رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

تاریخ طبیعی دین

تاریخ طبیعی دین
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 72 رای
نویسنده:
مترجم:
حمید عنایت
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 72 رای
رساله تاریخ طبیعی دین که نخستین بار در سال 1757 منتشر کرد شاید به اندازه­ ی نوشته ­های دیگر «دیوید هیوم» شهرت نداشته باشد و همچنانکه «هیوم» در زندگینامه ­ی خویش می­گوید در زمان خود او نیز آوازه ای نداشته است. ولی می­توان ادعا کرد که این رساله همراه با اثر دیگر او در همین زمینه به نام «گفت وگو هایی درباره دین طبیعی» سر آغاز مبحثی در علوم اجتماعی است که اینک به نام فلسفه دین شناخته می­شود.
هیوم در این کتاب در جهت تبیین نیاز انسان به دین برداشت فلسفی از دین را از برداشت تاریخی آن جدا می کند. بدین معنی که هر نوع استدلال عقلی برای اثبات دین فطری و طبیعی، از فرآیندهای ذهنی و واقعی که دین از آن برمی آید، متفاوت است. در نظر او، دیانت بر شالودۀ طبیعت و فطرت انسانی استوار است و نه بر عقل و ایمان. کتاب در پانزده بخش کوتاه تدوین شده که برخی از مباحث آن عبارت اند از این که شرک، نخستین دین آدمیان بوده است، بحثی در بنیادها و انواع شرک، پیدایش یکتاپرستی از شرک و تأیید آن، مقایسۀ ادیان با یکدیگر بر مبنای آزارگری و بی آزاری، یا تعصب و تساهل، خرد و بی خردی، یا میزان شک و یقین در آن ها، تصورات شک آمیز در ادیان عامی، و اثر بد دینی های عامیانه بر اخلاق. هیوم این بحث را در رسالۀ دیگرش، گفت وگوهایی دربارۀ دین طبیعی (نوشته شده در ۱۷۴۹ـ۱۷۵۱) پی گرفت.
در این رساله، سه تن به گفت وگو می نشینند؛ یک شریعت مدار مومن، یک طبیعت گرای شکاک، و یک خردباور معتقد به دین فطری. هیوم آشکارا به شخص دوم علاقه نشان می دهد امّا در عین حال، نظر او را افراطی ارزیابی می کند. وی تجربۀ دینی را غریزه ای اساسی می داند که از طبیعت و فطرت ناشی شده و با سرچشمه های حیات انسانی مطابقت دارد؛ سرچشمه هایی که از شور زندگی فراهم آمده است.
هیوم در "تاریخ طبیعی دین" با این مشاهده شروع می کند که تنوع زیادی در سلیقه افراد وجود دارد (قضاوت های زیبایی شناختی که مردم متفاوت است). با این حال، هیوم استدلال می کند که یک مکانیسم مشترک در طبیعت انسان وجود دارد که موجب چنین قضاوت هایی می شود و حتی توجیهی نیز برای آنها فراهم می کند. او این حس زیبایی شناسی را کاملا شبیه به مفهوم اخلاق می داند که در کتاب 3 مقاله خود از رساله طبیعت بشر (1739-1739) و در پرس و جو مربوط به اصول اخلاق (1751) بیان می کند. علاوه بر این، او استدلال می کند که این مسئله هنوز هم امکان بهینه سازی سلیقه زیبایی شناختی فرد را فراهم می کند. هیوم در "تاریخ طبیعی دین" این فرضیه را مطرح می کند که تنوع و اختلاف نظر زیاد در مورد موضوعات مختلف دارای دو منبع اساسی است – احساسات، که تا حدودی از نظر طبیعی متفاوت بوده و امکانات اساسی، که قابل پرورش هستند. هر فرد ترکیبی از این دو منبع است و هیوم در تلاش است تا خصوصیات تحسین برانگیز یک منتقد را ترسیم کند، تا بتواند حس طبیعی زیبایی شناسی خود را در یک چارچوب معتبر استدلالی تقویت کند. ویژگیهای متنوعی برای یک منتقد خوب وجود دارد، که در نهایت هر یک از آنها به امکان داشتن قضاوتی قابل اعتماد و عادلانه کمک می کنند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
payam186
payam186
1392/07/05

کتاب‌های مرتبط

تمدن غرب و فرهنگ یهود
تمدن غرب و فرهنگ یهود
3.8 امتیاز
از 20 رای
Imagining the End: Visions of the Apocalypse
Imagining the End: Visions of the Apocalypse
0 امتیاز
از 0 رای
From Alexander to Jesus
From Alexander to Jesus
0 امتیاز
از 0 رای
مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی
مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی
4.8 امتیاز
از 38 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تاریخ طبیعی دین

تعداد دیدگاه‌ها:
15
[quote='shamlo']شما در کامنت قبلی گفتید که علیت صرفاً یک نوع تفسیرِ ذهنِ انسان از دو پدیده ی پشت سر هم است.
یکی از چیزهایی که اصل علیت به ما می گوید وجود رابطه بین پدیده ها در خارج از ذهن ماست و اعتبار و درستی این روابط صرفاً ذهنی نیست. سحن من با شما این است که تفسیر ذهنیِ صرف بریده از دنیای وافع به چه کار می آید. در جوامع ابتدایی صاعقه را ناشی از خشم خدایان می دانستند و علم امروزه تبیینی دیگر از این پدیده دارد، اولی صرفاً تفسیری ذهنی است و دومی درستی ادعای خود را با کشف روابط علی بین پدیده های خارج از ذهن انسان مدلل می کند و نشان میدهد...به این گزاره دقت کنید به این دلیل عموم مردم در تابستان لباس آستین کوتاه می پوشند که آسفالت نرم است ، این یک تفسیر یا تبیین صرفاً ذهنی است که بین دو پدیده که همزمان با هم یا بعد از هم مورد مشاهده قرار گرفته اند بیان شده، مطابق نظر شما این تفسیر ذهن یعنی علیت. پیراهن های آستین کوتاه و نرمی آسفالت معلول گرمی هوا هستند و علم یعنی کشف این روابط که در خارج از ذهن ما هستند.[/quote]
نخست اینکه از نوشته های من چنین نتیجه ای حاصل نمی شود که قطعا ذهن یک چیز را ادراک می کند و در بیرون ذهن اتفاقات دیگری می افتد.بنابراین پرسش شما که ( ...به چه کار آید ) بی مورد است.
دوم اینکه ممکن است یک دانشمند پس از چندین مشاهده «رابطه ای علی» میان نرم شدن آسفالت و پوشیدن پیراهن آستین کوتاه پیدا کند.و هیچ بعید هم نیست که سال های سال این رابطه به عنوان اصلی علمی پذیرفته شود و فراتر از آن هیچ بعید نیست برای یک سری مقاصد , مفید هم باشد. همین رابطه میان نرم شدن آسفالت و پوشیدن پیراهن آستین کوتاه (که البته صرفا یک مثال ساده برای روشن تر شدن موضوع است نه بیشتر) در بسیاری از موارد ما را در پیشبینی هایمان یاری می کند. منتها مثلا مشاهده ی شخصی که از مناطق گرمسیری مهاجرت کرده و با وجود نرم شدن آسفالت آستین کوتاه نمی پوشد ممکن است این تئوری را ابطال کند. (قصد ورود به بحث ابطال پذیری و کم و کیفش را ندارم)
اگر بخواهید بگویید علت نرم شدن آسفالت گرم تر شدن هوا است باز هم مانند مثال نمایشگر ریز شویم و موضوع را دقیق بررسی کنیم نمی توانیم توضیح دقیقی ارائه دهیم.یعنی به نظر من امری بدیهی است که گرم شدن هوا علتِ نرمی آسفالت نیست.
[quote='shamlo']مطابق نظر شما این تفسیر ذهن یعنی علیت. [/quote]
من نگفتم این یعنی علیت. من می گویم ما فکر می کنیم که این یعنی علیت .
[quote='shamlo']و علم یعنی کشف این روابط که در خارج از ذهن ما هستند.[/quote]
به نظر من علم یعنی تفسیر طبیعت مطابق با ذهنیاتمان.این که صاعقه از خشم خدایان است بالاخره یک توضیح است.
[quote='shamlo']من می گویم " ویژگی های کیبورد آنگونه که وجود دارد جدای از یک فاعل شناسا بی معنی است."[/quote]
این جمله با مثال هایی که زدید متفاوت نیست؟بحث شما کمی مبهم است.برداشت من از جمله ی بالا این است که ویژگی های کیبورد درواقع وجود ندارد بلکه ذهن ما آن ویژگی ها را ساخته است. منظور شما همین است؟
و اینکه بحث علیت و ادراک خیلی ارتباطی ندارند درست است.اما این به خاطر مغشوشی بحث من نیست دلیلش این است که داشتم دیدگاهم را درباره ی چهار شماره ای که دوست عزیزمان پورفر نوشته بود می گفتم و شماره ها لزوما ارتباطی به هم ندارند.
تبیین اولی به نظر ما منطقی تر و مفیدتر می آید و می توان قرائنی پیدا کرد که گفت احتمال اینکه ادراک ناشی از نمایشگر است نه از درخت درست است. بنابراین آن را می پذیریم و در زندگی عملی می گوییم 100% همین تبیین درست است مگر آنکه در آینده قرائن جدیدی یافت شود که خلاف آن را نشان می دهد.در این صورت کمکی که فلسفه به ما می کند این است که برای پذیرش یافته های نو از نظر ذهنی آماده می شویم.
__________________
شما در کامنت قبلی گفتید که علیت صرفاً یک نوع تفسیرِ ذهنِ انسان از دو پدیده ی پشت سر هم است.
یکی از چیزهایی که اصل علیت به ما می گوید وجود رابطه بین پدیده ها در خارج از ذهن ماست و اعتبار و درستی این روابط صرفاً ذهنی نیست. سحن من با شما این است که تفسیر ذهنیِ صرف بریده از دنیای وافع به چه کار می آید. در جوامع ابتدایی صاعقه را ناشی از خشم خدایان می دانستند و علم امروزه تبیینی دیگر از این پدیده دارد، اولی صرفاً تفسیری ذهنی است و دومی درستی ادعای خود را با کشف روابط علی بین پدیده های خارج از ذهن انسان مدلل می کند و نشان میدهد...به این گزاره دقت کنید به این دلیل عموم مردم در تابستان لباس آستین کوتاه می پوشند که آسفالت نرم است ، این یک تفسیر یا تبیین صرفاً ذهنی است که بین دو پدیده که همزمان با هم یا بعد از هم مورد مشاهده قرار گرفته اند بیان شده، مطابق نظر شما این تفسیر ذهن یعنی علیت. پیراهن های آستین کوتاه و نرمی آسفالت معلول گرمی هوا هستند و علم یعنی کشف این روابط که در خارج از ذهن ما هستند.
شما "کیبورد دست کم اگر وجود دارد اینگونه که ما ادراک می کنیم نیست." من می گویم " ویژگی های کیبورد آنگونه که وجود دارد جدای از یک فاعل شناسا بی معنی است." متأسفانه تبیین مفهومی تفاوت این دو گزاره بحث مفصلی است و من هم فرد مناسبی برای توضیح مفصل دادن در فضای مجازی نیستم و اولین دلیلش هم آنکه خیلی کند تایپ می کنم. اما عجالا برای تفهیم منظورم از یک مثال استفاده می کنم. وجود بعضی صفات در اشیاء هم به فاعل شناسا و هم به وجود ویژگی هایی که در آن اشیاء هست بستگی دارد. به عنوان مثال رنگ سبز یک گیاه را در نظر بگیریم، اگر ما دستگاه ادراکی متفاوتی داشتیم ممکن بود رنگ گیاهی را که اکنون سبز می بینیم آنگاه قرمز میدیدیم. وجود رنگ و چه رنگی داشتن وابسته به وجود مدرک هم هست. به این دلیل آن جملۀ منور را ("کیبورد آنگونه که وجود دارد" جدای از یک فاعل شناسا بی معنی است.) گفتم. یعنی حالتی قابل تصور نیست که ما رنگ اشیاء را آنگونه که هستند تشخیص دهیم، یا به عبارتی نمی توانیم بگوییم که رنگ شیء آنگونه که است، A نام دارد و رنگ شیء آنگونه که ما درک می کنیم B نام دارد. در واقع رنگ هیچ شیئی آنگونه که هست وجود ندارد.
بحث شما مغشوش است و اجزاء بحث شما نامرتبط هستند. علیت- ادراکات- خدا. به نظر نمی آید که شما با فلسفۀ علم آشنایی چندانی داشته باشید. با بهبودی بیماریم سعی می کنم که اگر بحثی راجع به فلسفۀ علم درگرفت، تحلیلی تر و دقیق تر سخن بگویم.
[quote='shamlo']
دوست عزیز تفسیر اشتباه روابط علی بین دو پدیده اصل علیت را از اعتبار نمی اندازد. اگر بگوییم که نمایشگر علت این ادراک است مقرون به صواب تر است یا اینکه بگوییم درختی که بیرون از خانۀ ما قرار دارد؛ علت این ادراک است. تبیین اولی درست تر و نزدیکتر به روابط علی است یا دومی؟
[/quote]
تبیین اولی به نظر ما منطقی تر و مفیدتر می آید و می توان قرائنی پیدا کرد که گفت احتمال اینکه ادراک ناشی از نمایشگر است نه از درخت درست است. بنابراین آن را می پذیریم و در زندگی عملی می گوییم 100% همین تبیین درست است مگر آنکه در آینده قرائن جدیدی یافت شود که خلاف آن را نشان می دهد.در این صورت کمکی که فلسفه به ما می کند این است که برای پذیرش یافته های نو از نظر ذهنی آماده می شویم.
من نگفتم تفسیر اشتباه این اصل را از اعتبار می اندازد , بلکه گفتم اگر در زنجیره ریز شویم به جاهایی می رسیم که می بینیم علبت حتی برای فهم متعارفی هم خیلی جالب نیست. بیایید به روش دیالکتیکی بررسی کنیم:
نور از نمایشگر است.اما نمایشگر علتِ نور نیست: چون مثلا از تخته نور نمی آید.
پس می گوییم علتِ نور مدارات درونی آن است.اما مدارات درونی علتِ نور نیستند:چون آنها اگر بدون نظم کنار هم قرار بگیرند کاری انجام نمی دهند.
مدارات باید با چینش خاصی کنار هم باشند.اما چینش خاص مدارات کافی نیست:بهترین نمایشگر بدون برق کار نمی کند.
بقیه را به طور خلاصه و با تسامح می نویسم: انرژی برق , سیم های رابط , نیروگاه , سوخت , و................... خدا !
بله... یعنی برای چنین اصلی نیاز به احضار خدا داریم . بنابراین چند نتیجه می توان گرفت:
1.اگر خود خدا بی نیاز از علت باشد اجبار منطقی وجود ندارد که در میان زنجیره هم چنین نیازی باشد.
2. برهان هایی که برای اثبات وجود خدا از علیت بهره میبرند دچار مغالطه ی دورند.
[quote='shamlo']
وجود کیبورد یک چیز است و نحوۀ ادراک ما از کیبورد چیز دیگری. وجود کیبورد برای ما وابسته به درکیست که از آن داریم و این نافی وجود کیبورد نیست. "کیبورد آنگونه که وجود دارد" جدای از یک فاعل شنا بی معنی است.
[/quote]
البته من درباره ی وجود خارج از ذهن بحث زیادی نکردم.همین که شما دستکم بپذیرید کیبورد را آنگونه که هست ادراک نمی کنیم بلکه ذهن ما ویژگی هایی را به آن تحمیل می کند تا حد زیادی با من موافقت کردید.
درباره ی وجود داشتن یا نداشتن کیبورد بحث اینجاست که شی متشکل است از صفاتش.البته مابعدالطبیعی ها این را قبول ندارند و مثلا افلاطون می گوید هر شئی یک مثال دارد.یا ارسطو می گوید شی یک ذاتی دارد.این دیدگاه ها ایرادات خاص خود را دارند که اگر نیاز باشد می توان به آن پرداخت اما اگر بپذیریم که شی درواقع مجموعه ی ماهیت هایش هست آنگاه مانع منطقی وجود ندارد که بگوییم همه ی آن ماهیات ساخته و پرداخته ی ذهن ما هستند هرچند دلیلی هم برای این حکم وجود ندارد.
متوجه منور جمله ی پایانی شما هم نشدم.
شاد و سربلند باشید :x
در ضمن یک توضیح هم بدهم که هدف من از نوشتن این مطالب «کافر کردن» کسی یا متقاعد کردن کسی به عدم وجود خدا نیست.
اولا این مطالب از نظر معرفتی لزوما منجر به انکار خدا نمی شوند.
و دوم اینکه معتقدم اگر کسی قلبا اعتقاد به خدا یا وجودی برتر دارد و احساس می کند بدون آن زیان می بیند نباید تلاش کرد او را از این اعتقاد منصرف کرد چون این اعتقاد با قید یک سری شرایط شاید مفید هم باشد. و آن شرایط این است که آن را تبدیل به ایدئولوژی نکند.تلاش در جهت اثبات وجود خدا به دیگری _به هر شکلی_ کار زیان برای است که باید با آن مقابله کرد.
مثلا من در زندگی شخصی خودم بارها و بارها از ته دل آرزو می کردم ای کاش خدایی وجود داشت. وقتی این را می گویم دوستان خداباور یک ژست عارفانه و پیروزمندانه می گیرند و مثلا می خواهند بگویند: بله هر انسانی این نیاز را در دورن خودش دارد... در حالی که اعتقاد به وجود خدا یا نیروی برتر به من یکی هیچ آرامشی نمی دهد وقتی می دانم که وجود ندارد. اما اگر کسی فکر می کند این اعتقاد به او آرامش می دهد خوشا به حالش.
مهرپویا: علیت صرفا یک نوع تفسیرِ ذهنِ انسان از دو پدیده ی پشت سر هم است. نوری از نمایشگر به چشم ما می رسد و مغز ما آن را ادراک می کند(شما می توانید بگویید «روح» ما آن را ادراک می کند_در اینجا بحثی نیست ) .ما اینگونه تفسیر می کنیم که نمایشگر علتِ این ادراک است. حال آنکه اگر بخواهیم دقیق تر شویم در این زنجیره صرفا دو حلقه ی مانیتور و مغز(یا روح) وجود ندارند.مثلا نور هم در این بین واسطه قرار می گیرد.خود چشم و اعصاب ما دو حلقه ی دیگر هستند.اگر بخواهیم برای تک تک این مراحل علیت را توضیح دهیم ممکن است کار به سخنان بی ربط بکشد.
__________________________________-
دوست عزیز تفسیر اشتباه روابط علی بین دو پدیده اصل علیت را از اعتبار نمی اندازد. اگر بگوییم که نمایشگر علت این ادراک است مقرون به صواب تر است یا اینکه بگوییم درختی که بیرون از خانۀ ما قرار دارد؛ علت این ادراک است. تبیین اولی درست تر و نزدیکتر به روابط علی است یا دومی؟
...
در باب یقین ما نمی توانیم حکم جزمی صادر کنیم که مثلا این کیبوردی که دارم با آن تایپ می کنم طابق النعل و بالنعل همین است که من دارم ادراک می کنم حتی من احتمال قریب به یقین می دهم که دست کم اگر وجود دارد اینگونه که ما ادراک می کنیم نیست.دلیلش را زیر کتاب "نیای مشترک ما با شامپانزه ها" کمی با تفصیل توضیح دادم. «ساینتیست» و «مشاهده گر» قرار نیست چیزی را «ثابت» کند.دانشمند نظریه ای را بر اساس مشاهدات و همچنین پیشداوری های خودش ارائه می دهد. (در این باره در ادامه می خواهم یک سخن خطرناک بزنم ! )
و همانگونه که در درون پرانتز به درستی فرمودید هیچ نظریه ای توان اثبات قطعی ندارد.
_____________________________
وجود کیبورد یک چیز است و نحوۀ ادراک ما از کیبورد چیز دیگری. وجود کیبورد برای ما وابسته به درکیست که از آن داریم و این نافی وجود کیبورد نیست. "کیبورد آنگونه که وجود دارد" جدای از یک فاعل شناسا بی معنی است.
........
نمی شود برای اینکه دل من خوش شود این اصل را «فی الجمله» نپذیرید؟! فلسفه انسان را از تفکرِ قالبی و روزمره بیرون می آورد و با شکِ عقلانی در بدیهی ترین امور دید او را وسعت می بخشد. ما در زندگی روزمره می گوییم: آفتاب طلوع کرد , آفتاب از پشت کوه ها بیرون آمد... .هیچ اشکالی ندارد و کسی هم با این سخنان در ما گمان دیوانگی نمی برد اما حقیقت این است که آفتاب طلوع نمی کند بلکه این زمین است که می چرخد.
____________________
شاید یک فیزیک دان بزرگ هم به تبع از ادبیات عرفی بگوید که "آفتاب طلوع کرد"، اما اگر اصرار بر این داشت که آفتاب به گرد زمین می گردد، سخن او را اشتباه می دانیم، چرا که روابط علی را نادیده گرفته و سخنی گفته که مطابق با واقع نیست.
[quote='poorfar']
3- احساس و آزمایش همواره به موارد جزئى تعلّق گرفته، سپس آدمى مجموعه مشاهدات خود را تعمیم مى دهد; بر اساس این تعمیم ها علوم مختلف گسترش مى یابند. اما این تعمیم مبتنى بر قبول اصل مشابهت است; به این معنا که طبیعت در شرایط مساوى به صورت مشابه عمل مى کند. این اصل تشابه است که ما را مجاز مى دارد تا مشاهدات اندک خود را به قانون هاى کلّى تبدیل کنیم. و اصل تشابه طبیعت چیزى جز سنخیّت علّى و معلولى نیست;
یعنى اینکه علت هاى معین همواره معلول هاى معیّنى را در پى دارند. خلاصه اینکه صحت قانون کلّى تجربى بر قبول اصل تشابه طبیعت یا سنخیت علّت و معلول متوقف است. گذشته از این، خود احساس جزئى و تجربه خاص هم متوقف بر علیت است.بنابراین قانون علمى نه تنها در تعمیم خود، بلکه از همان آغاز تجربه جزیى و خاص، مبتنى بر علیت است.
[/quote]
این نگرش به دانش نگرش استقراء گرایی است:مشاهده , استقراء , نظریه. من نمی خواهم بگویم دانشمندان از کدام روش برای پیشبرد علوم تجربی بهره می برند چون به نظر من دانشمندان علوم تجربی نیاز چندانی به فلسفه ی علم ندارند.
اگر همین توصیف شما از روش دانشمندان را بپذیریم مشکلی وجود ندارد. بله درست می گویید دانشمندان موارد مشاهداتی جزیی را تعمیم می دهند و نظریه می سازند...
اما مشکلی که اینجا وجود دارد قطعیت است. این نظریه ها هیچ گونه قطعیتی ندارند. هیچ دلیلی وجود ندارد دال بر اینکه پس از هزار بار مشاهده ی یک پدیده , هزار و یکمین مشاهده در همان شرایط دقیقا مشابه باشد من به هیچ عنوان یقین ندارم که فردا آفتاب قرار است طلوع کند!
اینجا می خواهم آن حرف خطرناک را بزنم: به نظر من _و تا آنجایی که از ابزارگرایی فهمیدم به نظر ابزارگرایان_ قوانین علمی صرفا یک سری ساخته های ذهنی هستند برای تفسیرِ انسان از طبیعت.یعنی طبیعت مجبور نیست از قوانینی که انسان برای آن ساخته به مثابه قوانین راهنمایی و رانندگی تبعیت کند بلکه دانشمندان با مشاهده ی رفتارهای به کلی به هم ریخته و نامنظم و درهم برهمِ طبیعت , نظمی را برای آن تفسیر می کنند که این تفسیر در واقع حاصل ضعف بشری در ادراک و مدت و وسعت مشاهده است .یعنی اگر انسان طول عمر فوق العاده بالاتر داشت و دستگاه ادراکی نیرومندتری داشت نظریه های فعلی به کلی به هم می ریخت و مضحک می نمود.
آلن چالمرز در کتاب چیستی علم به این دیدگاه ایراداتی وارد می کند که به نظر من وارد نیستند.اما در حال حاضر خیلی مایل نیستم از این حرف دفاع کنم.
[quote='poorfar']
4-هر استدلالى در واقع مبتنى بر ربط علّى مقدمه ها و نتیجه است. و هر تبیینى مبتنى بر بیان علّت و چرایى یک امر است. بنابراین هیچ استدلال و تبیینى بدون پذیرش اصل علیت، صورت نمى بندد. انکار اصل علیت، استلزام را که اساس هر قیاس و استدلالى است برنمى تابد. استلزام خود تعبیر دیگرى از همان اصل علیت، و ربط مقدمه با نتیجه یکى از مصادیق بارز اصل علیت است. پس هرگونه تفکر تجربى و عقلى بر اصل علیت متوقف است. به تعبیر دیگر انکار این اصل نه فقط علوم تجربى را متزلزل مى کند، بلکه اساس فلسفه را که مبتنى بر استدلال و قیاس است در هم مى شکند.
[/quote]
نه دوست عزیز به هیچ عنوان در گزاره های منطقی , نتیجه معلولِ مقدمه نیست.نتیجه عین مقدمات است یعنی نتیجه در واقع همان مقدمه است نه این که یک نتیجه مثل خرگوش از کلاه مقدمات بیرون بپرد! , دو ضربدر دو در واقع همان چهار است نه اینکه «دو ضربدر دو» یک چیز باشد و «چهار» چیز دیگری.
:x:x:x
poorfar جان:
[quote='poorfar']
1 ـ بنیان آگاهى هاى انسان از جهان خارج بر اساس علیت است، زیرا این تأثیر واقع خارجى بر قواى ادراکى انسان است که به او امکان مى دهد متوجه واقعیت خارجى شود. اگر این تاثیر را (که زیربنایش لزوم تاثیر و تاثر علت و معلولی است) منکر شویم،چگونه می خواهیم به ادراکی برسیم!؟ و حرفی را اثبات کنیم،ساینتیست و مشاهده گر چگونه امری را ثابت می کند!؟ (و اینست که شکاکیت بر دستگاه معرفتی حاصل میشود،و هیچ نظریه ای توان اثبات کلی و قطعی و یقینی ندارد.)
[/quote]
علیت صرفا یک نوع تفسیرِ ذهنِ انسان از دو پدیده ی پشت سر هم است. نوری از نمایشگر به چشم ما می رسد و مغز ما آن را ادراک می کند(شما می توانید بگویید «روح» ما آن را ادراک می کند_در اینجا بحثی نیست ) .ما اینگونه تفسیر می کنیم که نمایشگر علتِ این ادراک است. حال آنکه اگر بخواهیم دقیق تر شویم در این زنجیره صرفا دو حلقه ی مانیتور و مغز(یا روح) وجود ندارند.مثلا نور هم در این بین واسطه قرار می گیرد.خود چشم و اعصاب ما دو حلقه ی دیگر هستند.اگر بخواهیم برای تک تک این مراحل علیت را توضیح دهیم ممکن است کار به سخنان بی ربط بکشد.
در باب یقین ما نمی توانیم حکم جزمی صادر کنیم که مثلا این کیبوردی که دارم با آن تایپ می کنم طابق النعل و بالنعل همین است که من دارم ادراک می کنم حتی من احتمال قریب به یقین می دهم که دست کم اگر وجود دارد اینگونه که ما ادراک می کنیم نیست.دلیلش را زیر کتاب "نیای مشترک ما با شامپانزه ها" کمی با تفصیل توضیح دادم. «ساینتیست» و «مشاهده گر» قرار نیست چیزی را «ثابت» کند.دانشمند نظریه ای را بر اساس مشاهدات و همچنین پیشداوری های خودش ارائه می دهد. (در این باره در ادامه می خواهم یک سخن خطرناک بزنم ! )
و همانگونه که در درون پرانتز به درستی فرمودید هیچ نظریه ای توان اثبات قطعی ندارد.
[quote='poorfar']
2-ما اصل واقع نمایى ادراک حسى را فى الجمله مى پذیریم، و مشى عملى و نیز نظرى زندگیمان گواه این مطلب است. دیدن یک شىء معمولا جاى تردیدى در وجود آن باقى نمى گذارد و همین طور در مورد ادراکات حسّى دیگر; این نیست مگر بر اساس قبول تأثیر و تأثّر علّى و معلولى. انکار اصل علیت به معناى آن خواهد بود که صورت حسّى در ذهن آدمى، هیچ نشانى از واقع خارجى ندارد، چرا که ممکن است بدون جهت در ذهن پدید آمده باشد. (این احتمال برای انسان شکاک قویا باقی است!)
[/quote]
نمی شود برای اینکه دل من خوش شود این اصل را «فی الجمله» نپذیرید؟! فلسفه انسان را از تفکرِ قالبی و روزمره بیرون می آورد و با شکِ عقلانی در بدیهی ترین امور دید او را وسعت می بخشد. ما در زندگی روزمره می گوییم: آفتاب طلوع کرد , آفتاب از پشت کوه ها بیرون آمد... .هیچ اشکالی ندارد و کسی هم با این سخنان در ما گمان دیوانگی نمی برد اما حقیقت این است که آفتاب طلوع نمی کند بلکه این زمین است که می چرخد.
متاسفانه این کتاب مشکل داره،دوست گرامی اگر زحمت برطرف کردن اون رو بکشند ممنون میشیم.
از صفحه88 نرم افزار قفل میکنه احتمالا از این صفحه به بعد بدرستی کانورت نشده...
poorfar گرامی کارل پوپر یک مورد دیگر را نیز به لیست چیزهای که هیوم به زیر سوال برده، که پذیرشِ کامل آن دارای عواقب هولناکی است، اضافه می کند؛ البته پوپر به درستی با توصیف ویژگی های فردی و شخصیتی هیوم نشان می دهد که تا حدود زیادی میان نظرات او در عالم فلسفه و عالم عمل تضاد وجود دارد.
پوپر در " تصوری که از فلسفه دارم" می گوید:
دیوید هیوم، که فیلسوفی حرفه ای نبود، و بعد از سقراط، شاید بی ریاترین و معقول ترینِ همۀ فلاسفه و مردی فوق العاده متواضع، خردورز و نسبتاً عاری از غرض و تعصب بود، به راهنمایی نظریه ای ناگوار و مقرون به خطا در باب معرفت که بی اعتمادی به قوای عقلانیِ بسیار نظرگیرش را به او تعلیم می داد، به جانب این آموزۀ هولناک سوق پیذا کرد که « عقل بردۀ انفعالات است و باید فقط چنین باشد، و هرگر نمی تواند مقام دیگری را مدعی شود الاُ خدمت کردن و تمکین کردن به آن ها.» من حاضرم تصدیق کنم که هیچ چیز بزرگی بدون شور و احساس حاصل نشده، ولی عقیدۀ من درست خلاف گفتۀ هیوم است. به نظر من، رام کردن انفعالاتمان با آن معقولیت محدودی که در توان ماست یگانه مایۀ امید برای نوع بشر است.
پ.ن. در اینجا منظور از حرفه ای نبودن، عدم اشتغال آکادمیک به فلسفه است.
تاریخ طبیعی دین
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک