ایدئولوژی چیست ؟
جریانهای ایدئولوژیکی که از قرن هجدهم شکل گرفته بود در نیمه اول قرن بیستم در اروپا به اوج خود رسید و به صورت ایسمهای گوناگون مانند مارکسیسم، ناسیونالیسم، سوسیالیسم و غیره متجلی گردید. بهرحال تحولات اخیر در کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی نشان داد که در غرب و شاید هم در جهان ما پایان ایدئولوژی فرا رسیده باشد و یکی از بهترین عوامل آن پیچیده شدن بیش از پیش پدیده های عصر ماست که قالب های ساده ایدئولوژیکی توان تبیین آنها را ندارند.
بیشتر
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1393/11/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ایدئولوژی چیست ؟
اما وقتی بشند ایدئولوژی
اکثرشون وحشتناک میشند
فرق نمیکنه چه مکتب دینی یا غیر دینی ...[/quote]
ایدئولوژی ، باوری هست که ریشه در نوع نگرش ما به جهان داره ، نوع نگرش انسان به جهان وحشتناک نیست مگر نه این که خود شما هم با نوع نگرشی که به هستی دارین این فرمایش رو می کنین که وحشتناک هست؟! این تناقض گویی شما رو با هیچ حساب و کتابی نمیشه رفع و رجوعش کرد.:D
[/quote]
متاسفانه، روشنفکران خوب و آگاه و مطلع داریم و روشنفکران نه چندان جالب، تقلبی و مومن به چیزی که میپرستند ... تفاوتی هم نمیکنه که مذهبی باشند یا غیرمذهبی، چپ باشند یا راست! از سری اول میشه به مثلا فریدون آدمیت، یرواند آبراهمیان، احمد اشرف و ای.اچ. کار و ... اشاره کرد از سری دوم مثلا هما ناطق که اوایل کار طوری «تحقیق» میکرد که مناسب با چارچوب ایدههای فکریاش باشه و تاییدگر آن (که بعدتر خودشو تصحیح کرد) و خیلیهای دیگه که بیشمارند!
اما وقتی بشند ایدئولوژی
اکثرشون وحشتناک میشند
فرق نمیکنه چه مکتب دینی یا غیر دینی ...
اگر این جمله داخل گیومه را از کتاب باشد شاید نویسنده کتاب و یا برای هر شخص دیگری باشد، به نظر بنده اصلا تعریف روشنفکر را ندانسته است! چگونه می شود که یک روشنفکر ذوق و طبع علمیش کم باشد و روشنفکر باشد!؟ آیا این علم و دانش نیست که به روشنفکر آگاهی می دهد و از زیر ساختها و روبنهای جامعه آگاه می شود و دست به تحلیل و نقد نقاط ضعیف می گذارد؟ چگونه می شود که یک روشنفکر بود و از تاریخ جامعه خود آگاه نبود و مطالعه خود "تاریخ" بی گمان نیاز یک روشنفکر است و باعث می شود که علم او زیاد بشود.چگونه می شود روشنفکر شد، بدون اینکه مطالعه علمی به لحاظ جامعه شناسی، روانشناسی،" سیاست(علم سیاست)، فلسفه و اقتصاد" در این زمینه ها نداشت!؟
سپاس وِیژه از کبیر جان و عزیز...
[/quote]
«بررسیها نشان میدهند هر چه روشنفکر کمتر قریحه علمی داشته باشد برای جبران آن به ایدئولوژی بیشتر گرایش پیدا میکند.»
دوست گرامی در این جمله راجع به "نسبت" میزان قریحۀ علمی و گرایش به ایدئولوژی در روشفکران صحبت شده و نتیجه گیری شما از آن قابل استنباط نیست. گفته نشده که روشنفکرانی هستند که قریحۀ علمی کمی دارند یا روشنفکرانی هستند از تاریخ جامعۀ خود آگاه نیستند، ولی با این حال می توان آنها را روشنفکر نامید... ممکن است من نسب به شما قد کوتاهتری داشته باشم، آیا این به این معناست که من قدکوتاهم یا از دو روشفکری که یکی از آنها قریحۀ علمی کمتری نسبت به دیگری دارد به این معناست که آنی که قریحۀ علمیش کمتر است، اصلاً روشنفکر نیست. بحث بر سر نسبت هاست.
قریحۀ علمی کمتر = گرایش بشتر به ایدئولوژی
اگر این جمله داخل گیومه را از کتاب باشد شاید نویسنده کتاب و یا برای هر شخص دیگری باشد، به نظر بنده اصلا تعریف روشنفکر را ندانسته است! چگونه می شود که یک روشنفکر ذوق و طبع علمیش کم باشد و روشنفکر باشد!؟ آیا این علم و دانش نیست که به روشنفکر آگاهی می دهد و از زیر ساختها و روبنهای جامعه آگاه می شود و دست به تحلیل و نقد نقاط ضعیف می گذارد؟ چگونه می شود که یک روشنفکر بود و از تاریخ جامعه خود آگاه نبود و مطالعه خود "تاریخ" بی گمان نیاز یک روشنفکر است و باعث می شود که علم او زیاد بشود.چگونه می شود روشنفکر شد، بدون اینکه مطالعه علمی به لحاظ جامعه شناسی، روانشناسی،" سیاست(علم سیاست)، فلسفه و اقتصاد" در این زمینه ها نداشت!؟
سپاس وِیژه از کبیر جان و عزیز...
:x:x:-)
این اصطلاح در رایج ترین کاربرد آن ،مجموعه ی کم و بیش منسجمی از باورها ، ارزش ها و اصول مبنایی یک حزب یا دسته های سیاسی اشاره دارد .
در این معنا ، ایدئولوژی از شاخه های علوم سیاسی به حساب می آید .
از مسایل اساسی در بحث ایدئولوژی ، معناهای دقیق آن در مارکسیسم و جامعه شناسی معرفت است .
اصطلاح ایدئولوژی در اوایل قرن نوزدهم برای اشاره به علم اندیشه ها بکار رفت .
از این منظر ایدئولوگ ها کسانی بودند که می خواستند بر مبنای این علم دست به اصلاح آموزش و پرورش بزنند!
اما بواسطه ی آراء و اندیشه های [مارکس ] بود که ایدئولوژی به مفهوم انتقادی مهمی تبدیل شد .
نقطه ی عزیمت دیدگاه های مارکس در این مورد این گفته ی مشهور اوست :
( عقاید طبقه ی حاکم جامعه ، عقاید حاکم بر کل جامعه اند.) معنای این جمله ی مارکس آن است که منافع سیاسی و حزبی ما ، فهم و دانش ما را از جهان رقم میزنند!
بنظر مارکس برخی باورها و جهان نگری های هستند که در راستای منافع طبقه ی حاکم و نه در راستای طبقات فرو دست و تحت سلطه قرار دارند.
یا در جهان سرمایه داری ، باور به ابتنای جهان اجتماعی بر ایندو یدوالیسم و رقابتی بودن منافع افراد ، در خدمت منافع [ بورژوازی ] است .
بنابراین ، آنچه از نظر مارکس منش حقیقتأ اجتماعی و جمعی زندگی انسان است ، پنهان نگاه داشته می شود ، و این مسئله امکان مقاومت موثر [ طبقه ی پرولتاریا ] را در برابر [ طبقه ی بورژوا ] به حدأقل میرساند !
اگه در زمینه تحلیل گفتمان و استعاره مفهومی هم کتابی در اختیار دارید، بی زحمت برای بارگیری (دانلود) روی تارنما (سایت) قرار بدید.
سپاس
از پیشگفتار مترجم: «نویسنده سعی کرده است در این کتاب ضمن تجزیه و تحلیل پدیده ایدئولوژی و ماهیت و کارکرد آن، چهار ایدئولوژی اصلی و مهم غرب یعنی سوسیالیسم، فاشیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم را معرفی کند و مشخصات هر یک را بشناساند.»
ممنون برای آپلود.