هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
اگه رفتین منم میرما.:((
همچنین.واثعا دنیای استیان با دنیای بقیه یه نویسنده ها متفاوته.منم عاشق کتاباشم.
بالاخره یکی با ما هم عقیده شد.
فروزان جان مزاح میفرماین.استاینه من رو دست نداره.
شنیدی گلم؟:stupid:
کی گفته وقت تلف کردنه
حتما بخونیدش (?)(?)(?)
شماره صفحه اش اشتباس.93 صفحه اس فکر کنم.
چی گفتی :O:O:O:O:O:O:O:O:O
ا سروناز تو ام؟:((