رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
شکوفه حیرت
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 14 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 14 رای
محمود کیانوش، شاعر، داستان نویس و منتقد ادبی، در معرّفیِ کتاب «شکوفۀ حیرت»، برای انتشارِ آن در «کتابناک»، می گوید: «از زمانِ نوشتنِ اوّلین شعرهای این مجموعه پنجاه وهشت سال می گذرد. به عبارت دیگر، اینها گزیدۀ شعرهای منثوری است که من در فاصلۀ بیست و یک سالگی تا سی سالگی (1334 تا 1343) نوشته ام. در آنها با جوانی همراه می شوید که با دلِ خود از شورِ عشق سرشار است، از دریچۀ احساسِ خود تماشاگرِ زیباییهای طبیعت است، با ملاحظۀ ستم و ناروایی در جامعه به خشم می آید، با تأمّل در معنایِ هستی دچارِ حیرت فلسفی می شود، و در عینِ حال می کوشد که در جریانِ تجربه های عینی و ذهنیِ خود، دریافتهایِ شاعرانه ای را که در لحظه هایی خاصّ بر او حادث می شود، با کلامی پاک و سنجیده تصویر کند. خوانندۀ جوانِ امروزیِ این شعرها با نمونه هایی اصیل از مشغولیتهای فکری و روحیِ بعضی از جوانانِ پنجاه، شصت سال پیشِ جامعۀ خود، که چشم اندازی تاریخی و جهانی داشته اند، آشنا می شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/09/06

کتاب‌های مرتبط

دهه نود
دهه نود
4.5 امتیاز
از 2 رای
صداهای ریخته
صداهای ریخته
4.3 امتیاز
از 8 رای
و من که این سوی گسل‏ام
و من که این سوی گسل‏ام
3.7 امتیاز
از 129 رای
حادثه در بامداد
حادثه در بامداد
4.3 امتیاز
از 309 رای
بهشت یک راز است
بهشت یک راز است
3 امتیاز
از 4 رای
بافتنی از تو
بافتنی از تو
3.9 امتیاز
از 16 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شکوفه حیرت

تعداد دیدگاه‌ها:
1
نه به خاطرِ آفتاب
که جامِ چشمانم را لبریز می کند از خون،
با فریادهایش،
باخشمِ نامیرندۀ جنون،
در برابرِ شکیبِ من:
معصومانه و خاموش.
و نه به خاطرِ شب،
که در ویرانۀ خویشم سرگردان می کند،
با طنین بی آغاز و پایانش
که در نیمروزِ روشنِ هیچ رؤیایی فرو نمی شکند،
با سماجتی وهن آمیز و تلخ
در برابرِ خستگیِ خاکساری چون من:
رام و فروتن.
نه به خاطرِ پاییز
که باز می سراید ترانه ها را از پایانشان،
و با نهیبی دهشتناک
باز می گرداند رنگها را به نهانگاهشان؛
سرودش چون بدرودِ نومیدان
آرام،
نهیبش چون خواب بیماران
مطبوع.
و نه به خاطرِ بهار
که پردۀ هر ساله را باز می گشاید،
بی تغییری هیچ،
نه آوازی،
نه شکوفه ای از آن گونه که نیست،
نه حتّی یک عطر،
نه حتّی یک رنگ؛
جلایش می فریبد که:
امید!
شکوهش می سراید که:
درنگ!
به خاطرِ هیچکدام!
تنها به خاطرِ یک نگاه،
به خاطرِ یک بوسه،
به خاطرِ ناشناخته ای که می جویی با نامِ "عشق"
و از یاد می بری با نام "وصل" !
شکوفه حیرت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک