فلسفه هیدگر
امتیاز دهید
معمولاً مارتین هایدگر را جزو اگزیستانسیالیستها میدانند. این طرز تلقی هم درست است و هم نادرست. زیرا علارغم ابهام موضعگیری و گاه دو پهلوی فلسفهی وی، به نظر میرسد با فیلسوف و فلسفهای مواجه هستیم که تمام تلاش خود را میکند تا موقعیت هستیشناس و یا به بیانی «بودشناسی» را برای خود محفوظ بدارد.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فلسفه هیدگر
هایدگر زبان فلسفی بسیار پیچیده ای دارد زیرا او کلماتی را برای انتقال سخن خود اختراع میکرده است.افعالی که حتی برای خود آلمانی زبانها هم قابل فهم نبود بخاطر همین آثار او بسیار به سختی قابل ترجمه است.
موضوع مرکزی فلسفه ی او مفهوم «هستی» است.هستی و وجود داشتن واقعا چیست؟او این سوال را مهمترین سوال فلسفی میداند که اساس هر نوع تحقیقی است.ریشه ی تمامی علوم مبحث هستی شناسی است که به آن متافیزیک یا مابعد الطبیعه میگویند(با ماوراء الطبیعه یا ترنس فیزیک اشتباه نشود)او تاریخ فلسفه از زمان ارسطو تا زمان خود را که همواره بحث هستی شناسی هم جزو آن بوده یک انحراف در فهم هستی میداند.به اعتقاد او این انحراف از آنجا به وجود آمده که مفهوم موجود(یا در ترجمه فارسی فاعل شناسا)جای موجود یا هستی را گرفته است.کانت این نکته را دریافته است و بزرگترین خیانت او این بوده که موجود شناسی را به جای وجود شناسی توجیه نموده و جهان علوم انسانی را هم با خود به انحراف برده است.بخاطر همین او تاریخ فلسفه را تاریخ نیهیلیسم میداند چیزی که قبل از او نیچه آن را دریافته بود و آن را با جمله «خدا مرده است» نشان داده بود.
مفهومی که هایدگر از وجود معرفی میکند مفهوم بسیار غامض است که در کتاب مشهورش هستی و زمان به آن پرداخته است.روش او در این پرسه شناخت عقلانی و منطقی نیست و شباهت بسیاری به روش عرفای اسلامی دارد بخاطر همین تشابهات بسیاری بین سخنان او با محمد شبستری و مولانا و ابن عربی و...دیده میشود.این تشابه باعث شده است برخی از متفکرین کشورمان نیز به او گرایش یابند.سرسلسله ی این افراد٬سید احمد فردید بود.احمد فردید که ظاهرا خود شاگرد هایدگر بوده به اندازه ی خود او غامض گوست.او که نخست از رفقای صادق هدایت بود بعدها گرایش زیادی به مذهب پیدا نمود و حتی آل احمد را هم بدان سو سوق داد.بعد از انقلاب هم تئوریسن هایدگری های ایران شدو دشمن روشنفکران دینی از سید جمال اسدبادی بگیرید تا بازرگان و سروش.
روشنفکران دینی نیز دشمن او و استادش هایدگر بوده اند.بزرگترین دشمنان هایدگر نیز در غربند.آدرنو میگوید حرفهای هایدگر«عقل ستیزی در دل عقلانیت است»و کلمات من درآوردی او را به سخره میگیرد که در هسته ی مرکزی سخنانش هیچ وجود ندارد.هایدگر همواره از سوی دیگران بخاطر عضویت در حزب نازی و حتی اخراج استاد یهودیش در زمان تصدی ریاست دانشگاه که بخشی از افکارش را از او گرفته بود مورد انتقتد بود.پیروان ایرانی او هم همواره به همین دلیل و چرخشهای رو به سو قدرت مورد انتقاد بوده اند سروش میگوید در جوهره ی افکار هایدگر و فردید تمایل به کسب قدرت به هر قیمتی وجود دارد و اتفاقی نیست که پیروان او خود او همواره چرخش به سوی صاحبان قدرت پیدا کرده اند.
وای چقدر حرفهای بی سر وته زدم:-)