میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
داستان بود ولی خاطره ی تلخی را زنده کرد ...
b2جان شک نکن نظر آماتوری هم همانند یک نظر تخصصی واسه نویسنده ارزشمنده.البته به شرطی که زاخاریسمیک نباشه.مرسی و بقیه دوستانی که بهانشون اماتور بودن هستش توجه کنند.
-
کامبیز عزیز
بنده نسبت به شما که بزرگ ما هستید و تمام نویسندگان فرهیخته سایت ارادت دارم.
در نیم ساعت آینده مطلبی به نام" نقد ادبی و ادب در نقد" در سایت خواهم گذاشت. امیدوارم نظر شما و سایر دوستان را بدانم.
سپاس از همه...
یه روز یه ترکه
اسمش ستارخان بود.تفنگ دستش می گیره میاد به پایتخت تا
کشور رو از استبداد نجات بده به خاطر من و تو...
یه روز یه لره
اسمش آریو برزن بود .با لشکر کمی که داشت رفت به جنگ اسکندر
وقتی همه سربازاش کشته شدند باز هم تک نفره جنگید
تا برای ایران بمیره ..
یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان جنگلی بود .به خاطر غیرتش به وطن با
دوستاش رفت به جنگ شوروی تا به من و تو توهین نشه ..
یه روز یه اصفهانیه
اسمش شاه عباس بود.دید پرتغالی ها دارن تو کشورش قلعه
میسازند رفت با هاشون جنگید تا ذره ای از خاک ایران کم نشه ...
آره دوستان.یه روز ما همه با هم متحد و یک دل بودیم.
بیاید باز هم یه دل شیم.ترک و لر و رشتی و قزوینیش مهم نیست
متهم:lمحسن قهاری
بازجو:اسم مستعار؟
متهم: محسن مینیمال
بازجو:پس به جرم خود معترفی. این آشوب را تو بپا کردی. تمام دنیا رو به هم ریختی.. می دونی مجازاتت چیه؟
متهم:نه قربان. چیه؟
بازجو:مینیمالیستی ترینش رو برات معین کردند.تو را محو می کنند..اعدام
پی نوشت.. محسن جان ببخشید بعضی وقتا قهرمان داستان باید ملموس باشه و گاهی قهرمان داستان باید فداکار باشه... از تو با جنبه تر تو سایت کسی رو نمی شناسم
علی خان زنجانی بسیار چسبید
شتلق!
"زیر نیمکت با چی داری ور میری؟ وقتی دارم نگات میکنم تو باید معنای نگاهمو بفهمی، حتما باید بزنمت تا بفهمی؟ حالا بتمرگ!"
بعد از اتمام کلاس....
_ آقا این انارو از درخت تو باغچه مون چیدم، میخواستم اول کلاس بهتون بدم.
معلم نگاهی به انار کرد. انار سرخی بود، به سرخی رد دستش تو صورت دانش آموز.
معلم یاد خودش افتاد که هیچوقت معنای نگاه دیگرانو نفهمیده بود.
که دائم خرم و خوش باد حالش
صفاهان را کسى نصف جهان گفت
که کوته بود میدان خیالش
اگر باشد جهانى ، اصفهان است
مبادا تا جهان باشد زوالش
خصال نیکو از عبرت بیاموز
که هست از مردم نیکو خصالش......
لطفا دست از سر اصفهان بردارید ؟
مرد2(با صورتی حاکی از ترحم):چی رو؟
مرد در حال مرگ:صدای خنده های خدا وقتی داری واسه اینده ات برنامه میریزی
مردگان متحرک