رسته‌ها
قصه های بهرنگ
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 71 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 71 رای
این کتاب مجموعه ایست از نوشته های صمد بهرنگی طی سالیان مختلف از عمرش .این داستانها عبارتند از:
ادبیات کودکان - اولدوز و کلاغها - اولدوز و عروسک سخنگو - کچل کفتر باز - پسرک لبو فروش -سر گذشت دانه ی برف - پیرزن و جوجه طلایی‌اش - دو گربه روی دیوار - سر گذشت دومرول دیوانه سر - افسانه محبت - یک هلو هزار هلو - ۲۴ ساعت در خواب و بیداری - کوراوغلو و کچل حمزه
این کتاب کاری از انتشارات روزبهان و دنیا در سال ۲۵۳۶ مطابق با ۱۳۵۶ شمسی میباشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
370
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mtabrizi
mtabrizi
1394/02/29

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قصه های بهرنگ

تعداد دیدگاه‌ها:
21

آقای /amenmarr
بله ما میتوانیم و باید چپ و راست را بشناسیم و مقایسه نماییم و حسن و قبح هر یک را بشناسیم.منظورم از کامنت قبلی یادآوری این نکته بود که وقتی گفته میشود x بیمار است ذهن انسان ناخودآگاه نتیجه میگیرد که انگار پس غیر x سالم است.میخواستم این سوء برداشت رفع شود. و بیشتر منظورم این بود که بیماری را با معیار پدیده یا شخص xتعریف نکنیم بلکه xو yو z را با معیار بیماری یا سلامت تعریف کنیم.ممنونم.
alizanjanii عزیز
درست است که آدمهای غیـر چپی همه سـالم نیستند، در عالـم خلقت؛ انسـان به دلیل آزادی در اندیشـه و آزادی در گفتار و آزادی در رفتـار و آزادی در رقم زدن سـرنوشت و تقدیر خویش، به تناسـب تربیـت یافتـگی و
برخورداری از علـم و حکمت و خودسـازی کم و بیش و ناگزیر نقایصی به عیـنه و یا در خفا وجود دارد و هیچ احدالنّاسی از نقص و عیب، مستثنی نیست و حتّیٰ دانشمندان و متفکّرین و نوابغ روزگار را نیز در بر می گیرد،
امّا آنچه که چپـی ها را اعـمّ از توده ای و فدائی و غیـرذٰلک منفـور و مطرود کرده و جامعـه را نسـبت به آنان بدبین نموده، دو مشـخّصه ی ناهنجار و غیر عادی و غیر قابل پذیرش در میانِ آحاد مردم است؛ اول انکارِ وجود
خداوند که کفر و الحاد محسوب می شود و لاجرم مسیرِ طبیعی زندگانی ی آنان را از دیگر مردمانِ خداپرست جدا می سازد؛
از خدا برگشـتگان را کـار چندان سـخت نیست .... سـخت، کـار ما بود، کز ما خدا برگشـته است
و دوّم انتخاب راهکـار خائنانه و توسّل به بیگانگـان برای حلّ مشـکلاتی که درست یا غلط در اندیشـه و عقلِ ناقص و ذهنِ بیـمارِ آنان است، مانند شـوروی سابق و یا کشـور های با حاکمیت کمونیستی که خود در خیال
سلطه و چیره بر آب و خاک کشور عزیز ما بوده و هستند، و اینان فراموش کرده اند که روسیه پس از نفوذ ناجوانمردانه به داخل کشور عزیز ما و با کمک و اغوا و فـریب عدّه ای جاه طلب و خائن و کشـتن و آواره ساختن
و دربـدر کردنِ بی شماری از مردمِ بی گناه در جنگی نابرابر و تحمیلی، با عقدِ قراداد های ننگینِ ترکمانچای و گلسـتان در زمان قاجاریه، بیش از یک پنجم از بهترین و زرخیز ترین مساحت خاک کشور ما را به یغما بردند،
بنابراین چپی ها اگرچه گاهی نوشته جات به ظاهر فریبنده ای نیز دارند و بدین لحاظ در خورِ تحسین اند، ولی جایگاهِ آنان در دنیا و آخرت جهنّمی است که خود برای خود مهیّا ساخته و دست و پا نموده و می نمایند.
زِ نامردان، علاجِ دردِ خود جستن بدان ماند .... که خار از پا برون آرد کسی، با نیشِ عقربها

بیماری نامیدن چپ گرایی روشنفکران نباید ما را به این نتیجه برساند که مثلا غیر چپها آدمهای سالمی بوده اند.به نظرم چه چپ گرایی و چه راست گرایی در کشورهای جهان سومی مانند کشور ما٬معمولا عمق فکری ندارند و تابع جو زمانه بوده اند و حتی اکنون هم هستند.به این معنا که شخصی مثلا در محیط و جو ویروسی(یا مثبتش را بگوییم جو عطر و ادکلن) قرار میگیرد و در آن جو تفس میکند و آن ویروس یا عطر به او سرایت میکند و اختیاری در گزینش آنها ندارد. این جو زدگی وقتی روشنفکران و تحصیل کرده ها را اسیر خود کرده معلوم است با بدنه ی جامعه چه میتواند بکند.
البته منظورم این نیست که لزوما باید جو زمانه را شکست یا خلاف جریان حرکت کرد تا عاقل بود.نه! منظور این است که نباید اسیر جو زمانه شد و آن را دربست پذیرفت.
برای /behdad1970
آقا بهداد٬ چندبار دیده ام که شما در نقد برخی نویسندگان از عنوان «روانی» برای آنها استفاده کرده اید.معیارتان برای روانی بودن چیست؟ اگر مثلا بهرنگی و امثالش را بخاطر نفی کراواتی ها و فحش به پولدارها و دزد نامیدن کارخانه داران ٬ روانی مینامید٬ باید گفت خودتان هم دارید با همان روش به چپها و گلسرخی و آل احمد و بهرنگی فحش میدهید و آنها را نفی میکنید. آدم بعضی وقتها شبیه کسانی میشود که از آنها بدش می آید و کاری را انجام میدهد که با آن مبارزه میکرده.
چپ گرائی و ژست چپ گرائی بیماری مهلکی بود که دامن بسیاری از روشنفکران و اهل قلم ما و خیلی جوامع دیگر را گرفت و جامعه ما هنوز هم تاوان این تبعیت جاهلانه را میپردازد.
ممنون از آقای alizanjanii بابت تحقیقاتشان راجع به صمد بهرنگی
قصه های صمد، نادرست، مروج خشونت، چپ گرایانه، پر از نفرت....قبول، قبول...اما...
من وقتی می خوام برای بچه ها قصه بخونم، اگر قادر به انتخاب میان کتاب های کودک و نوجوانی که امسال چاپ شده، با قصه های صمد باشم، باز هم قصه های صمد را انتخاب می کنم، چون کتابهای الآن هیچ کدام بار مفهومی برای بچه ها ندارد...اصلا هیچ کدام طرح داستان ندارد....صرفا تعداد عکس سرهم شده از کارتن های خارجی است که در کنار آن چندین جمله بی ارتباط با تصویر نیز آورده شده....
در ضمن بچه های امروز، دیگه بچه نیستند... باور کنید یا نه، خیلی زودتر از دوران قبل بزرگ میشن و به بلوغ می رسند... بنابراین خیلی سریع تر هم از اون عوالم پاک دوره کودکی در میان، علاوه بر این اصلا بچه های امروز با خشونت بزرگ میشن! بیش از 50% فیلم ها، کارتن ها و بازی های کامپیوتری و و و کتاب های کودک و نوجوان دارای عنصر خشونت هستند، اصلا کمتر اثری پیدا میشه که در اون نشانی از نبرد و جنگ میان شخصیت های اصلی نباشه.... خشونتی که کارهای صمد پیش اونها یه اثر لطیف محسوب میشه!
بنابراین اگه بخوایم بچه ها رو از خشونت دور نگه داریم، نه تنها کتاب های صمد، بلکه بازی های مجازی، و تلویزیون ها رو هم باید از اونها بگیریم...
در پایان، از جناب mtabrizi بابت انتشار این اثر ارزشمند تشکر می کنم.
بویژه به این خاطر که این کتاب در حال حاضر کمیابه.
درباره ی مطلبی که یکی از دوستان نوشتند توضیحاتی دارم شاید به درد بخورد:
صمد بهرنگی به ایدئولوژی مارکسیزم تعلق خاطر داشت (به خوب و بدش کاری ندارم) و در بسیاری از داستانهایش ایده های مارکسیستی مانند مبارزات طبقاتی موج میزند(نه همه ی آنها البته) و در همان زمان خودش نیز خواندن داستانهایش بیشتر توسط گروه های چپ مورد تشویق بود.اگرچه مرگ نا به هنگامش موجب شد تا از او حرکت سیاسی واضحی نبینیم ولی احتمالا اگر زنده میماند عضو گروه های چپ با مشی مسلحانه میشد و در دهه ی پنجاه کشته میشد.بسیاری از دوستان و پیروان واقعی او هم به گروه های چپ با مشی مسلحانه پیوستند. اعضای اصلی فداییان خلق شاخه ی تبریز از پیروان و دوستان او بودند.مثلا بهروز دهقانی که همکار او در انتشار نشریه بود و در کتاب کندو کاو هم مطالبی نوشته بود در دهه پنجاه دستگیر و در کمیته ی ضد خرابکاری شاه تحت شکنجه کشته شد. خواهر بهروز دهقانی( اشرف دهقانی) هم از همکاران گروه صمد بود که به وسیله ی ساواک دستگیر ولی از کمیته فرار نمود و در همان اوایل انقلاب٬علیه نظام جدید حرکت مسلحانه را شروع کرده و بخاطر همین از مملکت فراری شد و اکنون زنده است و کتابی درباره مرگ بهرنگی دارد که به گمانم در همین سایت هم باشد.خواهر دیگر بهروز( روح انگیز دهقانی) پس از انقلاب اعدام شد.
مناف فلکی نیز جزو همان رفقای بهرنگی بود که در همان دهه پنجاه کشته شد.کاظم سعادتی نیز دیگر عضو گروه بود که در همان زمان تصفیه ی گروه های چپ در دهه ی پنجاه خودکشی کرد او معلم و همکار بهرنگی بود. علیرضا نابدل(معروف به اوختای) که دانش آموخته ی حقوق و از رفقای بهرنگی بود نیز در همان زمان در یک خانه ی تیمی به همراه امیرپرویز پویان(از بنیان گذاران فداییان خلق) دستگیر و تحت شکنجه بود که خودکشی نمود. خود بهرنگی نیز قبل از مرگش با امیر پرویز پویان ارتباط گرفته بود که مرگش در ارس موجب عقیم ماندن این ارتباط شد.
رحیم رئیس نیا از همکاران دوران معلمی بهرنگی که در همان زمان مبارزات گروه های چپ دستگیر شده بود میگوید(نقل به مضمون): روزی باز پرس من چارت اعضای فداییان خلق شاخه ی تبریز را برایم آورد و خواند تا درباره ی آنها از من اطلاعات بگیرد وقتی به سر شاخه ی آن نگاهی انداختم عکس صمد بهرنگی را چسبانده بود و رو کرد به من و گفت هرچه میکشیم از این گور به گور شده است.
خلاصه ای از یک تحقیق شخصی درباره ی بهرنگی.
بیشتر قصه‌ها بیانیه هایى هستن براى شستشوى مغزى بچه‌ها. براى دور کردنشون از دنیاى خوشگل کودکى. براى آموزش یک ایدئولوژى خاص در فضاى کودکانه. قصه‌ها پر هستن از ترویج نفرت و خشونت و حتى ترور.

بنده همه صحبت های آقای قاسم خانی را تایید میکنم به علاوه هزار عیب و ایراد دیگر نوشته های بهرنگی داره که فعلا در این کامنت ها جایش نیست
این نقل از مهراب قاسم خانی را که اخیرا در برخی سایتها منتشر شده بخوانیم کمی تامل هم بد نیست البته حساب ماهی سیاه کوچولو از بقیه آثار جداست
"مهراب قاسم‌خانی: کتاب‌های صمد بهرنگی مروج خشونت و ترور است
به گزارش فردا به نقل از شبکه خبری فرهنگ و هنر، مهراب قاسم خانی، فیلمنامه‌نویس در صفحه اینستاگرام خود با انتشار عکسی از کتاب قصه‌های بهرنگ نوشت: بچه که بودم عاشق کتاب هاى صمد بهرنگى بودم. هر کدوم از قصه هاى کتاب رو چندین بار خونده بودم. خیلى دوسشون داشتم. مخصوصاً قصه هاى اولدوز رو.
این اواخر فکر کردم خوبه براى نویان هم بخونمشون. دوباره بعد از سال‌ها کتاب رو باز کردم که خودم قبلش یه مرورى بکنم...
وحشت کردم وقتى دوباره خوندمش. بیشتر قصه‌ها بیانیه هایى هستن براى شستشوى مغزى بچه‌ها. براى دور کردنشون از دنیاى خوشگل کودکى. براى آموزش یک ایدئولوژى خاص در فضاى کودکانه. قصه‌ها پر هستن از ترویج نفرت و خشونت و حتى ترور. توى همون صفحه اول کتاب اولدوز شخصیت اصلى و ده ساله داستان براى نویسنده شرط می‌ذاره که این کتاب رو بچه هاى مرفه و بچه هایى که ماشین گرون قیمت دارن اجازه ندارن بخونن!!! توى همون قصه بچه‌ها براى رسیدن به هدفشون سگى رو می‌کشن با این نگاه که براى رسیدن به یه هدف مهم‌تر حتى قتل هم اشکالى نداره... توى همه قصه‌ها بچه هاى مرفه بدن و بچه هاى فقیر خوب، پدر و مادر‌ها سمبل حکومت هستن و باید جلوشون وایستاد، زن بابا‌ها همه بد هستن...
خلاصه که کتاب رو بستم گذاشتم سر جاش. امکان نداره که بذارم دنیاى پاک و سالم بچه‌ام کثیف بشه با شنیدن این قصه‌ها"
قصه های بهرنگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک