ترانه های داریوش اقبالی
امتیاز دهید
گردآوری : امیر نیلی
بدون شک او پدیده ای درتاریخ موسیقی ایران است،ترانه های داریوش از خواسته ها و افکار مردم ایران در سه دهه اخیر متاثر گشته.داریوش افسانه است.اویکی از هزاران خواننده ایست که در دوران معاصر چون ستاره میدرخشد.ترانه های او در ارتباطی نزدیک با رنج و خوشی زندگی متداول ایرانیان است،مردمانی سختی کشیده و دوستدار آزادی.او با بیانی ژرف و بدور از اغراق به بیان احساسات ایرانیان می پردازد. موسیقی او همانند شعراش دارای نظم است،احساسات ژرف و عمیق،از اینرو ترانه های داریوش درقلب مردم جای دارد ..
داریوش عضو سازمان عفو بینالملل است. وی به جز اهمیت به ترک اعتیاد و رهایی به مسائل اجتماعی، پناهجویان ایرانی، گروههای جوامع اقلیت و کودکان کار نیز توجه دارد. وی در سالهای اخیر با کمک دانشجویان کمپین حمایت از این افراد را تأسیس نمود.
بیشتر
بدون شک او پدیده ای درتاریخ موسیقی ایران است،ترانه های داریوش از خواسته ها و افکار مردم ایران در سه دهه اخیر متاثر گشته.داریوش افسانه است.اویکی از هزاران خواننده ایست که در دوران معاصر چون ستاره میدرخشد.ترانه های او در ارتباطی نزدیک با رنج و خوشی زندگی متداول ایرانیان است،مردمانی سختی کشیده و دوستدار آزادی.او با بیانی ژرف و بدور از اغراق به بیان احساسات ایرانیان می پردازد. موسیقی او همانند شعراش دارای نظم است،احساسات ژرف و عمیق،از اینرو ترانه های داریوش درقلب مردم جای دارد ..
داریوش عضو سازمان عفو بینالملل است. وی به جز اهمیت به ترک اعتیاد و رهایی به مسائل اجتماعی، پناهجویان ایرانی، گروههای جوامع اقلیت و کودکان کار نیز توجه دارد. وی در سالهای اخیر با کمک دانشجویان کمپین حمایت از این افراد را تأسیس نمود.
آپلود شده توسط:
MTOM
1388/08/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ترانه های داریوش اقبالی
چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند
آخه یه بار گوش دادم(به خدا قصد توهین ندارم)ولی هرچی گوش دادم نفهمیدم برای عزاداری میخونن یا ولادت....
علی کریمیو میگه!
علی کریمیو میگه!
برین کریمى گوش کنین شاید یکم سر عقل بیاین
این مزخرفات رو هم رها کنین[/quote
کریمی کیه؟تا حالا اسمشو نشنیدم
شده هر شب مونس دردم شاهد اشکم فانوس دریایی
میگیرم من از تو نشونه اما چه فایده هیشکی نمیدونه
میشینم من بر لب دریا خسته و تنها با دل دیوونه
به خدا دیوانه منم عاشقی آواره منم که سیه گشته روزگارم
تو ندیدی اشک مرا در دل شب بین چه کردست دیده ی پر خون
به خدا در ساحل غم زورق دل مانده در گل خسته و محزون
تو بیا فانوس شبهایم که رسیده جان به لبهایم
به خدا دیوانه منم عاشقی آواره منم که سیه گشته روزگارم
ای ترس تنهایی من، اینجا چراغی روشنه...
دشنه ی ما شعر و غزل
قصه ی مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل
انگار با هم غریبه ایم
خوبی ما دشمنیه
کاش من و تو میفهمیدیم
اومدنی رفتنیه
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود
قلب من از صدای تو چه عاشـــقانه کوک شد
تـمام پرســـه های من کــنار تو ســــلوک شد
عــذاب میکشم ولی عــذابِ من گــــناه نـیست
وقتی شکنجه گر تویی ، شکنجه اشتباه نیست