شهربندان
نویسنده:
جواد مجابی
امتیاز دهید
داستان یک پزشک افغانی که پس از بازگشت به میهنش درمییابد کشورش توسط نیروهای بیگانه اشغال شده، پزشک میکوشد رد و نشانی از هویت شخصی و ملی خود بیابد.
رمان شهربندان (محاصره و زندان) بازگوی سرنوشت مردمی است که به اجبار نیروهای اشغالگر، از هویت و مدنیت خود دور شدهاند. کتاب، به هنگام اشغال افغانستان در اوایل دهه شصت نوشته شده است، اما شهربندان میتواند در هر جای جهان اتفاق افتاده باشد. وضعیت محاصرهشدگان همیشگی نیست؛ از گوشه و کنار، نشانههای آزادی و مقاومت ظاهر میشود، رمان به روند این گشایش و رهایی میپردازد.
از متن کتاب:
ابرها در آن پایین، قلعه ای بودند بی روزن، ساخته از گدازه های آتشفشانی، که پس از پراکندگی بر دشت آسمان در کار یخ زدن باشند. از پشت پنجره ی هواپیما، در این فراخنای فلزی بی نفوذ، چیزی از خاک زادگاه دیده نمی شود. هواپیما دم به دم از اوج می کاست و با فرودش حس سقوطی ناگهانی در مسافران بیدار می کرد.
اکنون بایستی فراسوی این پوشش فلزی، شهر دیده شود. اما گویی به قلم موی رنگ زدایی، تمامی تصویرهای رنگین را از آن بوم بر کرانه ی کوه افتاده، سترده بودند و آن نقش ها و سطح های رنگ رنگ، اینک همه حجمی شده بود بی خط و نشان.
هر چه پایین تر، افق تا افق خاکستر و دود بود و جز ابرهای رویینه ی پیچان در خود، چیزی دیده نمی شد.
مسافران محترم! هر آن ممکن است از برج مراقبت اجازه ی فرود دهند کمربندها را محکم ببندید و به علامت...
بیشتر
رمان شهربندان (محاصره و زندان) بازگوی سرنوشت مردمی است که به اجبار نیروهای اشغالگر، از هویت و مدنیت خود دور شدهاند. کتاب، به هنگام اشغال افغانستان در اوایل دهه شصت نوشته شده است، اما شهربندان میتواند در هر جای جهان اتفاق افتاده باشد. وضعیت محاصرهشدگان همیشگی نیست؛ از گوشه و کنار، نشانههای آزادی و مقاومت ظاهر میشود، رمان به روند این گشایش و رهایی میپردازد.
از متن کتاب:
ابرها در آن پایین، قلعه ای بودند بی روزن، ساخته از گدازه های آتشفشانی، که پس از پراکندگی بر دشت آسمان در کار یخ زدن باشند. از پشت پنجره ی هواپیما، در این فراخنای فلزی بی نفوذ، چیزی از خاک زادگاه دیده نمی شود. هواپیما دم به دم از اوج می کاست و با فرودش حس سقوطی ناگهانی در مسافران بیدار می کرد.
اکنون بایستی فراسوی این پوشش فلزی، شهر دیده شود. اما گویی به قلم موی رنگ زدایی، تمامی تصویرهای رنگین را از آن بوم بر کرانه ی کوه افتاده، سترده بودند و آن نقش ها و سطح های رنگ رنگ، اینک همه حجمی شده بود بی خط و نشان.
هر چه پایین تر، افق تا افق خاکستر و دود بود و جز ابرهای رویینه ی پیچان در خود، چیزی دیده نمی شد.
مسافران محترم! هر آن ممکن است از برج مراقبت اجازه ی فرود دهند کمربندها را محکم ببندید و به علامت...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شهربندان