رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

غیرت یعنی ..
غیرت یعنی ..
4.9 امتیاز
از 7 رای
گور و گهواره
گور و گهواره
4.4 امتیاز
از 63 رای
Moon-Face & Other Stories
Moon-Face & Other Stories
5 امتیاز
از 5 رای
من در تهرانم
من در تهرانم
4.1 امتیاز
از 30 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
امشب :
تعداد کاربران زیر کتاب " میم مثل مینیمال : 3 نفر
فردا :
تعداد اجساد زیر کتاب " میم مثل مینیمال : 3 نفر:))
سئورا شانل نوشت:
سهیل: این مهدی سهیلیا رو اعصابمن باید یه کاری کنیم یه مدت این دور و برا آفتابی نشن…
.............................................................
و وقتی محسن اسلحه اش را میکشد مریم تورنگ سرو کله اش پیدا میشود و خود را فدای کامنت گذار و منقد عزیز سهیل گرامی میکند
چطور بود؟؟؟؟

مریم جان خیلی غم انگیز بود.عمرن حاضر نیستیم لایکیست منحصر به فردمون اذیت بشه.گمان کنم اینطوری تموم شه بهتره:
مریم تورنگ آهسته لبخند زد و گفت:کار را بسپارید به من .....الان یه کمر بند نارنجک انداختم اونجا.
محسن و سهیل با هم -خوب...
مریم تورنگ مشتش را باز کرد :اما ضامناش اینجاست.
mohsen ghahari نوشت:
...
شب بود و عابران از کنارش میگذشتند و او را برای اینهمه توانایی در برابر سرما تحسین میکردند.
... ساعتها بود که مرد زیر پتوی مندرسش از سرما یخ زده بود.
م.قهاری

پارادوکس داستان خیلی عالی بود.8-)
سهیل: این مهدی سهیلیا رو اعصابمن باید یه کاری کنیم یه مدت این دور و برا آفتابی نشن…
محسن: نه اینجا یه مکان فرهنگیه و هرکسی حق داره زیر هر کتابی که میخواد کامنت بذاره…
سهیل: میتونیم ویروس کامپیوتری خفن براشون بفرستیم ، هکشون کنیم و یا حتی میتونیم با تهدید اونا رو بترسونیم و یه مدت خفه شون کنیم....
محسن: ولی اینجا یه محیط فرهنگیه و این کارا دور از فرهنگه…!
سهیل: یا هم میتونیم تو دنیای واقعی حالشونو بگیریم یا با پارتی بازی بریم مخابرات و بگیم نتشون رو قطع کنن...
محسن: گفتم که اینجا یه مکان فرهنگیه…
سهيل: حتي ميتونيم…
محسن( بافرياد) : گفتم نـــــه!
و وقتی محسن اسلحه اش را میکشد مریم تورنگ سرو کله اش پیدا میشود و خود را فدای کامنت گذار و منقد عزیز سهیل گرامی میکند 8-)8-)8-)
:D
چطور بود؟؟؟؟
...
شب بود و عابران از کنارش میگذشتند و او را برای اینهمه توانایی در برابر سرما تحسین میکردند.
... ساعتها بود که مرد زیر پتوی مندرسش از سرما یخ زده بود.
م.قهاری
mohsen ghahari نوشت:
یه خبر جالب!
دوستان این یک مینیمال نیست. وکاملا واقعیه!
امروز در محل کارم نشسته بودم دیدم یک ایمیل برام اومد با عنوان : "میم مثل مینیمال " !!!
با تعجب ، سریع بازش کردم و دیدم کتاب ، همین کتاب سایت خودمونه!! بلافاصله با فرستندش تماس گرفتم و پرسیدم که چه کسی این ایمیل رو براش زده و....الباقی ماجرا...و این ایمیل در........
.
محسن جان واقعن این خبر واسم خیلی جالب بود.البته همونطور هم که گفتم تو این مدت کلی سایت داستان کوتاه را زیر و رو کردم.و باور کن از نطر موضوع و نثر ، داستان های دوستان ما چیزی کم نداشت.ضمن اینکه بعد از اپش هم دوستان دیگه ایی به جمع ما پیوستند.و همین خیلی عالیه.
سئورا شانل عزیز حق داری.تو را به عنوان نیروی نفوذی نیازت داریم.
mohsen ghahari نوشت:
ادامه داستان :
محسن: گفته بودم اینجا یه محیط فرهنگیه!
سهیل بدون سر در حالی که لبهاش زیر میز افتاده : م ...ن می خواســـــتم ب گ م که ... این مهدی ....س ه ی لیا...
دوست دارم بقیشو مریم تورنگ عزیز بگه....

نه تو رو خدا مهدی سهیلیا همشون دوستامن چیزی بگم منو میکشن بعد نمیتونم لایک کنم کامنت هاتون رو هاااا:D
نه یه چیزی اومد به ذهنم......
ادامه:

و سپس سکوت سنگینی بر فضا حکمفرما شد و سهیل با حرف نا تمامش افکار محسن را آشفته کرد…
آخ کلمه ها نمیان خوب نمیشه.......
ظاهر و باطن-ورژن 2.7:(این داستان واقعیه -اسامی و مکان های عوض شدند -هر نوع تشابه اسم ها اتفاقیه)
سهیل-این مهدی سهیلیا خیلی رو اعصابمن...باید یه جورایی حالشون را بگیرم
محسن-نه ..اینجا محیط فرهنگیه و البته هر کس هر کامنتی برای هر کتابی بخواد میزاره.....
سهیل-من که مخالفم....بهتره یه ویروس کامپیوتری خفن واسشون بفرستیم..یا هکشون کنیم...
محسن-نه سهیل جان درست نیست ..اینجا یه محیط فرهنگیه....
سهیل-میریم در دنیای واقعی گیرشون میاریم و می ذزدیمو یه جایی نگهشون می داریم تا 21 بهمن که دیگه کامنت نذارند....
محسن-نه عزیزم اینجا یه محیط فرهنگیه ........
سهیل -پاکت حاوی ویروس سیاه زخم واسشون می فرستیم....
محسن -باز هم تکرار می کنم اینجا یک محیط فرهنگیست......البته پاکتش فرهنگیه اما ویروسش متاسفانه نه..
سهیل-شبانه گاز خردل یا اعصاب بهشو------------------------------------------------------------------------.
بنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
محسن -صد بار بهت گفته بودم اینجا محیط فرهنگیه و با هر حرکت غیر فرهنگی به شدت مخالفم.خدا بیامرزدت.

توضیح :بنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ صدای شلیک شات گان بود.
مریم تورنگ عزیز منتظر ورژن 3.4 این داستان از طرفت هستیم
mohsen ghahari نوشت:
نقل قول از soheil100:ظاهر و باطن:(این داستان واقعیه -....
سهیل-شبانه گاز خردل یا اعصاب بهشو------------------------------------------------------------------------.
بنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
محسن -د لا مصب گفتم اینجا محیط فرهنگیه....خودت خواستی...
توضیح :بنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ صدای شلیک کلت 1911بود.
ادامه داستان :
محسن: گفته بودم اینجا یه محیط فرهنگیه!
سهیل بدون سر در حالی که لبهاش زیر میز افتاده : م ...ن می خواســـــتم ب گ م که ... این مهدی ....س ه ی لیا...
دوست دارم بقیشو مریم تورنگ عزیز بگه....

محسن جان کلت 1911قدرت چندانی نداره .اگه بخوای بنده بدون سر و با لب زیر میز پخش شده (خدایی خیلی خفنی ،فکر نمیکردم)باشم باید به جاش از چار پاره زن وینچستریا شات گان استفاده کنی.;-)
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک