این کتاب زیبا و خواندنی مجموعه داستانهای کوتاهیه در باره مرگ که علت نامگذاریش به نام "دیدار در هند" حکایت زیره:
مردی عزرائیل را دید که صبحی غضبناک به او می نگرد. سراسیمه به نزد سلیمان نبی رفت و عرض کرد یا نبی الله، مرا عزرائیل به خشم در نگریست، باد را فرمان ده که مرا به هند رساند مگر از خشم وی ایمن باشم. سلیمان چنین کرد. صبح روز بعد سلیمان عزرائیل را فراخواند و ازو جویای علت غضب وی به مرد شد؛ عزرائیل فرمود یا نبی الله من نه به غضب که به تعجب به وی نگریستم. چراکه رب جلیل مرا امر فرموده بود که جان وی را شامگاه در هند بازستانم با خود گفتم او هرچه کند تا شام در هند نخواهد بود، اما شامگاه او را در هند دیدم و جان وی گرفتم.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیدار در هند
مردی عزرائیل را دید که صبحی غضبناک به او می نگرد. سراسیمه به نزد سلیمان نبی رفت و عرض کرد یا نبی الله، مرا عزرائیل به خشم در نگریست، باد را فرمان ده که مرا به هند رساند مگر از خشم وی ایمن باشم. سلیمان چنین کرد. صبح روز بعد سلیمان عزرائیل را فراخواند و ازو جویای علت غضب وی به مرد شد؛ عزرائیل فرمود یا نبی الله من نه به غضب که به تعجب به وی نگریستم. چراکه رب جلیل مرا امر فرموده بود که جان وی را شامگاه در هند بازستانم با خود گفتم او هرچه کند تا شام در هند نخواهد بود، اما شامگاه او را در هند دیدم و جان وی گرفتم.