رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

دیوار گِلی
دیوار گِلی
5 امتیاز
از 2 رای
مثل یک پرنده هراسان
مثل یک پرنده هراسان
4.2 امتیاز
از 15 رای
Novelties & Souvenirs: Collected Short Fiction
Novelties & Souvenirs: Collected Short Fiction
0 امتیاز
از 0 رای
صیغه: مجموعه قصه
صیغه: مجموعه قصه
4.3 امتیاز
از 50 رای
داستانهای برگزیده - جلد ۳
داستانهای برگزیده - جلد ۳
4.6 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
آقای رئیس جمهور ، مطمئنم اگر ما پیشدستی کنیم ، تلفاتمون خیلی ناچیزه ، نمی گم آب از آب تکون نمیخوره ، فقط می گم که فوقش بیشتر از ده یا بیست میلیون نفر کشته نمی شن .
دکتر استرنج لاو -
مریض:از کجا می تونیم مطمئن بشیم که همه خرده شیشه ها اومدن بیرون؟!
دکتر: خیلی ساده است! تیکه هاشونو میذاریم بغل هم، باید دوتا گیلاس کامل بشن!!
این مال فیلمیه از بیلی وایدر
من یه یهودی ام.
آره پدرای من مسیح رو به صلیب کشیدن.
و باید بگم خوب شد که مسیح تو روزگار ما کشته نشد وگرنه الان تو گردن هر جوون مسیحی یه صندلی الکتریکی آویزون بود !

هاردی: میخوام ازدواج کنم
لورل: با کی ؟
هاردی: معلومه دیگه, با یه زن. .... مگه تو کسی رو دیدی که با یه مرد ازدواج کنه ؟
لورل: آره
هاردی : کی ؟
لورل: خواهرم
تذکر:این دیالوگ مال وقتیه که اروپایی ها هنور ادم حسابی بودن و در حال حاضر مفهومی نداره.
جایی برای پیرمردها نیست/ جوئل و ایتن کوئن
لولین به زنش : اگه من زنده برنگشتم به مادرم زنگ بزن بگو دوستش داشتم!
همسرش: مادرت که مرده!!
لولین: خب پس اون‌وقت خودم بهش می‌گم!!
یک دو سه - بیلی وایلدر 1961

نامارا:بین خودمون می مونه شلمر،زمان جنگ چیکار می کردی؟
شلمر: فعالیت زیرزمینی می کردم
نامارا: منظورت اینه که تو نهضت مقاومت بودی؟
شلمر:نه منظورم اینه که تو مترو کار می کردم
بیست و یک گرم

کارآگاه: راستی، داشتن قلب یه نفر دیگه چه جور حسی داره؟
پاول: از حسی که بعضی آدم ها با مغز خودشون دارن بهتره
ماه تلخ/رومن پولانسکی
- دو تا خبر برات دارم. یه خبر خوب یه خبر بد.
- خُب بگو
-خبر اول اینه که فلج شدی و تا آخر ِ عمر باید رو ویلچر بشینی.
- خبر خوبه چیه؟
- این خبر خوبه بود! خبر ِ بد اینه که کسیکه قراره ازت مراقبت کنه منم
مورچه‌خوار در حالی که یک اتوبوس بزرگ از روی او رد شده:
«این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یکبار از این‌جا رد می‌شه، اون هم باید همین الان باشه»
مورچه خوار در حالی که از گرفتن مورچه خسته و درمانده شده :
«بیش از هفتاد هزار جور حشره توی این دنیا هست بعد من فقط باید مورچه بخورم»
مورچه خوار داره اسپاگتی می خوره که مورچه رو هم همراش می خوره ، اما مورچه از دهنش بیرون می آد و در میره :
«کجا رفتی مورچه ؟ همه مزه شو بردی »
هلمز: واتسون ! تو در مقابل یکی از خنگ ترین انسان های روی کره زمین وایسادی. حقشه یه مشت محکم به چونه من بزنی.
واتسن: من برای این کار کاملا آماده ام ، هلمز !
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک