هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
بیشتر
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
کسی که اینطوری رفتار میکنه دنبال جلب توجهه.
تحویلش نگیرین.
نگفتین.کسی کتابای استیو کینگ رو خونده؟
نه بچه ها آدم به روی بعضیا که میخنده پر رو میشن.
این بعضیا اگه جرات داشته باشن پروفایلشون رو باز میکنن تا آبروشون نره.
اون اشتباه شده نمیتونم ورش دارم
جنبه نداری بحث نکن . ادم وقتی کم میاره اینجوری میشه خودتو ناراحت نکن بیتا جان
شما اول ادب رو رعایت کن بعدش هر کاری خواستی بکن...
متناسب با سنتون رفتار کنید لطفا...
پرو فایلتو باز کن واست پیام خصوصی بذارم.
واسه خودت میگم .
به بقیه کاری نداشته باشین.
شما کتابای استیو کینگ رو خوندین؟؟؟