تاریخ فلسفه - جلد 7: از فیشته تا نیچه
امتیاز دهید
دورۀ تاریخ فلسفۀ حاضر که تألیف فردریک کاپلستون فیلسوف متأله و یکى از برجستهترین مورخان فلسفه در عصر جدید است، از جامعترین و روشنترین کتب تاریخ فلسفه است که پس از انتشار با اقبال فیلسوفان و دوستداران و دانشجویان فلسفه و منتقدان روبرو شده است.
کاپلستون و تاریخ فلسفۀ او
بیش از پنجاه سال از تألیف کتاب گرانقدر سیر حکمت در اروپاى شادروان محمد على فروغى مىگذرد. فروغى پس از ترجمۀ گفتار در روش دکارت متوجه شد که این رسالۀ عمیق در ایران درست فهمیده نمىشود و در واقع صرف ترجمه و ارائۀ مجرد افکار یک فیلسوف، اگر خوانندگان به پیوستگى آن با آراء قبلى و با سیر تطور بعدى و زمینۀ تاریخى آن آشنا نباشند، بىفایده است. او بدرستى دریافته بود که شناخت آراء فلسفى و فهم افکار واقعى هرفیلسوفى نخست در «تاریخ فلسفه» امکانپذیر است.
نگرش تاریخى به فلسفه و عموما به تمام دستاوردهاى انسانى، در گذشته کمتر سابقه داشته است. قدما در واقع براى تاریخ فلسفه شأنى قائل نبودند و اصولا چندان توجهى به منشاء آراء فلسفى و تأثیر و تأثر و سیر و بسط تاریخى آن نداشتند. به گفتۀ امیل بریه: «مطالعۀ تاریخ فلسفه در مجموع سیر زمانى آن، با توجه به وحدت این سیر تطورى، امرى است که تقریبا تازگى دارد. این امر یکى از وجوه متعدد اعتقاد به ترقى روح انسانى است که در اواخر قرن هجدهم به ظهور رسید. در فلسفۀ تحصّلى اوگوست کنت به اعتبارى، و در فلسفۀ هگل به اعتبارى دیگر، سیر تاریخى فلسفه به عنوان لازم ذات فلسفه تلقى شد.» مىدانیم که هگل فلسفه را همان تاریخ فلسفه مىدانست؛ به عقیدۀ او، فلسفه را فقط باید در تاریخ فلسفه آموخت. با این اعتبار، اگر بخواهیم دست کم فلسفۀ جدید غرب را بشناسیم، و افکار ماهوى فلاسفۀ آن را بدانیم، ناگزیر از اتخاذ این دید تاریخى هستیم، دیدى که در تاریخ فلسفه منعکس است.
بیشتر
کاپلستون و تاریخ فلسفۀ او
بیش از پنجاه سال از تألیف کتاب گرانقدر سیر حکمت در اروپاى شادروان محمد على فروغى مىگذرد. فروغى پس از ترجمۀ گفتار در روش دکارت متوجه شد که این رسالۀ عمیق در ایران درست فهمیده نمىشود و در واقع صرف ترجمه و ارائۀ مجرد افکار یک فیلسوف، اگر خوانندگان به پیوستگى آن با آراء قبلى و با سیر تطور بعدى و زمینۀ تاریخى آن آشنا نباشند، بىفایده است. او بدرستى دریافته بود که شناخت آراء فلسفى و فهم افکار واقعى هرفیلسوفى نخست در «تاریخ فلسفه» امکانپذیر است.
نگرش تاریخى به فلسفه و عموما به تمام دستاوردهاى انسانى، در گذشته کمتر سابقه داشته است. قدما در واقع براى تاریخ فلسفه شأنى قائل نبودند و اصولا چندان توجهى به منشاء آراء فلسفى و تأثیر و تأثر و سیر و بسط تاریخى آن نداشتند. به گفتۀ امیل بریه: «مطالعۀ تاریخ فلسفه در مجموع سیر زمانى آن، با توجه به وحدت این سیر تطورى، امرى است که تقریبا تازگى دارد. این امر یکى از وجوه متعدد اعتقاد به ترقى روح انسانى است که در اواخر قرن هجدهم به ظهور رسید. در فلسفۀ تحصّلى اوگوست کنت به اعتبارى، و در فلسفۀ هگل به اعتبارى دیگر، سیر تاریخى فلسفه به عنوان لازم ذات فلسفه تلقى شد.» مىدانیم که هگل فلسفه را همان تاریخ فلسفه مىدانست؛ به عقیدۀ او، فلسفه را فقط باید در تاریخ فلسفه آموخت. با این اعتبار، اگر بخواهیم دست کم فلسفۀ جدید غرب را بشناسیم، و افکار ماهوى فلاسفۀ آن را بدانیم، ناگزیر از اتخاذ این دید تاریخى هستیم، دیدى که در تاریخ فلسفه منعکس است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تاریخ فلسفه - جلد 7: از فیشته تا نیچه
باتشکر وسپاس فراوان