انسانی از من بلند شد و انسانی دیگر به سمتم
در خوابهای دیگران زندگی میکنم
با چشمهایی پوسیده ی آ رزوهایی ساده
با چشمهایی ساده
به سمت انسانی که دیگران من نمیشد
میخندیدم و میرقصیدم و چقدر ساده بود
همه چیز کابوسهایی بود
در هنگامه ی مستی
و چقدر ساده
حیوانهای وجودم خودکشی میکنند
چقدر ساده
ناشناسهای خماریهایم محو میشوند
چقدر ساده
دیگر نماند
نماند
و خاطره ای از رویم بلند شد و خاطره ای دیگر دورتر شد
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فرار از چهارچوب شیشه ای
در خوابهای دیگران زندگی میکنم
با چشمهایی پوسیده ی آ رزوهایی ساده
با چشمهایی ساده
به سمت انسانی که دیگران من نمیشد
میخندیدم و میرقصیدم و چقدر ساده بود
همه چیز کابوسهایی بود
در هنگامه ی مستی
و چقدر ساده
حیوانهای وجودم خودکشی میکنند
چقدر ساده
ناشناسهای خماریهایم محو میشوند
چقدر ساده
دیگر نماند
نماند
و خاطره ای از رویم بلند شد و خاطره ای دیگر دورتر شد