میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
دکتر استرنج لاو -
دکتر: خیلی ساده است! تیکه هاشونو میذاریم بغل هم، باید دوتا گیلاس کامل بشن!!
این مال فیلمیه از بیلی وایدر
آره پدرای من مسیح رو به صلیب کشیدن.
و باید بگم خوب شد که مسیح تو روزگار ما کشته نشد وگرنه الان تو گردن هر جوون مسیحی یه صندلی الکتریکی آویزون بود !
لورل: با کی ؟
هاردی: معلومه دیگه, با یه زن. .... مگه تو کسی رو دیدی که با یه مرد ازدواج کنه ؟
لورل: آره
هاردی : کی ؟
لورل: خواهرم
تذکر:این دیالوگ مال وقتیه که اروپایی ها هنور ادم حسابی بودن و در حال حاضر مفهومی نداره.
لولین به زنش : اگه من زنده برنگشتم به مادرم زنگ بزن بگو دوستش داشتم!
همسرش: مادرت که مرده!!
لولین: خب پس اونوقت خودم بهش میگم!!
نامارا:بین خودمون می مونه شلمر،زمان جنگ چیکار می کردی؟
شلمر: فعالیت زیرزمینی می کردم
نامارا: منظورت اینه که تو نهضت مقاومت بودی؟
شلمر:نه منظورم اینه که تو مترو کار می کردم
کارآگاه: راستی، داشتن قلب یه نفر دیگه چه جور حسی داره؟
پاول: از حسی که بعضی آدم ها با مغز خودشون دارن بهتره
- دو تا خبر برات دارم. یه خبر خوب یه خبر بد.
- خُب بگو
-خبر اول اینه که فلج شدی و تا آخر ِ عمر باید رو ویلچر بشینی.
- خبر خوبه چیه؟
- این خبر خوبه بود! خبر ِ بد اینه که کسیکه قراره ازت مراقبت کنه منم
«این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یکبار از اینجا رد میشه، اون هم باید همین الان باشه»
مورچه خوار در حالی که از گرفتن مورچه خسته و درمانده شده :
«بیش از هفتاد هزار جور حشره توی این دنیا هست بعد من فقط باید مورچه بخورم»
مورچه خوار داره اسپاگتی می خوره که مورچه رو هم همراش می خوره ، اما مورچه از دهنش بیرون می آد و در میره :
«کجا رفتی مورچه ؟ همه مزه شو بردی »
واتسن: من برای این کار کاملا آماده ام ، هلمز !