سرگذشت یک غریق
نویسنده:
گابریل گارسیا مارکز
مترجم:
فرزانه فتحی نژاد
امتیاز دهید
✔️ کتاب سرگذشت یک غریق، اثری است که از بیان یک واقعه توسط گابریل گارسیا مارکز آفریده شده است. سرگذشت یک غریق نه تنها خواننده را با خود به نزدیک واقعیت میبرد بلکه در میان این دنیا صدها نکته ظریف و مملو از حقیقت در کنار او میگذارد.
این مجموعه اگرچه بهصورت یک گزارش با محتوای یک رمان تهیه شده است لیکن به هیچ عنوان نمیتوان ارزش کلاسیک و ادبی آن را نادیده گرفت. گفتوگویی طولانی و عمیق با درکی اجتماعی از یک حادثه واقعی که همگی «سرگذشت یک غریق» هستند.
داستان کتاب سرگذشت یک غریق ابتدا در سال 1955 میلادی در روزنامه «اِل اسپکتادور دِ بوگاتا»به تحریر درآمد. مارکز که در سال 1928 به دنیا آمده بود در آن سالها هنوز خبرنگار جوانی بود. عشق و امید، حقیقت و دروغ، زندگی و مرگ، تلاش و خستگی، شجاعت و ترس، افتخار و مصرفزدگی همه در این کتاب پیداست.
در 28 فوریه سال 1955 خبری مبنی بر مفقود شدن هشت عضو از کارکنان کشتی ناوشکن «کالداس» متعلق به نیروی دریایی کلمبیا که بر اثر طوفان در دریای کارائیب غرق شده بودند منتشر شد.
این ناو از شهر «موبیل» آمریکا یعنی جائیکه برای تعمیر توقف کرده بود، به طرف بندر کلمبیایی «کارتاخنا» حرکت میکرد. بدون تأخیر، دو ساعت پس از تراژدی به آنجا رسید. جستوجوی افراد غرق شده بلافاصله با هماهنگی نیروهای امریکایی مستقر در کانال پاناما که علاوه بر کنترل نظامی، کارهای خیریهی دیگری را در جنوب کارائیب انجام میدادند، آغاز گردید.
جستوجو پس از چهار روز متوقف گشت و مرگ دریانوردان مفقود بهصورت رسمی اعلام گردید. با این وجود پس از یک هفته، یکی از آنان در حال مرگ در یک ساحل دور افتاده شمال کلمبیا دیده شد. او ده روز در یک قایق نجات بدون خوردن آب و غذا در دریا سرگردان بود. اسم او «لوئیس آلخاندرو بلاسکو» بود. کتاب سرگذشت یک غریق، بازنویسی مطبوعاتی از ماجرایی است که او برای گارسیا مارکز تعریف کرد و به همان صورت یک ماه بعد از فاجعه، داستان به وسیله روزنامه «اِل اسپکتادور دِ بوگاتا» منتشر شد.
در بخشی از کتاب سرگذشت یک غریق (The Story of a Shipwrecked Sailor) میخوانیم:
در بیست و دوم فوریه به ما اعلام شد به کلمبیا باز میگردیم. هشت ماه گذشته بود که در شهر «موبیل» آلاباما ایالات متحده بودیم. جاییکه ناو جنگی A. R. C. «کالداس» برای تعمیرات الکترونیکی و ابزارآلات متوقف شده بود. هنگامی که کشتی را تعمیر میکردند، ما کارکنان کشتی در حال آموزش ویژه بودیم. در وقت آزاد همان کاری را میکردیم که تمام دریانوردان در زمین انجام میدهند یعنی هر کس با نامزدش به سینما میرفت و سپس در کافه «جوپالوکا» در بندر جمع میشدیم، جایی که نوشیدنی میخوردیم و هر از گاهی یک دعوای پرجار و جنجال را برپا میکردیم.
نامزدم اسمش «مری آدرس» بود، بعد از دو ماه اقامت در شهر موبیل به واسطه نامزد یکیدیگر از ملوانان با او آشنا شدم، با حالی که استعداد زیادی برای یادگیری کاستیانا (اسپانیولی) داشت اما فکر میکنم «مری آدرس» هیچ وقت نفهمید چرا دوستان من به او «ماریا دیرکسیون» میگفتند. هر موقع وقت آزاد داشتم او را به سینما دعوت میکردم، اگر چه او ترجیح میداد که به خوردن بستنی دعوتش کنم.
بیشتر
این مجموعه اگرچه بهصورت یک گزارش با محتوای یک رمان تهیه شده است لیکن به هیچ عنوان نمیتوان ارزش کلاسیک و ادبی آن را نادیده گرفت. گفتوگویی طولانی و عمیق با درکی اجتماعی از یک حادثه واقعی که همگی «سرگذشت یک غریق» هستند.
داستان کتاب سرگذشت یک غریق ابتدا در سال 1955 میلادی در روزنامه «اِل اسپکتادور دِ بوگاتا»به تحریر درآمد. مارکز که در سال 1928 به دنیا آمده بود در آن سالها هنوز خبرنگار جوانی بود. عشق و امید، حقیقت و دروغ، زندگی و مرگ، تلاش و خستگی، شجاعت و ترس، افتخار و مصرفزدگی همه در این کتاب پیداست.
در 28 فوریه سال 1955 خبری مبنی بر مفقود شدن هشت عضو از کارکنان کشتی ناوشکن «کالداس» متعلق به نیروی دریایی کلمبیا که بر اثر طوفان در دریای کارائیب غرق شده بودند منتشر شد.
این ناو از شهر «موبیل» آمریکا یعنی جائیکه برای تعمیر توقف کرده بود، به طرف بندر کلمبیایی «کارتاخنا» حرکت میکرد. بدون تأخیر، دو ساعت پس از تراژدی به آنجا رسید. جستوجوی افراد غرق شده بلافاصله با هماهنگی نیروهای امریکایی مستقر در کانال پاناما که علاوه بر کنترل نظامی، کارهای خیریهی دیگری را در جنوب کارائیب انجام میدادند، آغاز گردید.
جستوجو پس از چهار روز متوقف گشت و مرگ دریانوردان مفقود بهصورت رسمی اعلام گردید. با این وجود پس از یک هفته، یکی از آنان در حال مرگ در یک ساحل دور افتاده شمال کلمبیا دیده شد. او ده روز در یک قایق نجات بدون خوردن آب و غذا در دریا سرگردان بود. اسم او «لوئیس آلخاندرو بلاسکو» بود. کتاب سرگذشت یک غریق، بازنویسی مطبوعاتی از ماجرایی است که او برای گارسیا مارکز تعریف کرد و به همان صورت یک ماه بعد از فاجعه، داستان به وسیله روزنامه «اِل اسپکتادور دِ بوگاتا» منتشر شد.
در بخشی از کتاب سرگذشت یک غریق (The Story of a Shipwrecked Sailor) میخوانیم:
در بیست و دوم فوریه به ما اعلام شد به کلمبیا باز میگردیم. هشت ماه گذشته بود که در شهر «موبیل» آلاباما ایالات متحده بودیم. جاییکه ناو جنگی A. R. C. «کالداس» برای تعمیرات الکترونیکی و ابزارآلات متوقف شده بود. هنگامی که کشتی را تعمیر میکردند، ما کارکنان کشتی در حال آموزش ویژه بودیم. در وقت آزاد همان کاری را میکردیم که تمام دریانوردان در زمین انجام میدهند یعنی هر کس با نامزدش به سینما میرفت و سپس در کافه «جوپالوکا» در بندر جمع میشدیم، جایی که نوشیدنی میخوردیم و هر از گاهی یک دعوای پرجار و جنجال را برپا میکردیم.
نامزدم اسمش «مری آدرس» بود، بعد از دو ماه اقامت در شهر موبیل به واسطه نامزد یکیدیگر از ملوانان با او آشنا شدم، با حالی که استعداد زیادی برای یادگیری کاستیانا (اسپانیولی) داشت اما فکر میکنم «مری آدرس» هیچ وقت نفهمید چرا دوستان من به او «ماریا دیرکسیون» میگفتند. هر موقع وقت آزاد داشتم او را به سینما دعوت میکردم، اگر چه او ترجیح میداد که به خوردن بستنی دعوتش کنم.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سرگذشت یک غریق