نورآباد، دهکده من
نویسنده:
ناصر ایرانی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
در تمام طول دره چشم احمد به قله کوهی بود که از کوههای دیگر سرافرازتر بود و شکیل تر و وزین تر و پر ابهت تر. و فقط او بود که گردنبندی از ابرهای حلقه حلقه سفید بر گردن داشت. کوههای دیگر لخت بودند. احمد به وسطهای دره که رسید نشست روی یک تخته سنگ، کوله پشتی اش را زمین گذاشت، سیبی از توی آن بیرون آورد شروع کرد به گاز زدن و به آواز رود گوش دادن و جریان سفید و خنک آن را تماشا کردن. رود از دل دره می آمد که تنگ بود و خرم. دو طرفش کوههای بلند، کوههای این طرف پوشیده از جنگل کوههای آن طرف سنگی پایه هاشان سبز و دامنه هاشان مسی و قهوه ای و خاکستری و خیلی رنگهای دیگر، و قله هاشان کبود این قله های کبود شبه جزیرههای شرقی دریای آسمان بودند. کناره های دریا را که می گرفتی و به سمت چپ می آمدی درست بالای شکاف دره می رسیدی به آن شبه جزیره سرافرازتر و شکیل تر و وزین تر و پرابهت تر...
در تمام طول دره چشم احمد به قله کوهی بود که از کوههای دیگر سرافرازتر بود و شکیل تر و وزین تر و پر ابهت تر. و فقط او بود که گردنبندی از ابرهای حلقه حلقه سفید بر گردن داشت. کوههای دیگر لخت بودند. احمد به وسطهای دره که رسید نشست روی یک تخته سنگ، کوله پشتی اش را زمین گذاشت، سیبی از توی آن بیرون آورد شروع کرد به گاز زدن و به آواز رود گوش دادن و جریان سفید و خنک آن را تماشا کردن. رود از دل دره می آمد که تنگ بود و خرم. دو طرفش کوههای بلند، کوههای این طرف پوشیده از جنگل کوههای آن طرف سنگی پایه هاشان سبز و دامنه هاشان مسی و قهوه ای و خاکستری و خیلی رنگهای دیگر، و قله هاشان کبود این قله های کبود شبه جزیرههای شرقی دریای آسمان بودند. کناره های دریا را که می گرفتی و به سمت چپ می آمدی درست بالای شکاف دره می رسیدی به آن شبه جزیره سرافرازتر و شکیل تر و وزین تر و پرابهت تر...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1393/08/05
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نورآباد، دهکده من