گستره درنگ و شتاب : جُستارهایی در باره ی بُغرنجهای اجتماعی
نویسنده:
فرامرز حیدریان
امتیاز دهید
.
برگرفته از متن کتاب:
[ ....... اگر ما ایرانیان با تمام ادّعاهای کائناتسوزمان می توانستیم حداقل « بند کفش یکی از متفکّران یونانی و باختر زمینی » را ببندیم، امروزه روز حال و روز خودمان و مردممان و میهنمان بهتر از این می بود که فعلا هست. این سخن هرگز به معنای آن نیست که ما ایرانیان و بویژه نوع تحصیل کرده و مدّعی، انسانهای بی استعداد و نفهم و فاقد شعور تمییز و تشخیص می باشیم. حاشا که هرگز!؛ بلکه این سخن از سر دردی عمیق و جانسوز برمی آید که ما ایرانیان اگر به راستی اهل آموختن و انگیخته شدن باشیم، بایستی در آغاز بیاموزیم که چگونه می توان « شاگردانی جوینده و پذیرنده و پرسنده و کنجکاو » شد و به پای درسهای اساتید نامدار تفکّر و فلسفیدن نشست تا با انگیخته و آبستن شدن از افکار و ایده های آنان بتوانیم هنر « شخم زنی ی زمین ذهنیّت سفت و متحجّر شده ی » مردم خود را با صبوری و دلسوزی زیر و رو کنیم برای کاشتن « تخمه های افکار و ایده های فردی که از دامن فرهنگ باهمستان خودمان » برخاسته باشند. وقتی ما نمی توانیم شاگردان گشوده فکر و بینامغزی باشیم، خود به خود پیداست که آنچه را طوطی وار از دیگران اقتباس می کنیم و در زبانی الکن و ترجمه ای می خواهیم به خورد مردم خود بدهیم، هرگز بار و بری نخواهد داشت و باری بر دوش مغز و روان آنها نیز خواهد شد.
ما متاسّفانه برغم سالها دانشجویی و هدر دادن سرمایه های هنگفت ملّی برای آموختن و یاد گرفتن در دانشگاهها و آموزشگاههای باختری، هنوز نتوانسته ایم به این نکته ی کلیدی و راهگشاینده دست یابیم که آموختن از دیگران به معنای « به دور افکندن تجربیّات تاریخ و فرهنگ مردم خود » نیست؛ بلکه آموختن و شاگرد مستعد دیگران شدن؛ یعنی « مادری پذیرنده و زاینده بودن » و سپس پدری اندیشنده و بار دار کننده و مسئول شدن برای « باغبانی کردن فرهنگ باهمستان مردم خود ». کاری که ما هنوز نمیدانیم چیست و چگونه می توان برای انجام آن، کوشا و شکیبا و مسئول شد.
ما با تصوّر اینکه از راه « لغت تراشی و لغت سازی برای ترمینوسها و مفاهیم فکری و فلسفی و ساینسی ی » باختر زمینان خواهیم توانست تحوّلات روحی و روانی و مغزی ی آنها را در ذهنیّت مردم خود و مناسبات آنها با یکدیگر ایجاد کنیم، دقیقا خطائی فاحش را مرتکب می شویم که بختک شوم و منحوس آن، بیش از یکصد سال آزگار می باشد ذهنیّت طیف تحصیل کرده گان سرزمین ما را در چنگالهای اختاپوسی و افلیج کننده ی خودش، حصار در حصار میخکوب کرده است. با افتادن در دیگ غلیان خروارها خروار ترجمه ی آثار متفکّران درجه یک تا درجه صدم باختر زمینیان هرگز استخوان نیندیشیدنهای ما ایرانیان، پخته نخواهد شد و همچنین نخواهیم توانست « متفکّر و فیلسوف و اندیشنده » شویم؛ بلکه تفکّر و ایده آفرینی را زمانی می توان واقعیّت پذیر کرد که ما در آغاز، « فردیّت خود » را کشف کنیم و بشناسیم و در باره ی آنچه که « تاریخ تجربیّات مایه ای و بی واسطه ی » روان فرهنگی ی ما را می آفریند با دقّت تام بیندیشیم و در جهت بازشکافی و گمانفهمی و گمانجویی و گمان آزمایی مُعضلات فردی و اجتماعی و میهنی خودمان؛ همّت سختکوش کنیم. ]
بیشتر
برگرفته از متن کتاب:
[ ....... اگر ما ایرانیان با تمام ادّعاهای کائناتسوزمان می توانستیم حداقل « بند کفش یکی از متفکّران یونانی و باختر زمینی » را ببندیم، امروزه روز حال و روز خودمان و مردممان و میهنمان بهتر از این می بود که فعلا هست. این سخن هرگز به معنای آن نیست که ما ایرانیان و بویژه نوع تحصیل کرده و مدّعی، انسانهای بی استعداد و نفهم و فاقد شعور تمییز و تشخیص می باشیم. حاشا که هرگز!؛ بلکه این سخن از سر دردی عمیق و جانسوز برمی آید که ما ایرانیان اگر به راستی اهل آموختن و انگیخته شدن باشیم، بایستی در آغاز بیاموزیم که چگونه می توان « شاگردانی جوینده و پذیرنده و پرسنده و کنجکاو » شد و به پای درسهای اساتید نامدار تفکّر و فلسفیدن نشست تا با انگیخته و آبستن شدن از افکار و ایده های آنان بتوانیم هنر « شخم زنی ی زمین ذهنیّت سفت و متحجّر شده ی » مردم خود را با صبوری و دلسوزی زیر و رو کنیم برای کاشتن « تخمه های افکار و ایده های فردی که از دامن فرهنگ باهمستان خودمان » برخاسته باشند. وقتی ما نمی توانیم شاگردان گشوده فکر و بینامغزی باشیم، خود به خود پیداست که آنچه را طوطی وار از دیگران اقتباس می کنیم و در زبانی الکن و ترجمه ای می خواهیم به خورد مردم خود بدهیم، هرگز بار و بری نخواهد داشت و باری بر دوش مغز و روان آنها نیز خواهد شد.
ما متاسّفانه برغم سالها دانشجویی و هدر دادن سرمایه های هنگفت ملّی برای آموختن و یاد گرفتن در دانشگاهها و آموزشگاههای باختری، هنوز نتوانسته ایم به این نکته ی کلیدی و راهگشاینده دست یابیم که آموختن از دیگران به معنای « به دور افکندن تجربیّات تاریخ و فرهنگ مردم خود » نیست؛ بلکه آموختن و شاگرد مستعد دیگران شدن؛ یعنی « مادری پذیرنده و زاینده بودن » و سپس پدری اندیشنده و بار دار کننده و مسئول شدن برای « باغبانی کردن فرهنگ باهمستان مردم خود ». کاری که ما هنوز نمیدانیم چیست و چگونه می توان برای انجام آن، کوشا و شکیبا و مسئول شد.
ما با تصوّر اینکه از راه « لغت تراشی و لغت سازی برای ترمینوسها و مفاهیم فکری و فلسفی و ساینسی ی » باختر زمینان خواهیم توانست تحوّلات روحی و روانی و مغزی ی آنها را در ذهنیّت مردم خود و مناسبات آنها با یکدیگر ایجاد کنیم، دقیقا خطائی فاحش را مرتکب می شویم که بختک شوم و منحوس آن، بیش از یکصد سال آزگار می باشد ذهنیّت طیف تحصیل کرده گان سرزمین ما را در چنگالهای اختاپوسی و افلیج کننده ی خودش، حصار در حصار میخکوب کرده است. با افتادن در دیگ غلیان خروارها خروار ترجمه ی آثار متفکّران درجه یک تا درجه صدم باختر زمینیان هرگز استخوان نیندیشیدنهای ما ایرانیان، پخته نخواهد شد و همچنین نخواهیم توانست « متفکّر و فیلسوف و اندیشنده » شویم؛ بلکه تفکّر و ایده آفرینی را زمانی می توان واقعیّت پذیر کرد که ما در آغاز، « فردیّت خود » را کشف کنیم و بشناسیم و در باره ی آنچه که « تاریخ تجربیّات مایه ای و بی واسطه ی » روان فرهنگی ی ما را می آفریند با دقّت تام بیندیشیم و در جهت بازشکافی و گمانفهمی و گمانجویی و گمان آزمایی مُعضلات فردی و اجتماعی و میهنی خودمان؛ همّت سختکوش کنیم. ]
آپلود شده توسط:
Kamalpour
1392/06/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گستره درنگ و شتاب : جُستارهایی در باره ی بُغرنجهای اجتماعی
بالاخره گشتم و گشتم تا تونستم یه جایی که تقریبا بخشی از آثار آقای حیدریان را بایگانی کرده اند، پیدا کنم. اینم آدرسش:
http://www.4shared.com/folder/TqOZKk5C/_online.html
تا اونجایی که من، تحقیق کرده ام، آقای حیدریان، فلسفه و تئولوژی و ادبیات و تاریخ و جامعه شناسی تحصیل کرده اند؛ ولی ناتمام، همه چیز را رها کرده و در گوشه ای، بی سر و صدا، عزلت گزیده است. آثار دیگری نیز دارند که امیدوارم روزی آنها را منتشر کنه. شنیده ام حتّا ترجمه های فوق العاده ای نیز داره در زمینه فلسفه. فلط باید امیدوار بود که زودتری آنها را منتشر کنه. الله اعلم!.