گیتانجالی
نویسنده:
رابیندرانات تاگور
مترجم:
رویا خاکسار
امتیاز دهید
گیتانجالی (به معنی پیشکشهای آهنگین) مجموعهای از شعرهای بنگالی، سرودهٔ رابیندرانات تاگور (۱۸۶۱- ۱۹۴۱)، شاعر و نویسندهٔ هندی است که در ۱۹۱۰ منتشر شد. متن ترجمه شدهٔ این مجموعه، که شاعر خودش آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرد و آندره ژید نیز آن را به فرانسوی برگرداند، شامل اشعاری است که از مجموعههای متعدد بنگالی گرفته شدهاست و از آن جملهاست: گیتا نجالی، نیودیه، خیا و گیتیمالیه.
تاریخ نشر کتاب نگالی ۱۹۱۰ است که تنها نیمی از کتاب انگلیسی و فرانسوی را شامل میشود. این صد شعر کوتاه بیش از تمامی باقی آثار عظیم تاگور در شهرت شاعر در مغربزمین دخیل بودهاست و در پی نشر انگلیسی گیتانجالی بود که جایزهٔ نوبل ادبیات در ۱۹۱۳ به تاگور اهدا شد.
شمار زیادی از این اشعار سرودهایی است که تاگور آهنگ آن را نیز ساختهاست. درونمایه این اشعار نشان میدهد که تاگور تحت تاثیر فلسفهٔ اوپانیشادها قرار داشت.
بیشتر
تاریخ نشر کتاب نگالی ۱۹۱۰ است که تنها نیمی از کتاب انگلیسی و فرانسوی را شامل میشود. این صد شعر کوتاه بیش از تمامی باقی آثار عظیم تاگور در شهرت شاعر در مغربزمین دخیل بودهاست و در پی نشر انگلیسی گیتانجالی بود که جایزهٔ نوبل ادبیات در ۱۹۱۳ به تاگور اهدا شد.
شمار زیادی از این اشعار سرودهایی است که تاگور آهنگ آن را نیز ساختهاست. درونمایه این اشعار نشان میدهد که تاگور تحت تاثیر فلسفهٔ اوپانیشادها قرار داشت.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گیتانجالی
به خود میبالم
که تورا شناخته ام
مردم تصویر تورا در من جسته,
می آیند,
میپرسند: او کیست؟
.
نمیدانم چه بگویم,
به راستی نمیدانم چه بگویم.
ملامتم میکنند
و با نگاهی تحقیر امیز دور میشوند.
تو با تبسمی
آنجا نشسته ای...
حکایت هایم
جوشش نهان قلبم را
در اخرین ترانه
میسرایم
.
میایند در پی آن معنا
نمیدانم چه پاسخی بدهم
میگویم: آه چه کسی میداند؟
پوزخند زنان میروند.
تو با تبسمی
آنجا نشسته ای...
آن روز
وقتی در خانه ات را زد؟
من جامی لبالب از زندگیم را
مقابل مهمانم خواهم نهاد
شرابی شیرین از روز های پائیزی
و شب های تابستانم
همه ی دارایی و انچه از زندگی سرشارم برچیده ام.
وقتی مرگ
در خانه ام را زد
در پایان روزهایم
هرگز
با دستانی خالی
روانه اش نخواهم کرد.
از این رو که تو
به نزدم امده ای
آه
تو
فرمانروای همه ی کائنات
همه ی انچه که دارم
از توست,انچه بمن بخشیده ای
شادی بینهایت توست در جانم
زندگی را همه
از تو دارم
این تو هستی
شاه شاهان
که قلب مرا اینچنین زیبا شیدا کرده ای
عشق تو رنگ میبازد
در عشق جانان تو
انجا که عاشق و معشوق
در اوج کمال
یگانه میشوند.
.
با درماندگی همه جا را گشتم
اما اورا نیافتم
خانه ام کوچک است
نمیتواند جایی رفته باشد
که باز امدن نداند.
اما سَرورم
خانه ی مجلل تو بی انتهاست
به جستجوی او
به در خانه ات آمدم...