آوردن تریاک ها بوده اند؟ اصلا به مادر فرح چه ربطی داشت که ایشان را هم از این موضوع مطلع کنند؟ تریاک هایی که در مرز کشف می شد قاعدتا به عمل آمده و برای فروش بوده است دیگر چه نیازی بوده که این کار توسط کارگران افغانی انجام بشود؟ چرا افغانی ها؟
استناد به خاطرات مادر فرح هم که اصلا معلوم نیست چه کسی آن را نوشته از آن کارهاست. صفحه 51 به نقل از فریده دیبا: دایی قاسم، یک فروشنده عمده مواد مخدر بود و سال های تریاک های متعلق به اشرف و غلامرضا را توزیع می کرد. صفحه 52 رابطه اشرف و دایی قاسم آن قدر صمیمانه بود که اشرف یک اتومبیل ضد گلوله! خرید و به او هدیه کرد.
این که چطور مادر فریده دیبا در جریان چنین جزئیات دقیقی از فروش تریاک، و دایی قاسم کذایی (که معلوم نیست اسم واقعی اش چه بوده و چه سرنوشتی داشته) و صد البته ماجرای خرید ماشین ضد گلوله!! قرار گرفته بر ما معلوم نیست. این که ماشین ضد گلوله مورد بحث چطور ماشینی بوده است هم برای ما مجهول است. (در آن زمان اکثر ماشین های ضد گلوله ماشین های تشریفات بودند ، قاعدتا دایی قاسم مورد اشاره با چنین ماشین انگشت نمایی نمی توانسته در خیابان به امر فروش تریاک! بپردازد!)