اندیشه های تولستوی
نویسنده:
لئو تولستوی
مترجم:
مصطفی مهذب
امتیاز دهید
✔️ داستان هایی از تولستوی
فهرست داستان ها:
بنای زندگی بر چه چیز استوار گردیده؟
نیرنگ شیطان
سه پرسش
بهره انسان از زندگی چه اندازه است
الیاس
قهوه خانه سورات
بیشتر
فهرست داستان ها:
بنای زندگی بر چه چیز استوار گردیده؟
نیرنگ شیطان
سه پرسش
بهره انسان از زندگی چه اندازه است
الیاس
قهوه خانه سورات
آپلود شده توسط:
morad850
1393/06/16
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اندیشه های تولستوی
مینیمالیسم
در ادب و داستان و حتی شعر
" آزاداندیشان کسانی هستند که تمایل دارند از ذهن خود بدون پیشداوری و بدون ترس از فهمیدن چیزهایی که ممکن است با عقاید، باورها و یا رسومشان جور نباشد، استفاده کنند. این حالت در همه انسانها مشترک نیست، ولی برای صحیح اندیشیدن لازم است. در صورتی که آزاداندیشی وجود نداشته باشد، بحث کردن بیفایده خواهد بود.
===============================
پادشاهی بیمار شد. گفت: نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی میدهم که بتواند معالجهام کند.
تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تاببیند چطور میشود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانستند. تنهایکی از مردان دانا گفت: که فکر میکند میتواند شاه را معالجه کند. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید و پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه میشود.
شاه پیکهایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.
آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آنکه ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد، یا اگرسالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.
آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبهای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی میگوید.
«شکر خدا که کارم را تمام کردهام. سیر و پر غذا خوردهام و میتوانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری میتوانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد پول بدهند. پیکها برای بیرون آوردن پیراهن مرد داخل کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت.