[quote='fuzuli']اینکه پادشاهان در برخی از دوره های تاریخی به گروه های دیگر جهت پاسداری از جانشان متوسل می شدند ، رمان نیست. المعتصم بجای اعراب از نیروی ترک استفاده کرد. سامانیان از ترک در نیروهای خود بهره بردند. شاه عباس از گرجیان و غیر ترک بهره گرفت. پادشاهان عثمانی از یئنی چئری ها - فرزندان مسحیان تازه مسلمان- بهره گرفتند و ....[/quote]
باز که تو پریدی وسط! نگو که علاوه بر انواع تخصصهایی که داری (باستانشناسی، زبانشناسی، ژنتیک، پزشکی، سرخپوستشناسی!، جنگجهانی دوم شناسی و...)، متخصص تاریخ صفویه نیز هستی؟!!!
یکی دیگر از تخصصهای تو «به آن راه زدن» است! تو خودت خوب میدانی که منظورم من چه بود و آن هممسلکیات نیز دقیقاً چه منظوری از آن ادعاهای موهوم خود داشت (جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار! درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش! از میان بردن دلبستگی عمیقی که از زمان شاه اسماعیل اول میان آذربایجانیان و صفویه بود! شکست حرمت زبان آذری! و مبارزه پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان! [] جالب است کارتان به جایی رسیده که برای شاه عباس درگذشته هم تعیین تکلیف میکنید!). پس مردم را احمق فرض نکن و دست از فریبکاری بردار.
[quote='PEYMAN2010']
کدوم قسمتش توهمه؟ شاه عباس اول ، انتقال پایتخت به اصفهان ، در افتادن با قزلباش ، ... من با طرز تفکری که از شما دیدم حتی اگه شاه عباس اول رو هم نشونتون بدم میگید توهمه!!
[/quote]
جالب است که برای عزیزان قومساز و قومپرست «طرز تفکر» من حسابی سوژه است! ابن برای من باعث افتخار است که «طرز تفکرم» برای کسانی که قائل به وجود اختلاف و تفاوت میان ایرانیان هستند و تاریخ و تمدن کهن ایران را انکار میکنند، مسئلهساز و آزاردهنده شده است.
از آنجا که نام و مشخصات هیچ سندی را در اثبات ادعاهایت نیاوردی و از میان آنهمه تنها بر روی پایتختی اصفهان مانور دادی، سؤالم را تکرار میکنم: اینها را در کدام رمان خواندهای؟!
ضمناً تو شاه عباس را نشانم بده، مطمئن باش که نخواهم گفت: توهمه!! از آن بابت نگرانی نداشته باش، راحت برو دنبال شاه عباس و برایمان بیاورش!
[quote='trita']نقل قول از PEYMAN2010:شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل اول (در شعر آذری متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان آذری را شکست و مبارزه یی پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان ایجاد شد.
عجب توهمی! اینها را در کدام رمان خواندهای؟[/quote]
کدوم قسمتش توهمه؟ شاه عباس اول ، انتقال پایتخت به اصفهان ، در افتادن با قزلباش ، ... من با طرز تفکری که از شما دیدم حتی اگه شاه عباس اول رو هم نشونتون بدم میگید توهمه!!
در تایید مطالب فوق مدارک مستند ، شواهد مشهود ،آثار تاریخی چشمگیری موجوده به خصوص در اصفهان
شاه عباس،چهار سال پس از به قدرت رسیدن،(سال 1000) پایتخت را از قزوین به اصفهان منتقل کرد (زرین کوب،1380،ص698).1در مدت 37 سال حکومت،شاه عباس در اصفهان،آثار بسیاری از خود به جای گذاشت،به طوری که هرگاه سخن از شکوه اصفهان به میان می آید،به دنبال آن نام شاه عباس بر زبان جاری می شود و سیاحان و جهانگردان بسیاری با دیدن اصفهان به وصف زیبایی های آن پرداختند.
منظور از بیان مطالب بالا توضیحی بود در مورد کتاب تا دوستانی که علاقمندند دانلود کنند بازم از جناب khar tu khar تشکر می کنم کاری که ایشون با آپلود این کتابها در سایت (بدون هیچ چشم داشتی ) انجام میدن در خور تقدیر و تشکره
[quote='chapar03']تراشیدن شاهسون یعنی چه ؟ قباحت داره آقای PEYMAN2010[/quote]
توضیحات دوستمون sgolpour کفایت می کنه. حالا تراشیدن بود اگه خراشیدن بود شما چی می گفتی
تراشیدن در زبان فارسی به معنی ایجاد کردن هم هست. دقت بفرمایید:
کار تراشیدن، مانع تراشیدن و همچنین رقیب تراشیدن.
تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، از نظر ادبیات فارسی ممکن است زبان مادریتان فارسی باشد ولی ما فارسی را آکادمیک یادگرفته ایم نه از مادرمان!
اینکه پادشاهان در برخی از دوره های تاریخی به گروه های دیگر جهت پاسداری از جانشان متوسل می شدند ، رمان نیست.
المعتصم بجای اعراب از نیروی ترک استفاده کرد. سامانیان از ترک در نیروهای خود بهره بردند. شاه عباس از گرجیان و غیر ترک بهره گرفت. پادشاهان عثمانی از یئنی چئری ها - فرزندان مسحیان تازه مسلمان- بهره گرفتند و ....
[quote='PEYMAN2010']شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل اول (در شعر آذری متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان آذری را شکست و مبارزه یی پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان ایجاد شد. [/quote]
عجب توهمی! اینها را در کدام رمان خواندهای؟
داستان پهلوانی های کوراوغلو در آذربایجان و بسیاری از کشورهای جهان بسیار مشهور است. این داستانها از وقایع زمان شاه عباس و وضع اجتماعی این دوره سرچشمه می گیرد.
قرن 17 میلادی، دوران شکفتگی آفرینش هنری عوام مخصوصاً شعر عاشقی (عاشیق شعری) در زبان ترکی آذری است. وقایع سیاسی اواسط قرن 16، علاقه و اشتیاق زیاد و زمینه ی آماده یی برای خلق آثار فولکلوریک در زبان آذری ایجاد کرد.
شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل اول (در شعر آذری متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان آذری را شکست و مبارزه یی پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان ایجاد شد. این مبارزات به شورش ها و قیام هایی که در گوشه و کنار آذربایجان در می گرفت نیرو می داد. و لاجرم مالیاتها سنگین تر می شد و ظلم خوانین کمر مردم را می شکست...
وقایع تازه، برای عاشق ها که ساز و سخن خود را در بیان آرزوها و خواستهای مردم به خدمت می گمارند «ماده ی خام» تازه ای شد.
«عاشق» نوازنده و خواننده ی دوره گردی است که با ساز خود در عروسی ها و مجالس جشن روستاییان و قهوه خانه ها همراه دف و سرنا می زند و می خواند و داستانهای عاشقانه و رزمی و فولکلوریک می سراید. عاشق ها شعر و آهنگ تصنیفهای خودشان را هم خود درست می کنند.
علی جان موجی شاعر همین عصر شدت ناامیدی و اضطراب خود را چنین بیان می کند:
گئتمک گرک بیرئوز گه دیاره بوملکدن
کیم گون به گون زیاده گلیر ماجرا سسی
«موجی» خدادن ایسته. بوبحر ایچره بیرنجات
گردابه دوشسه کشتی نئلر ناخداسسی؟
ترجمه:
از این ملک باید به دیاری دیگر رخت سفر بست که غوغا و ماجرا روز به روز افزون می شود. موجی، در این بحر از خدا نجات طلب کن. که اگر کشتی به گرداب افتد، از ناله ی ناخدا چه کاری برمی آید؟
برگرفته از ویکی نبشته با تشکر از khar tu khar
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کوراوغلو در افسانه و تاریخ
باز که تو پریدی وسط! نگو که علاوه بر انواع تخصصهایی که داری (باستانشناسی، زبانشناسی، ژنتیک، پزشکی، سرخپوستشناسی!، جنگجهانی دوم شناسی و...)، متخصص تاریخ صفویه نیز هستی؟!!!
یکی دیگر از تخصصهای تو «به آن راه زدن» است! تو خودت خوب میدانی که منظورم من چه بود و آن هممسلکیات نیز دقیقاً چه منظوری از آن ادعاهای موهوم خود داشت (جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار! درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش! از میان بردن دلبستگی عمیقی که از زمان شاه اسماعیل اول میان آذربایجانیان و صفویه بود! شکست حرمت زبان آذری! و مبارزه پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان! [] جالب است کارتان به جایی رسیده که برای شاه عباس درگذشته هم تعیین تکلیف میکنید!). پس مردم را احمق فرض نکن و دست از فریبکاری بردار.
کدوم قسمتش توهمه؟ شاه عباس اول ، انتقال پایتخت به اصفهان ، در افتادن با قزلباش ، ... من با طرز تفکری که از شما دیدم حتی اگه شاه عباس اول رو هم نشونتون بدم میگید توهمه!!
[/quote]
جالب است که برای عزیزان قومساز و قومپرست «طرز تفکر» من حسابی سوژه است! ابن برای من باعث افتخار است که «طرز تفکرم» برای کسانی که قائل به وجود اختلاف و تفاوت میان ایرانیان هستند و تاریخ و تمدن کهن ایران را انکار میکنند، مسئلهساز و آزاردهنده شده است.
از آنجا که نام و مشخصات هیچ سندی را در اثبات ادعاهایت نیاوردی و از میان آنهمه تنها بر روی پایتختی اصفهان مانور دادی، سؤالم را تکرار میکنم: اینها را در کدام رمان خواندهای؟!
ضمناً تو شاه عباس را نشانم بده، مطمئن باش که نخواهم گفت: توهمه!! از آن بابت نگرانی نداشته باش، راحت برو دنبال شاه عباس و برایمان بیاورش!
عجب توهمی! اینها را در کدام رمان خواندهای؟[/quote]
کدوم قسمتش توهمه؟ شاه عباس اول ، انتقال پایتخت به اصفهان ، در افتادن با قزلباش ، ... من با طرز تفکری که از شما دیدم حتی اگه شاه عباس اول رو هم نشونتون بدم میگید توهمه!!
در تایید مطالب فوق مدارک مستند ، شواهد مشهود ،آثار تاریخی چشمگیری موجوده به خصوص در اصفهان
شاه عباس،چهار سال پس از به قدرت رسیدن،(سال 1000) پایتخت را از قزوین به اصفهان منتقل کرد (زرین کوب،1380،ص698).1در مدت 37 سال حکومت،شاه عباس در اصفهان،آثار بسیاری از خود به جای گذاشت،به طوری که هرگاه سخن از شکوه اصفهان به میان می آید،به دنبال آن نام شاه عباس بر زبان جاری می شود و سیاحان و جهانگردان بسیاری با دیدن اصفهان به وصف زیبایی های آن پرداختند.
منظور از بیان مطالب بالا توضیحی بود در مورد کتاب تا دوستانی که علاقمندند دانلود کنند بازم از جناب khar tu khar تشکر می کنم کاری که ایشون با آپلود این کتابها در سایت (بدون هیچ چشم داشتی ) انجام میدن در خور تقدیر و تشکره
توضیحات دوستمون sgolpour کفایت می کنه. حالا تراشیدن بود اگه خراشیدن بود شما چی می گفتی
کار تراشیدن، مانع تراشیدن و همچنین رقیب تراشیدن.
تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، از نظر ادبیات فارسی ممکن است زبان مادریتان فارسی باشد ولی ما فارسی را آکادمیک یادگرفته ایم نه از مادرمان!
المعتصم بجای اعراب از نیروی ترک استفاده کرد. سامانیان از ترک در نیروهای خود بهره بردند. شاه عباس از گرجیان و غیر ترک بهره گرفت. پادشاهان عثمانی از یئنی چئری ها - فرزندان مسحیان تازه مسلمان- بهره گرفتند و ....
عجب توهمی! اینها را در کدام رمان خواندهای؟
قرن 17 میلادی، دوران شکفتگی آفرینش هنری عوام مخصوصاً شعر عاشقی (عاشیق شعری) در زبان ترکی آذری است. وقایع سیاسی اواسط قرن 16، علاقه و اشتیاق زیاد و زمینه ی آماده یی برای خلق آثار فولکلوریک در زبان آذری ایجاد کرد.
شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل اول (در شعر آذری متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان آذری را شکست و مبارزه یی پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان ایجاد شد. این مبارزات به شورش ها و قیام هایی که در گوشه و کنار آذربایجان در می گرفت نیرو می داد. و لاجرم مالیاتها سنگین تر می شد و ظلم خوانین کمر مردم را می شکست...
وقایع تازه، برای عاشق ها که ساز و سخن خود را در بیان آرزوها و خواستهای مردم به خدمت می گمارند «ماده ی خام» تازه ای شد.
«عاشق» نوازنده و خواننده ی دوره گردی است که با ساز خود در عروسی ها و مجالس جشن روستاییان و قهوه خانه ها همراه دف و سرنا می زند و می خواند و داستانهای عاشقانه و رزمی و فولکلوریک می سراید. عاشق ها شعر و آهنگ تصنیفهای خودشان را هم خود درست می کنند.
علی جان موجی شاعر همین عصر شدت ناامیدی و اضطراب خود را چنین بیان می کند:
گئتمک گرک بیرئوز گه دیاره بوملکدن
کیم گون به گون زیاده گلیر ماجرا سسی
«موجی» خدادن ایسته. بوبحر ایچره بیرنجات
گردابه دوشسه کشتی نئلر ناخداسسی؟
ترجمه:
از این ملک باید به دیاری دیگر رخت سفر بست که غوغا و ماجرا روز به روز افزون می شود. موجی، در این بحر از خدا نجات طلب کن. که اگر کشتی به گرداب افتد، از ناله ی ناخدا چه کاری برمی آید؟
برگرفته از ویکی نبشته با تشکر از khar tu khar