کلاه کلمنتیس
نویسنده:
میلان کوندرا
مترجم:
احمد میر علایی
امتیاز دهید
آنچه در این کتاب فراهم آمده از کتابهای گوناگون کوندرا برگزیده شده است. این کتابها در مصاحبه به تفصیل معرفی می شوند و نیز شرح زندگی او در مقدمه مصاحبه آمده است و نیازی به تکرار ندارد. تنها اشاره لازم اینکه مترجم کوشیده است نمونه ای از دلمشغولی های نویسنده و وجوه گوناگون کار او را به نمایش بگذارد. امید است این کتاب کوچک مدخلی مناسب برای آشنایی خواننده ایرانی با این نویسنده مطرح امروزین باشد.
فهرست مطالب:
یادداشت مترجم
مصاحبه ای با میلان کوندرا
غرب در گروگان یا فرهنگ از صحنه بیرون می رود
جائی آن پشت و پسله ها
نامه های گمشده
فرشته ها
روح و جسم
بیشتر
فهرست مطالب:
یادداشت مترجم
مصاحبه ای با میلان کوندرا
غرب در گروگان یا فرهنگ از صحنه بیرون می رود
جائی آن پشت و پسله ها
نامه های گمشده
فرشته ها
روح و جسم
آپلود شده توسط:
morad850
1392/07/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کلاه کلمنتیس
https://ketabnak.com/contact
در فوریهٔ ۱۹۴۸، کلمنت گوتوالدرهبر کمونیست، در پراگ بر مهتابی قصری باروک قدم گذاشت تا برای صدها هزار نفر انسانی که در میدان شهر قدیم ازدحام کرده بودند سخن بگوید. لحظهئی حساس در تاریخ قوم چک بود. از آن لحظات سرنوشتسازی که فقط یکی دوبار در هر هزار سال پیش میآید.
گوتوالد را رفقا دوره کرده بودند، و کلمنتیس در کنارش ایستاده بود. دانههای برف در هوای سرد میچرخید، و گوتوالد سرش برهنه بود. کلمنتس دلسوز که نگران سرما خوردن او بود کلاه لبهخز خود را از سر برداشت و بر سر گوتوالد گذاشت.
عکس گوتوالد در حالی که از مهتابی با ملّت سخن میگوید و کلاه خزی بر سر دارد و رفقا دورهاش کردهاند، هزاران بار توسط دم و دستگاه تبلیغات دولتی چاپ شد[/. تاریخ چکسلواکی کمونیست بر آن مهتابی زاده شد. بهزودی هر بچهئی در سراسر کشور با آن عکس تاریخی آشنا شد، از راه کتابهای مدرسه، دیوارکوبها و نمایشگاهها.
چهار سال بعد کلمنتیس بهخیانت متهم شد و بهدارش آویختند. بخش تبلیغات بیدرنگ نام او را از تاریخ محو کرد، و البته چهرهاش را از همهٔ عکسها در آورد. از آن تاریخ تا کنون گوتوالد تنها بر مهتابی ایستاده است، و آنجا که زمانی کلمنتیس ایستاده بود فقط دیوار لخت قصر دیده میشود. تنها چیزی که از او باقی مانده، کلاه اوست که همچنان بر سر گوتوالد قرار دارد