رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
بیگانه
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 820 رای
نویسنده:
مترجم:
لیلی گلستان
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 820 رای
به همراه توضیحات کتاب از ژان پل سارتر در ابتدای کتاب
داستان روایتِ زندگی، جنایت و افکارِ فردی به‌نامِ مورسو است که ابتدا مادرِ خود را از‌دست‌می‌دهد و سپس به‌طورِ نا‌خواسته‌ای به قتلِ یک عرب انگیخته می‌شود و...
مرسو مرتکب قتلی می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ می‌دهد.
داستان به دو قسمت تقسیم می‌شود : در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می‌کند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمی‌دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می‌یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می‌شود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی‌کند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می‌کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت‌های خود می‌گذراند خشنود است.
همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می‌شود. مرسو به سنته کمک می‌کند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا می‌کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می‌آورد و او را تحقیر می‌کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن(«مرد عرب») و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج می‌شود و کار به کتک کاری می‌کشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل می‌بیند و این بار کس دیگری جز آن‌ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می‌کند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخره‌ای در گرمای سوزنده لذت می‌برد.
در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز می‌شود. در این جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بی اعتنایی و بی تفاوتی برخورد او بر دیگران می‌گذارد رو به رو می‌شود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی می‌پذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیت‌های خاص از خود احساس متناسب نشان نمی‌دهد و بی اعتنا باقی می‌ماند- از درد تأثیر نمی‌پذیرد یا آن را حس نمی‌کند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر می‌کند. او به اعدام محکوم می‌شود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ می‌رسد، فراهم می‌آورد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/05/02

کتاب‌های مرتبط

کیک عروسی
کیک عروسی
4.8 امتیاز
از 4 رای
پوچ شناسی
پوچ شناسی
4.6 امتیاز
از 48 رای
چهل ساعت محاکمه
چهل ساعت محاکمه
3.8 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بیگانه

تعداد دیدگاه‌ها:
222
هیچ وقت با زور نمیشه یه فرهنگ رو تو جامعه رواج داد
شما تعداد سایتها و ویلاگهایی رو که به مقوله ی دانلود کتاب میپردازن رو میدونی چقدره؟
اصلا فکرشم نمیتونی بکنی
تو اگه بخوای در این سایتها رو ببندی باید بری در سایتهای آپلود رو هم ببندی
یعنی این حرف شما ارزش زیادی نداره
فوقش بتونی جلوی 10 سایت رو بگیری که اگه این کارم بکنی همونا میرن 100 تا وبلاگ میسازن
از من به شما نصیحت سعی نکن با زور کاری تو نت بکنی
نمونش همین فیل شدن سایتها که الآن هیچکی مشکلی با این نداره
چون همه سایتها باز میشن فقط کافیه تو گوگل یه سرچ کوچیک بکنن
با اینترنت و کسایی که توش هستن در نیفت چون بر عکس دنیای واقعی تو دنیای مجازی هیچ شانسی واسه اینکه حرفت رو به کرسی بنشونی نداری
هر سایتی که بسته بشه 10تا دیگه از بغلش درمیاد
کار عبثیه
در نظر بگیر تو اینجا رو ببندی منی که تازه یه عضو معمولی این سایت هستم نصف کتاباش رو دارم و میرم تو یه جای دیگه میذارم یا نه میرم به آشنایانم میدم
شما برو صحبت کن و قیمت کتابها رو پایین بیار ملت خودشون به سمت کتاب رو میارن
چون برا خیلی ها راحتتره که از رو کتاب بخونن تا از کامپیوتر
بابا پیام جان این دوستمون یه چیزی گفت.شرط بدست آوردن پست و مقام ریشه به بلندای نخل.نه بابا چی ببنده؟یه ساله اینجا عضویت دارن دوستمون اگه ی تونست می بست.باور نکن داره اقرار میکنه.:D:D:D
مثل اینکه هر کی به یک جایی میرسه اولین کاری که بهش یاد میدن تهدید بقیه است. مملکتی که یک جوون 23 ساله توش مدیرعامل بشه معلوم نیست که میخواد به کجا برسه؟! آقای مدیرعامل ! هنوز نفهمیدی که این مردمو نمیشه با تهدیدهای پوچ و توخالی ترسوند. تو اگه خیلی دلت میسوزه اول برو جوونا رو از بیغوله های اعتیاد و بن بستهای بیکاری و بیعاری نجات بده و اونا رو کتابخون کن بعد واسشون تعیین تکلیف کن که چطور بخونند یا نخونند. بهت هم بگم در این سایتو ببندی صدتا سایت دیگه باز میشه هزار تا وبلاگ دیگه باز میشه. در تکنولوژی رو که نمیتونی ببندی. پس عِرض خود نبر و زحمت مارو اضافه نکن. :!
ببندش فکر میکنی مردم میان کتاب می خرن؟؟؟تو که این همه پسر خوبی هستیو از دست میاد قیمت کاغذو بیار پایین.جالب هر کسی می خواد کاری کنه پاشو رو خر مردم میذاره.تازه تو چه رئیس انجمن نویسندگانی هستی که فرق اغراق و با اقرار نمی دونی.:Dبیچاره ویراستار کتابات.بدبختی این مملکت اینه که هیچ کس سرجاش نیست.
اگر ميدانستيد يك نوسنده چقدر زحمت ميكشد و مي نوسيد و با چه زحمتي مجوز ميگيرد و چاپ ميكند كه شايد بتواند كتابش را به چاپ 4 يا 5 برساند اينجور حقش را آپلود نمي كرديد ... شما كه غلط املايي از من مي گيريد انسان كوته فكري هستيد كه در شأن من نيشت با تو سخن بگويم ... من 14 سال خارج از كشور زندگي كردم ... يك غلط املائي عادي است ... من رئيس كانون هستم ... نخواهيم گذاشت اين سايت ديگه به كار خودش ادامه بده ... با وزارت ارشاد صحبت مي كنيم از همون اول هم با نسخه pdf مشكل داشتيم ... اينجوري تمام نويسندگان هرگز نمي نويسند چون ديگه هرگز كتابشان به چاپهاي بالاتر نميرسد ... اين سايت چند وقت ديگه بسته خواهد شد ...
تمام .... :!
الان قیمت یک کتاب معمولی مساوی حقوق یک روز کارمنده. شما تهرانو نگاه نکن. الان تو شهرستانها از هر ده نفر یک نفر وسعش به خرید کتاب میرسه. اون یک نفر هم دنبال کتب نیست و دنبال چیزای دیگه ست! من که از اطرافیانم شخص کتابخوان نمیشناسم. الان مردم نون شبشون هم به زور در میارن چه برسه به اینکه بخوان بودجه ای هم در ماه به کتاب اختصاص بدن. پس دانلود کتاب فرصت خوبیه برای اونایی که پول ندارن کتاب بخرن. شما هم اگه وسعت میرسه برو کتاب بخر و از اینجا دانلود نکن.
شما اگر مي دانستيد يك نويسنده چه قدر زحمت مي كشد و مي نويسد و اوه اوه با چه مشقتي چاپ مي كند .... به اين راحتي حقش را مجاني آپلود نمي كرديد ... با وزارت ارشاد صحبت مي كنيم ... اين سايت آفت جان نويسندگان است

اگه شما می فهمیدی وضع مالی مردم چقدر عالیه و کتاب چقدر ارزونه دیه از این حرفا نمی زدی.
شيوا بود .... نغز ديگه اقراره

دوست کتاب خونم اون اغراقه نه اقرار.اقرار یعنی اعتراف.:D:stupid:
شيوا بود .... نغز ديگه اقراره ... در كل كتابهايي به اين عنوان تنها مرد ناشناس مي تونه نگاه تازه اي به اصل گمراهي باشه نه اين .... كاش قبل از آپلود كتابها يك كم فكر مي كرديد ... سايت خوبي است ولي يك كم افكار داغونه .... يه خاطر همينه كه كتابهاي الكترونيكي را در انجمن پيشنهاد نمي كنيم .... ما دوست داريم در دست هر ايراني يك كتاب ببينيم نه فايل PDF .... صحبت مي كنيم ... شايد توانستيم يك كم فضاي اينترنتي را كم كنيم ... دوست داريم شما را در كتاب فروشي ها ببينيم ... شما اگر مي دانستيد يك نويسنده چه قدر زحمت مي كشد و مي نويسد و اوه اوه با چه مشقتي چاپ مي كند .... به اين راحتي حقش را مجاني آپلود نمي كرديد ... با وزارت ارشاد صحبت مي كنيم ... اين سايت آفت جان نويسندگان است ... (!)
امروز مادرم مرد. شاید هم دیروز.
این آغاز کتاب بیگانه است. با همان کلمات اول، تکلیفمان با آن روشن است. دست و پایمان را جمع می کنیم و می دانیم که با اثری ورای دیگر آثار ادبیات روبرو هستیم. از همان ابتدا بیگانگی اثر، خودش را به ما دیکته می کند.
بیگانه کتابی است فلسفی در قالب یک رومان. رومانی که مردی فرانسوی و مقیم الجزایر به شکل مونو لوگ تعریف می کند. از روزی که مادرش مرد تا روزی که کم وبیش از آن آگاه است.
بیگانه فلسفه زندگی است از دید کامو. با بخش‌هایی از آن شاید همگان آشنا باشند. وقتی مورسو –راوی- از زندگیش می‌گوید گاه با او هم‌ذات پنداری می‌کنیم و گاه، ..... نمی‌گویم چه می‌کنیم. عکس العمل ها متفاوت است. از دید خود من برداشتش از زندگی و آنچه در آن می‌گذرد کمی تا قسمتی رشک برانگیز است. ساده گرفتن زندگی کار هر کسی نیست. گو این‌که بسیاری از مردم شعارش را می‌دهند. شاید عده ای او را نپسندند ولی همین ها هم چیزی را که به جای شیوه زندگی وی جایگزین می‌کنند، چندان چنگی به دل نمی‌زند.
بیگانه را باز نمی‌کنم. این مشکل خواننده است. هر کسی باید خودش گره داستان را بگشاید. این کتاب صد و ده صفحه ای چیزی حدود شصت صفحه در ابتدا حل المسائل دارد. نه این که کتابی باشد با لغاتی دشوار. نه. کتاب را می توان در یک وعده نشست و خواند و تمام کرد و به گوشه ای نهاد و از بیگانگی قهرمانش هم کمی لب و لوچه‌ها برچید و شانه ها راتکان داد. اما بعد از خواندن، کنار نهادنش کار ساده ای نیست. بعد از خواندنش بنشینید و شصت صفحه مقدمه را بخوانید، کاری که مطلقن نباید در ابتدا بکنید. شصت صفحه ای که در آن دانشمندان و ادیبان و روشنفکرانی چون، ژان پل سارتر، کتاب و گره های آن را به زعم خودشان باز کرده‌اند. بعد از خواندن مقدمه، چه بسا دوباره هوس کنید که بار دیگر به سراغ مورسو بروید و این بار او را آشنا بیابید. و اگر بار اول با او بیگانه نبودید، آشناتر. همه ما به گونه ای، مورسو هستیم. با شدت وضعفی گریز ناپذیر. چه بسا با او تا گورستان هم برویم و یا نه، وی را روی قایق بادی -یا کمربند لاستیکی- و در کنار ماری رها کنیم.
چیزی که به نظر من در این کتاب خیلی درست و به جاست، استفاده از شیوه تک گویی یا مونولوگ برای بیان داستان است. شیوه ای که خیلی دوست دارم. چرا که حس می کنم نویسنده و یا راوی و یا قهرمان –هرچه نامش را بگذاریم- تا پایان کار در کنار من است و تا آخر هم نمی‌میرد و هر لحظه باید به من توضیح بدهد که چرا چنین کرده وچرا چنان نکرده. البته گاه پیش آمده و کتاب‌هایی بوده اند که درست در پاراگراف یا سطر های آخر، چند سطر با چند ستاره یا خط تیره از متن جدا می‌شود که نوشته:
"این یادداشت ها بیست سال بعد در زیر زمینی در اسکاتلند ....... و من عینن برای شما بدون دخل و تصرف به زیور طبع آراستم."
لعنتی.
یکی دو خط کتاب را دوست دارم بنویسم. چیزهایی که کامو به عنوان دلیلی بر درست بودن نظریه اش در باره زندگی ارائه می کند.
...... "به این نتیجه رسیدم آدمی که حتا فقط یک روز زندگی کرده باشد، میتواند بی هیچ ناراحتی، صدسال زندگی کند. بی این که حوصله اش سر برود."
"که آل احمد صدسال زندگی را، صد سال زندانی نوشته است."
...... "در جامعه ما، هر مردی که در مراسم تدفین مادرش گریه نکند، این خطر را می‌کند که به مرگ محکوم شود."
بیگانه را بخرید و بخوانید. حتا اگر نخواندید، باید آن را داشته باشید حتمن آن را روزی خواهید خواند و آن روز افسوس خواهید خورد که چرا زودتر آن را نخواندید.
[edit=Kamiar360]۱۳۸۹/۰۵/۰۵[/edit]
چقدر به نظرم مفهوم این کتاب نغزه
هرچند قبلا خونده بودم
بیگانه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک