رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
گیتانجالی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 23 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 23 رای
گیتانجالی (به معنی پیشکش‌های آهنگین) مجموعه‌ای از شعرهای بنگالی، سرودهٔ رابیندرانات تاگور (۱۸۶۱- ۱۹۴۱)، شاعر و نویسندهٔ هندی است که در ۱۹۱۰ منتشر شد. متن ترجمه شدهٔ این مجموعه، که شاعر خودش آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرد و آندره ژید نیز آن را به فرانسوی برگرداند، شامل اشعاری است که از مجموعه‌های متعدد بنگالی گرفته شده‌است و از آن جمله‌است: گیتا نجالی، نیودیه، خیا و گیتیمالیه.
تاریخ نشر کتاب نگالی ۱۹۱۰ است که تنها نیمی از کتاب انگلیسی و فرانسوی را شامل می‌شود. این صد شعر کوتاه بیش از تمامی باقی آثار عظیم تاگور در شهرت شاعر در مغرب‌زمین دخیل بوده‌است و در پی نشر انگلیسی گیتانجالی بود که جایزهٔ نوبل ادبیات در ۱۹۱۳ به تاگور اهدا شد.
شمار زیادی از این اشعار سرودهایی است که تاگور آهنگ آن را نیز ساخته‌است. درون‌مایه این اشعار نشان می‌دهد که تاگور تحت تاثیر فلسفهٔ اوپانیشادها قرار داشت.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

صلح و عشق peace and love
صلح و عشق peace and love
4 امتیاز
از 1 رای
گزینه شعر: تنها ولی همیشه
گزینه شعر: تنها ولی همیشه
3 امتیاز
از 1 رای
West - Eastern Divan
West - Eastern Divan
4.8 امتیاز
از 4 رای
دشت سترون و اشعار دیگر
دشت سترون و اشعار دیگر
4.4 امتیاز
از 86 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گیتانجالی

تعداد دیدگاه‌ها:
4
در میان جماعت
به خود میبالم
که تورا شناخته ام
مردم تصویر تورا در من جسته,
می آیند,
میپرسند: او کیست؟
.
نمیدانم چه بگویم,
به راستی نمیدانم چه بگویم.
ملامتم میکنند
و با نگاهی تحقیر امیز دور میشوند.

تو با تبسمی
آنجا نشسته ای...

حکایت هایم
جوشش نهان قلبم را
در اخرین ترانه
میسرایم
.
میایند در پی آن معنا
نمیدانم چه پاسخی بدهم
میگویم: آه چه کسی میداند؟
پوزخند زنان میروند.

تو با تبسمی
آنجا نشسته ای...
مرگ را چه خواهی بخشید
آن روز
وقتی در خانه ات را زد؟
من جامی لبالب از زندگیم را
مقابل مهمانم خواهم نهاد
شرابی شیرین از روز های پائیزی
و شب های تابستانم
همه ی دارایی و انچه از زندگی سرشارم برچیده ام.
وقتی مرگ
در خانه ام را زد
در پایان روزهایم
هرگز
با دستانی خالی
روانه اش نخواهم کرد.
غرق در شادی ام
از این رو که تو
به نزدم امده ای
آه
تو
فرمانروای همه ی کائنات
همه ی انچه که دارم
از توست,انچه بمن بخشیده ای
شادی بینهایت توست در جانم
زندگی را همه
از تو دارم
این تو هستی
شاه شاهان
که قلب مرا اینچنین زیبا شیدا کرده ای
عشق تو رنگ میبازد
در عشق جانان تو
انجا که عاشق و معشوق
در اوج کمال
یگانه میشوند.
تاگور میگوید:
.
با درماندگی همه جا را گشتم
اما اورا نیافتم
خانه ام کوچک است
نمیتواند جایی رفته باشد
که باز امدن نداند.
اما سَرورم
خانه ی مجلل تو بی انتهاست
به جستجوی او
به در خانه ات آمدم...
گیتانجالی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک