مثنوی معنوی
نویسنده:
مولوی
مصحح:
رینولد آلن نیکلسون
امتیاز دهید
این نسخه از خوش چاپ ترین متن های مثنوی و بر اساس یکی از معتبرترین نسخه ها تنظیم شده و مهم تر از همه کشف الابیات سودمندی است که در آخر آن آمده است.
بیشتر
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/08/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مثنوی معنوی
احتمالا مریدان چشم و گوش بسته جناب کسروی که فرموده باید هرچه کتاب شعر داریم بسوزانیم. ضمنا در مورد رمان هم همین را گفته. توضیحات کاملی هم داده که چرا باید بسوزانیم.
میتوانید کتابهای درپیرامون رمان و حافظ چه میگوید را در همین سایت دانلود کنید
در کس منگر که آشنای تو منم
گر کشته شوی مگو که من کشته شدم
شکرانه بده که خونبهای تو منم
دل در بر من زنده برای غم تست
بیگانهی خلق و آشنای غم تست
لطفی است که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم تست
باز آمدم و برابرت بنشستم
احرام طواف گرد رویت بستم
هر پیمانی که بیتو با خود بستم
چون روی تو دیدم همه را بشکستم
ای مرا تو مصطفی من چون عُمر== از برای خدمتت بندم کمر
کسی تعبیری دارد؟ ممنون از پیش
آقای پورفر هم که گفته اند زحمت تهیه "کلیات سعدی" را کشیده اند ...
واقعا از شما عزیزان ممنونیم به خاطر در اختیار قرار دادن آثار ارزشمند و جاودانه ...
من و این همه خوشبختی محاله .... !!!
[/quote]
کاش یکی چاپ شش جلدی شاهنامه و پنج گنج نظامی رو که به صورت جدا جدا انتشارات قطره با توضیحات مفصل درآورده اسکن کنه. :D
آقای پورفر هم که گفته اند زحمت تهیه "کلیات سعدی" را کشیده اند ...
واقعا از شما عزیزان ممنونیم به خاطر در اختیار قرار دادن آثار ارزشمند و جاودانه ...
من و این همه خوشبختی محاله .... !!!
دوست عزیز قبلا بحث مفصلی در کتاب دیوان شمس تبریزی بین این دوستان در این خصوص در گرفت اگر مراجعه کنید خواهید دانست که چه دلایل سبک و بی منطقی در جهت معارضه و مخالفت با بزرگانی چون مولانا و حافظ وجود دارد
خوشتر است
:x
از زبان مولانا
۩
بشنوید ای دوستان ، این داستان ؛
خود حقیقت ؛ نقد حال ماست آن !
بند بــگسل، باش آزاد، ای پسر !
چند باشی بند سیم و بند زر !؟
گر بریزی بحر را در کوزه ای ،
چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای .
کوزۀ چشم حریصان پُر نشد ،
تا صدف قانع نشد، پُر دُرّ نشد .
هر که را جامه ز عشقی چاک شد ،
او ز حرص و عیب کلّی پاک شد .
شاد باش ای عشق خوش سودای ما !
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما ؛
ای تو افلاطون و جالینوس ما !
ما چو نائیم و، نوا در ما ز توست ،
ما چو کوهیم و، صدا در ما ز توست . . .
ما چو شطرنجیم، اندر بُرد و مات ،
بُرد و مات ما ز توست، ای خوش صفات!
ما که باشیم؟ ای تو ما را جان ِ جان !
تا که ما باشیم، با تو در میان .
ما عدمهائیم و، هستی ها نما ،
تو وجود مطلق و هستی ِ ما .
ما همه شیران، ولى شیر عَلَم (نقش روی پرچم)
حمله مان از باد باشد، دَم بدم !
حمله مان پیدا و، ناپیداست باد ،
جان فدای آنکه ناپیداست باد !
باد ما و، بود ما، از داد توست !
هستی ما جمله از ایجاد توست.
لذت هستی نمودی، نیست را ،
عاشق خود کرده بودی نیست را .
ما نبودیم و تقاضامان نبود ،
لطف تو، ناگفتۀ ما می شنوود ! . . .
خلق را تقلیدشان بر باد داد ،
ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد !
از محقـّــق تا مقلّـــد فرقهاست ،
کاین چو داوودست و ، آن دیگر صداست . . .
چشم داری تو ، به چشم خود نگر !
منگر از چشم سفید بی هنر . . .
بی ز تقلیدی ، نظر را پیشه کن ،
هم به رأی و عقل خود ، اندیشه کن .
مـــرد باش و سُخره ی مردان مشو !
رو سَر خود گیر و سرگردان مشو .
مثنوی کتاب زندگانی است ! باید اندک اندک و جرعه جرعه آن را نوشید، نه اینکه مانند یک رمان قصد خواندنش کنید !
بتدریج بخوانید،خوشبختانه شرح های بسیار خوبی هم در کتابناک از مثنوی هست،می توانید از آنها نیز در خواندن این جاودانه ی مولانا مدد بگیرید. شرح شهیدی و شرح فروزانفر. کاش شرح زمانی هم داشتیم.
باعث تاسف است که هنوز بهترین تصحیح از مثنوی معنوی برای نیکلسون انگلیسی است ! متاسفانه با اینکه بدیع الزمان و دکتر کدکنی غزلیات شمس را تصحیح کرده اند،اما هنوز مردی پارسی بیرون نیامده از خویش،که تصحیحی ناب از گنج مولانا ارائه دهد.
مرحوم بدیع الزمان،خلاصه ی مثنوی با تصحیح و شرح و تعلیقات خود،منتشر کرده است،که امید دارم بتوانیم در کتابناک عرضه اش کنیم.
در مورد اسکن کتاب های نفیس نشر هرمس ، حقیر کتاب کلیات سعدی مرحوم فروغی را بارگذاری نموده ام،امید که بتوانیم دِین خود را به این بزرگان فرهنگ و ادب و عرفان سرزمین پارس،ادا کنیم.
با سپاس از کبیر اندر کبیر
که هر روز برای ما هدیه ی تازه ای دارد:x
امروز ما باید به صدای شاعران بزرگ خود گوش فرا دهیم. شاعران که هم « خالق » و هم « حافظ » معنویت و هویت ما هستند. به ما
« آگاهی » و « خودآگاهی » می بخشند. برای گوش سپردن به ایشان باید جانی فرهیخته داشت. برای فرهیختگی باید آموخت و برای آموزش مرزی وجود ندارد. مرز « خودی » از « بیگانه » همان « مرز » عالم و جاهل است . همه کسانی که « حقیقتی » را می دانند ، با یکدیگر هموطن هستند. موطن اصلی آدمیزاد ، « حقیقت » و راه رسیدن به این وطن ، شعر و حکمت و عرفان و همچنین علم و فلسفه و هنر است و مشتاقان « حقیقت » ، « دوستان » ازلی یکدیگرند. ( مقدمه کتاب )
مثنوی معنوی » همچون نامش از دو مسیر در زندگی انسان پرده برمی دارد . مسیری که گاه انسان رو به خیر و گاهی به شر فرا می خواند . عشق را بهانه هستی انسان می داند اما گاه عشق را نه تنها رهنمون نمی داند بلکه ننگی بر جامه انسان توصیف می نماید :
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
و در مقابل همین عشق را به یقین هدایتگر روح آدمی به اصل خویشتن می یابد
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان سر رهبر است
در واقع می توان این گونه گفت که مثنوی از امانتی بزرگ به نام اختیار در ذات آدمی سخن می گوید که ای انسان برای رسیدن به خود از نشانه های راه غافل مباش:
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت بایدت رو بر متاب
« إنّا هَدَیناهُ السّبیلَ إمّا شاکِراً إمّا کفوُراً »
با سپاس از آپلود کننده گرامی و پرتلاش کتابناک ، « جناب بزرگ در بزرگ »