رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

میم...نون
میم...نون
3.6 امتیاز
از 15 رای
دریا
دریا
4.3 امتیاز
از 4 رای
The Second Jungle Book
The Second Jungle Book
0 امتیاز
از 0 رای
چراغ آخر
چراغ آخر
4.4 امتیاز
از 119 رای
منتخب داستان ها
منتخب داستان ها
4.4 امتیاز
از 51 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
"شناسایی "
این کیه که توی آینه ایستاده ؟ منـــــــــــــــم ؟!
یاسی . ش
" دل شیشه ای"
- چرا صورتت زخمی شده ؟
-آخه یه دل شکسته رو بوسیدم! لبه های شکستش خیلی تیز بود!
م.قهاری.
از تاریخ بیهقی با تلخیص
مغلولی 16 ایرانی را به صف کرد دستور داد گردن بر زمین نهند تا گردن بزند آنها را. دید که شمشیر نیاورده است دستور داد تکان نخورید تا بروم و تیغ آورم . رفت و ساعتی بعد با تیغ آمد ایرانیها گردن بر زمین نهاده منتظر بودند. مغول تنها هر 16 تن را گردن زد.
بله ما چنین مردم شجاع و با غیرتی هستیم قدر حاکم را بدانید
دست از سرم بردار. اه.چقدر حرف میزنی تو آخه.
آرایشگر به خودش اومد.
از خجالت صورتش سرخ شد
موبایلش رو خاموش کرد و گفت :عذر می خوام
اصلا حواسم نبود حین حرف زدن دستم رو گذاشتم روی سرتون.شرمنده:D
.
.
.
شیدای صحرا
- هی فکر می کنی من مشکل روانی دارم ؟
- چطور ؟
- آخه وقتی یک نفر رو می بینم اولین چیزی که در مغزم جرقه می زنه جنسیت اون آدمه !
- نه عزیزم . . . این مشکل همه اس !
- یعنی همه دیوونه شدن !
- نه . . . ولی وقتی فکر و ذکر همه بشه . . . اون وقت همه دنیا را . . . و همه آدم ها رو هم . . . می بینن !
( پی نوشت : به جای نقطه چین می توانید هر کلمه بی تربیتی که به فکرتان رسید را بگذارید ! )
پنداشت زیباست
و به راستی هم ظاهری فریبنده داشت
و آدم را زشت دید
و به راستی هم آدمی ظاهری زشت داشت
از گل و لای بد بو
با سرشتی حسود و طماع و نادان و ناتوان
تنها چیزی که او ندید این بود که آدم نام ها را می دانست
و آن نام ها چیزی نبود جز :
عشق ، ‌محبت ،‌ دوستی ،‌ آگاهی ،‌شناخت ، ‌بینش ،‌ نور ،‌ دانش ، پرنده ، ‌ماهی ، ‌دریا ، ‌آسمان ، ‌همدلی ،‌کمک ، ‌ایثار و . . .
ولی آدم ، همه ی اینها را فقط در آزادی می دید و در آزادگی می فهمید
و برای همین بود که فرعونیان تاریخ بزرگترین دشمن انسان و خدا شدند
و بهترین یار و یاور ابلیس . . .
آگاهی مقدمه ی آزادیست و آزادی تنها راه آگاهی . . . .
و شعار عدالت دادند
و نفهمیدند که عدالت بستر آزادی نیست
بلکه آزادی بستر عدالت است
من اعتقاد دارم چند چیز واقعا مال ماست یعنی در آن استعداد خدادادی داریم
اولیش شعر است چون مطلبی را باید کوتاه و زیبا با استعاره و تشبیه و موزون گفت به تبع آن مینیمال هم می آید واقعا مینیمال های ما خیلی زیباست. داستانهای مولوی تاریخ بیهقی کتابهای سعدی نمونه های بارز مینیمالهای زیباست
دومی فوتبال گل کوچک است که ذاتش در کوچه های تنگ شکل می گیرد و دریبلینگ اساس آن است
سومی ورزش معلولان که بر میگردد به ناتوانی جسمی ذاتی ما که از فراخی تاریخی ما شکل گرفته است
امروزه بسیاری از مسائلی که قبلا جوابی نداشت حل شده است به برکت وجود علمای جلیل قدر
علم بهتر است یا ثروت؟ الان به یقین می دانیم ثروت
با بات رو بیشتر دوست داری یا مامان رو؟ الان به یقین می دانیم هر کدوم که بیشتر به ما پول می ده
دوست خوب کدام است؟ جواب اگر دختر است اهل اهدای عضو باشد یعنی دل بدهد پا بدهد اگر پسر است و مااحیانا دختریم ماشین خیلی خوب داشته باشد
همسر خوب کدام است؟ جواب پولدار(جنسیت سئوال شونده مهم نیست)
کدام کتاب را شما دوست دارید؟ جواب:خودت را به روانشناس نشون بده
پایان تاریخ فوکویاما را یادتان باشد.اینهم پایان فلسفه بود
جامش را پر کرد و گفت:
به سلامتی...
یادش آمد کسی را ندارند و در این دنیا تنها است.
به خود گفت: خودم را که دارم. به سلامتی خودم.
و جام را سر کشید.
سینه اش سوخت و سرفه های همیشگی اش شروع شد.
دستش را جلوی دهانش گذاشت.
وقتی به کف دستش نگاه کرد،پر از خون بود.
نیشخندی زد و گفت :هه .یادم نبود که سلامتی هم مدت هاست که مرا ترک کرده.
با گریه گفت:خدایا آخه چرا اصلا توی این دنیا اومدم؟
وقتی حتی خودم رو هم نمیتونم نجات بدم،دیگه این زندگی به چه دردی می خوره؟
با این حرفش خنده ام گرفت.
به او گفتم:تو زندگی منی.دلیل از این بالاتر برای بودن میخواهی؟:x
.
.
.
*شیدای صحرا*
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک