سه گانه دگرگون شده - جلد یک

آقا....خانوم....من از دست این نویسنده محترم حسابی داغون شدم....بابا مگه من چی گفتم....بقیم که حرف بدی نزدن...واقعیتو بهش گفتیم که تو کارای بعدیش لحاظ کنه...حالا چرا قاطی میکنه؟//
لحنمون تند بود درست ولی انتقاد کردیم....معنیش با تعریف و تمجید متفاوته....نمیتونیم که همش بگیم شما خوبی...کتابت گله...هممون خوشحالیم....بعد با هم برقصیم...
کتاب نوشتن اوایل سخته...خودمم نوشتم....نقدای بد وخوبم زیاده....باید با منطق جلو رفت و واقعیتو دید....
الانم من شرمندم....خواهشا ناامید نشو....من خودم عاشق کتابتم و میخوام حتما بخونم....بخاطر من و بقیم که شده بقیشو ادامه بده....
آدم ناامید با مرده فرقی نداره....
دختر خانوم نویسنده ...لطفا اینقد زودرنج نباش...نویسنده ای که نتونه محکم بایسته همون بهتر که ننویسه...محکم باش....

:D
درود
دوستان حاشا به انصافتون...
آخه این چه لحنِ انتقاد کردنه؟!
میشد دوستانه تر و همدلانه تر هم نقد کرد
کتاب رو نخوندم ولی اگه ایشون متولد 81 باشن، همینکه بچه ای تو این سن و سال به نویسندگی علاقه داره، خودش به حدِّ کافی تحسین برانگیز هست
8-)
m1381، شما زیاد به دل نگیر و به کارت ادامه بده...

کتاب عالی بود...:D:D:D

دلم برای خودم میسوزه.از اینکه سه ماه تابستون رو وقت گذاشتم تا کتاب بنویسم خیلی پشیمونم.از اولش هم قرار نبود من نویسنده بشم و نوشتن این کتاب از ریشه و پایه اشتباه بود.من باید به همون خوندن و شعر نوشتن و اهنگ گوش دادنم برسم.درضمن درسته که نویسنده ی محترم هری پاتر قبل از هری پاتر کتابی ننوشت ولی تا بع حال کتاب ععروس سم یا سفر به ترانسیلوانیا ی دارن شان,یک نویسنده ی خوب که همه قبولش داریم رو خوندید?بیاین یه مقدار نیمه ی پر لیوان رو هم ببینیم.کتاب من به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست.حالا که جلد دوم کتابم بعد از دویست بیست و یک صفحه پرید,اینجا براتون میگم که دمی میمیره و اشلی مکس ول میاد,به شدت عاشق جی میشه و روح دمی که اتفاقا فقط جی نمیتونست ببینتش سعی کرد یه جوری خودشو به اشلی نشون بده چون ححقیقتی رو کشف میکنه.,جی هم یکی از اون جونراست و اشلی هم قدرت های دمی رو داره پس باید جی و دوتا مدیر دیگه رو بکشه ولی از طرفی هم دمی و هم اشلی عاشق جی هستندد.احتمالا اگر کتابم میموند بقیه داستان رو به جلد سوم منتقل میکردم.شماهایی که میگین قاابل پیش بینیه یا جالب نیست,کجاشو از قبل پیش بینی کرده بودید?

[quote='m 1381']انتقاد های شما بیشتر مخرب بود تا سازنده!
در ضمن باید بگم چشمتون روشن!کامپیوتر من به طرز مشکوکی روشن نمیشه و جلد دوم پرید!!
1.شماهایی که میگین کتاب قابل پیش بینیه اصلا میدونید کی بود که دست زد؟؟اصلا میدونید دمیتریس تو جلد دو میمیره؟
2.لطفا دیگه صفحه ی دیدگاه های کتاب رو با نظرات طلایی تون پر نکنید!
3.در ضمن حجم این کتاب خیلی کمه،اینقدر دانلودش براتون گرون تموم شد؟؟؟که اینجوری نظر میزارید؟
4.کسی هم شما رو وادار نکرده که این کتاب رو بخونید!
~~END OF THE STORY!~~[/quote]
نویسنده محترم و عزیز
بنده اثر شما ررو مطالعه نکردم.
اما بگذار یه نصیحت بهتون بکنم
شخصیت نویسنده ، توی جذابیت اثر تاثیر داره
اگه کسی کامنتای این چنینی از یک نویسنده بخونه مطمئنا از اون نویسنده دل چرکین میشه
شما حق داری به هر حال اثرته و براش زحمت کشیدی
و من درکت میکنم
اما زبان ملایم باید به کار ببری
این یه برخورده متقابله
منتقدان پرخاشگر رو شرمنده کن
نباید کاری کنی که کسی از انتقاد کردن از تو بترسه
***
منتقدان عزیز هم لطفا به دسترنج یک نویسنده احترام بذارین
انتقاد های سازنده و با زبان ملایم بیان کنید
ما قصد نداریم نسل نویسند ها رو منقرض کنیم...
داریم؟؟؟
درست نیست که هر چه میخواهیم بگوییم را بگوییم و با یک عذر خواهی تمامش کنیم.

انتقاد های شما بیشتر مخرب بود تا سازنده!(!)
در ضمن باید بگم چشمتون روشن!کامپیوتر من به طرز مشکوکی روشن نمیشه و جلد دوم پرید!!:((
1.شماهایی که میگین کتاب قابل پیش بینیه اصلا میدونید کی بود که دست زد؟؟اصلا میدونید دمیتریس تو جلد دو میمیره؟
2.لطفا دیگه صفحه ی دیدگاه های کتاب رو با نظرات طلایی تون پر نکنید!
3.در ضمن حجم این کتاب خیلی کمه،اینقدر دانلودش براتون گرون تموم شد؟؟؟که اینجوری نظر میزارید؟
4.کسی هم شما رو وادار نکرده که این کتاب رو بخونید!
~~END OF THE STORY!~~

سلام دوست عزیز .این سخنان خطاب به شخص نویسنده میباشد...
کتاب زیبایی بود.....جذاب و گیرا بطوری که مدتی مرا میخکوب کرد...مدت ها بود که چنین کتابی نخوانده بودم....بنده نیز مثل شما نویسنده ای تازه کارم و از دید یک دوست با شما سخن میگویم...دیگران از زیبایی ها گفتند و دیگر من نمیخواهم دوباره گویی کنم...و اما نقد من به این کتاب...:
متن ناقص و کوتاه-روند سریع داستان که ادم را کمی گیج میکند-نپرداختن به شخصیت ها-داستان کمی تکراری-و اصلی ترین مشکل اینکه آخر داستان تقریبا از الآن معلومه....همینا به چشمم اومد...
ناراحت نشین...در کل امتیازات کتاب از ضعف های آن بیشتر بود....منتظر آثار بعدی و ادامه داستانت هستم....
از لحن صریحم ناراحت نشو....از طرف برادر کوچکت بود.... خوشحال میشم که اثر منم بخونی و نظر بدی....شاد باشی و سلامت...بدرود.

خدمت همه دوستانی که گفتن کتاب شبیه گوشام گرینچه
بنده میتونم با اطمینان بگم که ایشون کتاب گروشام گرینچ رو قبل از اینکه بعضی با این انتقاد های زننده تحقییرشون کنن اصلا نمیدونستن یه همچین جیزی وجود داره...
دوما اینکه به عنوان اولین کتاب یک شخص که به نظر خودشون اصلا در اینده قرار نبود نویسنده بشن خوب بود
سوما اگه اول این کتاب رو خونده باشین گفته شده که این کتاب تو خواب بهش الهام شده و الهام شده که بنویستش.
چهارما مگه دارین به بچه تون از ایراداتش میگین که اینقدر رک و راستین؟یهو میومدین میگفتین:گند زدی بابا نمخواد تویکی بنویسی.کمی احساست اون شخص رو در نظر بگیرین.ممکنه اون شخص شخصی شکننده و کمی (با عرض معذرت به نویسنده)بی جنبه باشه،اگه حتی 1 درصد هم امید برای اینکه دیگران از کتابش خوشش بیاد داشته باشه شما زدین و امید رو با نا امیدی برابر کردید با این انتقادات به اصطلاح سازندتون.حتی منم ناراحت شدم از اینکه اینجوری انتقاد میکردین
در ضمن بگم که بعضی ها با در نظر گرفتن منطق و احساست اون شخص کاملا و به خوبی انتقاد کردن
خودتون رو در نظر بگیرین...فکر کنید بعد از نوشتن اولین انشاتون معلم بیاد و بگه:بچه گندزدی به ادبیات فارسی.به تو نوشتن نیومده.برو بشین سرجات.!
خب 100 درصد شما از خودتون و نوشتن ناامید میشید و کلی بهتون بر میخوره

نقل قول از anousha2020love:(خیلی خوبه قبل از به دست گرفتن شی مقدسی مثل قلم........
دوست عزیز درسته که نوشته ی خانم سیدی عاری از اشکال نیست ولی به نظرم به عنوان کسی که با دنیای ادب سرو کار داره این لحن صحبت کردن شایسته نیست!به این نکته توجه باشید که این دوستمون برای رفع اشکالاتشون اولین جملاتی رو که به کاغذ آوردن به اشتراک گذاشتن!درسته همه ی ما هم منتقیدم ولی وظیفه ی یک منتقد کمک به بهبود اثر کسیه که داره ازش انتقاد میکنه نه کور کردن ذوق و امیدش اینجوری بهش ظلم کردیم و مانع پیشرفتش خواهیم شد!!!

از خوندن این کتاب لذت بردم و بی صبرانه منتظر جلد دومش هستم.....
به نظرم مهمترین امتیاز این داستان اینه که از موضوع جالب و مهیجی برخورداره وخیلی رک بگم ارزش خوندن رو داره ولی این نکته رو هم یادآوری کنم که میتونه پیشرفت کنه و خیلی بهتر از این بشه! ولی به هر حال به عنوان اولین دست نوشته ی یه نویسنده ی موفق داستان خوب و تأمل برانگیزیه! به خودم اجازه نمیدم که نصیحت کنم ولی به عنوان یه دوست مایلم نظر شخصیم رو بهت اعلام کنم تا شاید در کنار نظر بقیه دوستان به بهبود داستانهات کمک کنه! به نظر من باید کمی توصیفاتت رو گسترش بدی و از همون اول نری سر اصل مطلب. درسته که توصیف زیادی شاید بعضی وقتا خسته کننده باشه ولی بعضی جاها هم لازمه تا خواننده بتونه بهتر با کتاب ارتباط برقرار کنه و....و داستان رنگ و بو بگیره! و به نظرم جالب نیست که نویسنده در قسمتی از داستان به طور مستقیم به صحبت با مخاطبهاش بپردازه چون باعث کاهش جذابیت داستان میشه وبهتره اگر داستان با روایت از زبان شخصیت اصلی آغاز شده تا انتها هم به همون منوال پیش بره.....
نمیگم داستا زلال و بی عیب و نقصیه ولی مطمئنم که استعداد قلم به دست گرفتن و نشاندن جملات دلپسند به دل کاغذ رو داری!ااطمینان دارم که جلد بعدی خییییییلی بهتر و جذاب تر خواهد بود و همونطور که اول گفتم بی صبرانه منتظرش هستم....:-) :-) :-)
ببخشید که زیاد حرف زدم!!!!!! با آرزوی موفقیت و به امید روزی که کتابهای مهدیه سیدی در هر کتابفروشی و نمایشگاهی قابل یافت باشه.....