مقالات احمد کسروی
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
گردآورنده: یحیی ذکاء
مجموعه ای از مقالات کمیاب احمد کسروی
چاپ اول: تهران 1334
چاپ دوم: برلین 1368
ناشر: انتشارات یاسمین
بیشتر
مجموعه ای از مقالات کمیاب احمد کسروی
چاپ اول: تهران 1334
چاپ دوم: برلین 1368
ناشر: انتشارات یاسمین
آپلود شده توسط:
persianking
1388/09/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مقالات احمد کسروی
توجه فزاینده به جنس موافق و لوث نمودن قضیه در پوشش عرفان دقیقا از زمانی در ایران دامنگیر شد که صوفیان وخانقاه نشینان دست در دست غران و تاتاران ومغولان سعی در تدخیر روحیه مردم و وادار نمودن انها به ظلم پذیری وسر افکندگی نمودند.[/quote]
کم لطفی می فرمایید. در قابوس نامه عنصرالمعالی به گیلانشاه می فرماید که بین زنان و غلامان به عدالت مجامعت کن که اگر بر یکی افراط نمایی، دیگری کینه توزی می کند. در روزنامه ی قرن بیستم میرزاده عشقی از علل عقب ماندگی جامعه ی ایران، یکی همین میل به مردان می دانست. البته آن زمان تشت رسوایی غربی ها هنوز از بام نیفتاده بود و پیدا نبود که ایشان نیز اهل بخیه اند.
"روزی کسی خیال کرد که آدم ها فقط به این علت در آب غرق می شوند که تصور ثقل ذهن شان را تسخیر کرده . فکر کرد اگر آدم ها بتوانند خودشان را از این ایده خلاص کنند، و مثلا بگویند این ایده خرافی یا مذهبی است ، آن وقت از خطر غرق شدن نجات پیدا می کنند. این شخص تمام عمر علیه توهم ثقل مبارزه کرد و آمار و ارقام هم مدام شواهد تازه برای نتایج زیان بار او دراختیارش می گذاشت ! ... این آدم نمونه ی اعلای فیلسوف انقلابی در زمانه ی ماست . "
مرحوم کسروی هم از همین گروه بود . فکر می کرد "ایده" ها و اندیشه ها موجب تیره روزی جامعه است !
به نظرم اون چیزی که در تغییرات و دگرگونی و تباهی های یک جامعه تعیین کننده هست ، مسائل اقتصادی و وضعیت سیاسی اون جامعه است . نه شعر و عرفان و امثالهم ! اگه میخوایم بدونیم چرا جامعه ی ما در دوران هایی دچار تباهی بوده ، باید وضعیت اقتصادی و سیاسی اون دوران رو مطاله کنیم . اقتصاد و سیاست به جامعه و افکار شکل می دن .
منظورم به طور خیلی روشن اینه که : افکار و اندیشه ها ، خود صرفا محصول وضع اقتصادی و سیاسی جامعه هستن ، نه به وجود آورنده اونها !
این که فکر کنیم اشعار و افکار چند تا شاعر ، باعث تباهی و سستی جامعه ی ما شده ، خیلی ساده نگری است!
فرض کنیم اشعار حافظ یا سایر شعرهای اهل عرفان مشکلاتی داره (هر چند من فکر نمی کنم در شعر حافظ اصولا هیچ رگه ای از تباهی وجود داشته باشه) ، در این صورت این مشکلات فکری ، نتیجه ی تباهی اقتصادی و سیاسی اون روزگاره. نه عامل تباهی!
و این یعنی این که مرحوم کسروی ، پدیده ای معلول تباهی رو به اشتباه به عنوان علت تباهی در نظرگرفته !
کسروی چنان با شدت با اشعار حافظ مبارزه می کرد که انگاری همه اقتصاد و قانون و عرف و سیاست ما بر پایه ی بیت های شعر او بنا شده !
کسروی مورخی بسیار عالی بود . قسمت هایی از تاریخ مشروطه ایران رو خوندم.
ولی ایشون برای ریشه یابی علل مشکلات ایران ، به اندازه ی کافی انسان عمیقی نبود.
***
از همه ی این حرف ها که بگذریم ... شیوه ای که کسروی رو به قتل رسوندن ، خیلی ناجوانمردانه بود ...
توجه فزاینده به جنس موافق و لوث نمودن قضیه در پوشش عرفان دقیقا از زمانی در ایران دامنگیر شد که صوفیان وخانقاه نشینان دست در دست غران و تاتاران ومغولان سعی در تدخیر روحیه مردم و وادار نمودن انها به ظلم پذیری وسر افکندگی نمودند.
اگر مرگ باشد مرا بی گمان/به آوردگه به که آید زمان
بکوشیم و مردی به کار آوریم/بر ایشان جهان تنگ و تار آوریم
(فردوسی)
کسروی با این گونه دیدگاه ها که تا حدود قرن چهاردهم هجری در سرزمینمان در میان ادیبان و سخنوران رایج بود سر جنگ و ناسازگاری نداشت.
شاهنامه تنها دفتری از جنگ ها و فتوحات وکشورگشایی های تاجداران نیست. اگر دقت نماییم پس از قرن چهارم این رویه ظلم ستیزانه جای خود را به سر سپردن به تازیانه و شمشیر مغول وسلجوقی وتاتار داده و به همین دلیل از دوران سلجوقییان بویژه امرا وپادشاهان پروبال داد و خانقاه و پیر ومراد تراشیدن را رونق دادند.
ابتدا باید بگویم من از برخی از آثار کسروی مخصوصا از کتب تاریخی او استفاده بسیار کرده ام ولی به نظرم شیوه برخورد و نگارش درست نبود.ضمنا نمیگویم مثلا حق نداشته کتابی بنویسد بلکه میگویم با برخی از کتابهایش و کارهایش اشتباه بوده است. مثلا همین زبان پاک.من ساها پیش این کتاب را خوانده ام ولی به یاد دارم که این کتاب تنها پیرایش زبان فارسی نبود.کسروی در آن کتاب در بسیاری از موارد دست به اختراع هم زده است.اختراع پیش وندها و پسوندها و حتی اختراع افعال نوین.او میگوید تعداد زمانها در فارسی کماست و باید زیاد شود بعدچندین زمان جدید در ماضی و مضارع میسازد و برای اینکه خواننده بفهمدد این زمانها چگونه اند٬معادل فعل آنها در ترکی را آورده است و به خواننده میگوید(نقل به مضمون) چاره ای جز این نیست که از ترک زبانها بپرسید تا این زمانها و افعال جدید را بفهمید!!!!!! وانگهی او در سره نویسی کار را به جایی رسانده بود که آثارش قابل درک نبودند و در هر کتابش یک لغتنامه هم افزوده بود آنهم لغاتی متروک و عجیب و غریب و گاهی مضحک.شکی نیست که پیرایش و پالایش زبان باید به صورتی واقع شود که زبان الکن نشود و بتواند به راحتی با مخاطب ارتباط پیدا کند.ثانیا فرض بگیریم همه زبان پاک کسروی را بیاموزند این سوال مطرح میشد که شخص چگونه میتواند با آثار قدیم ادبیات ارتباط برقرار کرده و لذت ببرد.پاسخ کسروی این بود:ما نیازی به آثار ادبی گذشته نداریم زیرا بسیار فاسداند و باید آنها را بسوزانیم!!!!
به فرض که آثار قدیم ادبیات یا برخی ادعیه اشکالاتی دارند آیا راه مقابله با آنها سوزاندن است؟مثلا همین مثال شما از شعر حافظ(پیر ما گفت ......) .خوب بخاطر یک دستمال باید قیصریه را به آتش بکشیم؟ اگر چه اگر نظر شخصی مرا بپرسید من میگویم حافظ یک ملامتی است و باکی از گفتن آنچه در دل دارد ندارد و به احتمال قوی همین بیت هم مربوط به دوران تحیر و تردید او بوده است.چنین دورانی برای همه سالکان روی داده است.
اگر مثلا آثار کسروی را با اندیشمند معاصرش محمد اقبال لاهوری مقایسه کنیم در میا بیم که این دو در بسیاری موارد از جمله فلسفه اسلامی ٬نوع مواجهه با غرب٬ حافظ٬ شیعه٬ مهدی موعود و ختم نبوت و ....نظرات مشابهی دارند ولی لاهوری به شیوه شعرا فرد رندی بود و سخنان رندانه ای زده و کار اصلاح گری نموده و در پیدایش پاکستان نقش بسیار داشته و در کشورش تبدیل به یک قهرمان شده ولی کسروی بخاطر تندروی خود به قتل رسیده وآثارش نیز در جامعه اثر قابل توجهی نداشته.
نکته:البته قصدم این نیست که بگویم شرایط جامعه ی ایران و پاکستان در تبدیل شدن اقبال به قهرمان و کشته شدن کسروی بی تاثیر بوده بلکه منظورم این است که شیوه طرح مسئله این دو هم قطعا در سرنوشت شخصی و فکری شان دخیل بوده است.
اینکه در نظرات دوستان گفته شده کتابسوزان کاری نمادین بوده باید پرسید نماد از چه بوده؟و اگر کسروی معنای نمادین را درک میکرده چرا نتوانسته معنای نمادین اشعار شاعران قدیم را درک کند و آن اشعار را حمل بر ظاهر میکرده است؟و بخاطر همان آنها را به شعله های آتش می سپرده است[/quote]
حتماً و صد البته کتابسوزان اقدامی بود که در جای خود درست بوده و بلکه هنوز هم هست. کسروی در زبان پاک، زبانی اختراع نکرد. به پیراستن زبان پرداخت چه انکه خود بسیار در نوشته های باهماد آزادگان، زبانی پاک بکار می برد. این را اختراع زبان نمی نامند.
نمادین بودن کتابسوزان، امری بدیهی ست. چه آنکه اگر بنا به راستین بودن این امر و یا به قول حضرتعالی "حذف فیزیکی" این کتب بود، مرحوم کسروی باید تمامی نسخ را جمع آوری می کرد نه اینکه از هر کتاب، یک عدد قرار دهد.
اما در باب اشعار شعرای قدیم هم نه همه ی شعرا نمادین سخن می گفتند و نه بناست نمادگرایی افراطی در ادبیات را خردمندانه بدانیم. در "حافظ چه می گوید" به این بیت که "پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد" تاخت و آنرا یاوه سرایی نامید. معنای نمادینی بنده حداقل در این بیت سراغ ندارم. برداشت های حداقلی ست که نظر شخصی ست و بهتر است شخصی بماند. سعدی هم که خداوندگار سهل ممتنع است. در باب مولانا فرمایشتان بر دیده ی منت. کسروی خطا کرد. در پیرامون رمان، دیدگاهی بسیار درست دارد-از نظر بنده- که نوشتجاتی می داندشان که به هیچ نمی ارزند. باقی این مسائل که اگر طبیب بود و اگر چنین و چنان بود، چنان و چنین می کرد نظرات شخصی ست که پیشگویی ست.
زبان شناسی گردن کلفت بود که اقدامش در پیراستن زبان فارسی، سترگ و ارزشمند است. در کافنامه، انواع حرف کاف را زیر و رو می کند و در آذری یا زبان باستان آذربایجان، سنگ بنای نظریه ای نوین می گذارد و براستی اگر وی نتواند - و یا نباید - "در پیرامون ادبیات" سخن براند که می تواند؟
کسروی شبیه کسی بود که اگر مثلا بیماری که دستش زخمی شده بود پیش او می آمد نسخه ی قطع دست را تجویز میکرد.اختراع زبان نو و دین نو و حمله به هنر و شعر و صوفیه و شیعه و ..گواه نوع نگاه او به مسائل بود.اصولا کسی که میخواهد چیزی را به قول کسروی «پاک»نماید ناچار دست به تیشه خواهد شد.همانطور که پاک کردن زبان فارسی ناچار به اختراع زبان جدیدی منجر شد پاک کردن دین هم به اختراع دین تازه و کتاب مقدس جدید منجر شد.
اینکه در نظرات دوستان گفته شده کتابسوزان کاری نمادین بوده باید پرسید نماد از چه بوده؟و اگر کسروی معنای نمادین را درک میکرده چرا نتوانسته معنای نمادین اشعار شاعران قدیم را درک کند و آن اشعار را حمل بر ظاهر میکرده است؟و بخاطر همان آنها را به شعله های آتش می سپرده است