ششلول بندها را بکشید
نویسنده:
جان بیل
مترجم:
پرویز قاضی سعید
امتیاز دهید
✔️ آغاز داستان:
اضطراب چون خون در رگهای شهر میدوید. جز صدای قهقهه های مستانه ای که از درون تنها میخانه شهر بگوش میرسد، صدای دیگری سکوت وحشت افزای شهر کوچک را نمی شکست. پنجره ها همه بسته بود و چنین بنظر میرسید که ساکنان شهر دیر زمانی است آنجا را ترک گفته اند. (کان) سوار بر اسب خسته اش در حالیکه آفتاب راست و مستقیم توی صورتش میتابید. وارد شهر شد چیزی در درونش همهمه میکرد. نگاهش چون نگاه عقابی تیزپر روی پنجره های بسته روی گاریهای شکسته روی آثار گلوله ای که بر دیوارهای چوبی خطی به یادگار گذاشته بود میدوید. زیر لب زمزمه کرد, چه اتفاقی افتاده است. جلو دفترکار کلانتر رسید. زمان درازی بود که کلانتر را میشناخت و برای دیدن او بی تاب بود ...
بیشتر
اضطراب چون خون در رگهای شهر میدوید. جز صدای قهقهه های مستانه ای که از درون تنها میخانه شهر بگوش میرسد، صدای دیگری سکوت وحشت افزای شهر کوچک را نمی شکست. پنجره ها همه بسته بود و چنین بنظر میرسید که ساکنان شهر دیر زمانی است آنجا را ترک گفته اند. (کان) سوار بر اسب خسته اش در حالیکه آفتاب راست و مستقیم توی صورتش میتابید. وارد شهر شد چیزی در درونش همهمه میکرد. نگاهش چون نگاه عقابی تیزپر روی پنجره های بسته روی گاریهای شکسته روی آثار گلوله ای که بر دیوارهای چوبی خطی به یادگار گذاشته بود میدوید. زیر لب زمزمه کرد, چه اتفاقی افتاده است. جلو دفترکار کلانتر رسید. زمان درازی بود که کلانتر را میشناخت و برای دیدن او بی تاب بود ...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/09/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ششلول بندها را بکشید