جامعه، فرهنگ، ادبیات: لوسین گلدمن
نویسنده:
لوسین گلدمن
مترجم:
محمدجعفر پوینده
امتیاز دهید
زیباییشناسی حوزهای در نظریهی مارکسیستی است که کمتر از همه به آن پرداختهاند. تحلیلهای گلدمن از رمان نو، تئاتر و فیلم در شمارِ بهترین نوشتههای اوست. گلدمن در کار خود مدیون لوکاچ است، اما در اینجا نیز راه و روشِ خاصِ خودش را دارد. گلدمن در آثار دورهی جوانیِ لوکاچ که هنوز مارکسیست نبود، یعنی در آثاری مانند جان و صورتها و نظریهی رمان، برخی از مفاهیم اساسی زیباییشناسی فلسفی را کشف کرد؛ درست همانگونه که کانت بود که او را به سوی مارکسیسم کشاند و نه هگل. مارکسیسمِ گلدمن برای او ضرورتی بسیار فراتر از تمامی ادبیات و فلسفه بود. او انسانی بسیار سیاسی بود و ضروریات تغییر جهان در تمامی اندیشههایش دیده میشد. این ضرورت برای وی امری کاملاً واقعی و مشخص بود که امکاناتِ اجتماعی تحققش باید به طور مشخص بررسی شود. گلدمن کنترل کارگری را نویدبخشترین ابزارِ تغییر ریشهای میدانست و بخش مهمی از وقت خود را به بررسی نحوهی اجرای این کنترل در یوگسلاوی اختصاص داد. اکنون میخواهم چند نکتهی کوچکِ شخصی نیز اضافه کنم. گلدمن روشنفکری رادیکال بود و به روشنفکر بودنِ خود افتخار میکرد؛ آن هم بدون کوچکترین عقدهی حقارتِ شایع در میان «چپ نو» از اینکه انقلابی بودند و نه کارگر. به اعتقادِ او عقل ماهیتاً انقلابی است. درهرحال، خشونت و بدطینتی در وجودش جایی نداشت (هرگز ندیدم گلدمن فریاد بکشد). شیوه و روش او بحث و گفتوگو بود. بهشوخی میگفتیم که بدون حضور گلدمن برگزاری هیچ کنفرانسی در حوزهی علایق او (که راستی هم چهقدر گسترده بود!) امکانپذیر نیست. بدون حضور گلدمن کنفرانسهای کورچولو، سریزی، بروسل، روااومون و بسیاری دیگر تصورپذیر نبودند. او باید آنجا میبود و باید سخن میگفت: نه از سرِ غرور و نخوت، و نه بدان سبب که خودمحور بود، بلکه بدین سبب که بحث و گفتوگو شیوه و روشِ زندگی او با دیگر انسانها بود. وسیله و روشی بود برای آنکه به یاری همدیگر راههای تغییر امور را پیدا کنند. آنچه باعث شگفتی میشد این بود که لوسین هیچوقت نشانهای حاکی از رنج بردن از روال امور بروز نمیداد. اما من میدانستم که او خونیندلی خندانلب است و همواره لبخندی گرم و پایانناپذیر بر چهره دارد. هیچوقت واقعهی (کاملاً بیغرضانهای) را از یاد نمیبرم که در کورچولا روی داد. همگی داشتیم در دریا شنا میکردیم. لوسین که شنا نمیدانست بر تشکی لاستیکی نزدیک ساحل لمیده بود. ناگهان چند نفر از ما او را از تشک بیرون کشیدیم و در آب انداختیم (آبی که چندان عمیق نبود). لوسین بهسرعت روی آب آمد؛ از ته دل همراه دیگران میخندید و کوچکترین نشانهای از دلخوری در او دیده نمیشد... روی جلد کتابی از آخرین مقالاتِ گلدمن، که انتشارات بیبلیوتکِ مِدیاسیون آن را منتشر کرده، عکسی از او چاپ شده که برای من کاملاً آشناست: چهرهی گشاده و روشن، چشمانش و لبخندش. این کتاب گواهی بود بر نگرانی عمیق گلدمن از اینکه مبادا جامعهی غربی همهی آن چیزی را که برای او و برای ما عزیز بود، نابود کند و مبادا ادبیات و هنر در مقابل بربریت و فاشیسم جدیدی که درمیرسید سر تسلیم فرود آورند. هر کسی با خواندن این مقالهها میفهمد که گرچه گلدمن رنج میکشید، اما لبخند حاکی از آگاهی و امید، یعنی ایمانش، را به آزادی هرگز از دست نداد.
بیشتر
آپلود شده توسط:
bekhrada
1393/11/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جامعه، فرهنگ، ادبیات: لوسین گلدمن
مجموعه مقالات جالب (و قدیمی) از برخی شخصیتهای به نام اروپا.
من خیلی از این کتابا رو که دیگه توی بازار نیست یا خیلی سخت پیدا میشه از کتابناک دانلود کردم.
ممنون از کتابناک و آپلود کننده!