این رسم توست که ایستاده بمیری
نویسنده:
خسرو گلسرخی
امتیاز دهید
بر سینه ات نشست
زخم عمیق و کاری دشمن
اما
ای سرو ایستاده نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری
بیشتر
زخم عمیق و کاری دشمن
اما
ای سرو ایستاده نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری
آپلود شده توسط:
mtabrizi
1394/02/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی این رسم توست که ایستاده بمیری
در ضمن مارکسیسم و کاپیتالیسم هر دو زشت و نکوهش پذیرند.
«من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست. من خونم را به تودههای گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم. و شما آقایان فاشیستها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدائی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در ۲۸ مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز تودههای ستمکشیده ایران واژگون خواهد شد.»
این بخشی از وصیتنامه خسرو گلسرخی، شاعری است که در سحرگاه بیست و نهم بهمن سال ۵۲ به جرم شرکت در طرح ترور خانواده شاه، اعدام شد.
ماجرای بازداشت، برگزاری دادگاه جنجالی و اعدام خسرو گلسرخی یکی از فرازهای قابل توجه تاریخ پهلوی دوم است که باعث شد گلسرخی به یکی از شخصیتهای کاریزماتیک چپ در ایران تبدیل شود.
نزدیک به چهل سال پس از مرگ این شاعر، همسرش عاطفه گرگین که تقریبا همزمان با او دستگیر و نزدیک به چهار سال در زندان میماند، در گفتوگویی با «المجله» که در منزلش در پاریس انجام شده، از آرمانهای خود که در آن زمان روزنامهنگار بوده، و همچنین اهداف خسرو گلسرخی سخن میگوید.
خسرو گلسرخی در دفاعیات شجاعانهاش در دادگاه شاه گفت: «من که یک مارکسیست- لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آن گاه به سوسیالیسم رسیدم.»
________________________________________________________________________________________________________________________________________________
اگر احساسات را به نفع واقعیت عینی به کناری بگذاریم با این حقیقت رو در رومی گردیم که راهی که گلسرخی و همفکران وی برای ایران در پیش گرفته بودند به دیکتاتوری خونبار خمر های سرخ ختم می شد.
خوب است سرنوشت افغانستان را همواره بیاد داشته باشیم که چپی هایی که مهره های روس ها بودند چه بلایی بر سر این کشور چند پاره آوردند که حال نیز با کمک های پر از بریز و بپاش وسوء استفاده غرب حتی بزرک هم نشده است.
پول پوت، سردمدار آدمی خواره رژیمخمر سرخ کامبوج، در فرانسه تحصیل کرده وبه اصطلاح "آب سن را نوشیده بود" ولی همگان شاهد بودند که همین افراد روشنفکر برای به اجرا گذاشتن ایده آل های خود و "خلق یک نسل جدید" چه پوستی از پیکر خونبار هم میهنان خویش ریختند.
حرف های ایده آلیستی گلسرخی ها شاید به هنگام لمیدن بر مبلی در کنار شومینه آکنده از آتش فروزان بسیار دلچسب به نظر آید ولی در عرصه عمل این شیوه تفکر ایران را به ایرانستانی خونین و چند پاره بدل می نمود.
برای روشنگری نیازی به سبیل هایی بناگوش رفته همچون یوسب بساریونیس دزه جوغاشویلی، استالین، نیست.
سنگ اول چون نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج
از افرادی که الگوی خویش را استالینی بر می گزینند که در عمل به فکر تجزیه وچند پارگی میهنمان بود در عمل جز سر سپردگی به روس ها وبدل نمودن کشور به حمام خون چه می توان انتظار داشت.