سفر روح

[quote='ایلیا تبریز']
اگر گفته شود که نیرویی، انرژی ای، خاصیتی، هاله ای بالاخره چیزی در انسان است که فیزیک کنونی آن را درک و کشف نکرده است و در آینده کشف خواهد شد، باز هم این نمی تواند مجرد بودن آن خاصه ی کشف نشده را اثبات کند. چون بالاخره اگر هم در آینده کشف شود به حیطه ی معلومات ما و در محدوده ی فضا و زمان در خواهد آمد و فقط این موضوع اثبات خواهد شد که فیزیک کنونی ناقص بوده است، که آن هم طبیعی است. [/quote]
یعنی شما میگین هاله دور انسان وجود نداره؟
من سالهاس یوگا کار می کنم خیلی از انسانهارو دیدم هاله انسانهای دیگرو میبینن و خودم من هم کم و بیش تشخص میدم.
هاله ها رنگهای مختلف دارن و هر رنگ ویژگی خودش داره.
علم متافیزیک هم دربارش توضیح داده.اگر خودم ندیده بودم باور نداشم که هاله یا انرژی خاص اطراف انسانها هست.ولی حالا کمی میبینم .البته پرواز روح که اگر کسی بتونه انجام خیلی جالبه حتی اگر خیلی بالا بتونه بره ممکنه کمی از آینده یا گذشته بیبینه. اینها همه اثباتی بر وجود داشتن روح، بدون روح این کار ها ممکن نیست.

جمعیت جهان که زیاد می شود به تعداد کافی روح برای حلول در بدنهای جدید وجود ندارد. این روح های جدید از کجا می آیند؟ تناسخ باوران لطف کنند این سؤال را جواب دهند. این که بگوییم روانشناسان این همه شواهد و مثال بارز جمع آوری کرده اند و شما دارید علیه آنها متعصبانه موضع می گیرید مشکل را حل نمی کند چون ممکن است جواب های بسیار معقول تری برای این رخدادها وجود داشته باشد کما اینکه توسط فیلسوفان پیشنهاد هم شده است. حتی اگر هم پیشنهاد نشده باشد با وجود این اشکالات قوی باید دنبال پاسخ های بهتری بود که بتوانند در برابر آن ها دوام بیاورند. البته از دید من اصلاً وجود روح زیر سؤال است و اشکالات زیاد دیگری هم دارد که اگر وقت کردم بعداً به آن می پردازم.
این سؤال را هم معتقدان به روح چه تناسخ باور و چه غیر آن جواب دهند که روح مجرد غیر مادی به فرض وجود چگونه توانسته است که در زمان و مکان و بدتر از آن در بدن اشخاص جای بگیرد و نیز می تواند روی آن تأثیر فیزیکی داشته باشد چون یک موجود مجرد طبق تعریف خارج از زمان و مکان است و هیچ ارتباطی با ماده ندارد. این که مدعا را تکرار کنیم و بگوییم ارتباط دارد مصادره به مطلوب بوده و مشکل را حل نمی کند. دکارت در همین مشکل دست و پا میزد که غده ی صنوبری را از آستینش در آورد و همان به پاشنه ی آشیل نظریه اش تبدیل شد. دقت شود که منظور از مجرد آنطور که بعضی ها به اشتباه تصور می کنند این نیست که با حواس پنج گانه درک نشود، وگرنه در این صورت امواج الکترومغناطیسی هم که با حواس پنجگانه درک نمی شوند غیر مادی خواهند بود. ولی ما آن ها را مادی به معنای فلسفی (و نه به معنای فیزیکی آن) میدانیم چون هم محصور در زمان و مکان هستند و هم آثار آن ها توسط دستگاه های ساخت بشر به یکی از حواس پنجگانه عرضه می شود و ما آن را درک می کنیم.
اگر گفته شود که نیرویی، انرژی ای، خاصیتی، هاله ای بالاخره چیزی در انسان است که فیزیک کنونی آن را درک و کشف نکرده است و در آینده کشف خواهد شد، باز هم این نمی تواند مجرد بودن آن خاصه ی کشف نشده را اثبات کند. چون بالاخره اگر هم در آینده کشف شود به حیطه ی معلومات ما و در محدوده ی فضا و زمان در خواهد آمد و فقط این موضوع اثبات خواهد شد که فیزیک کنونی ناقص بوده است، که آن هم طبیعی است.

در آمریکا و اروپا که دانشمندان علوم روحی به دور از تعصبات موروثی محیطی و مذهبی ( برخلاف ما جهان سومی ها ) دست به تحقیق و آزمون بی طرفانه میزنند ، و جویای علم برای علم هستند آنگونه که در فلسفه مطرح است ، به شواهد فراوانی دست یافته اند که دال بر اثبات نظریه تناسخ است . وانگهی یونگ روانشناس بزرگ سوئیسی در کتاب خاطرات ، رویاها و اندیشه ها نیز نوشته که پس از تجربه رویاهایی که موید تناسخ هستند دیگر به چشم انکار به آن نمی نگرد و با دیدی دیگر به آن مینگرد . خوب است ما هم بیاموزیم که نمیتوانیم همه امور را با تعصبات موروثی محیطی و مذهبی تحلیل کنیم .

یکی از بهترین کتابها در مورد روانکای و هیپنوتیزم است .. البته در مورد تناسخ حرف و حدیث های فراوانی است ..من این کتاب رو سال 88 خوندم کتاب فوق العاده ای است...خر تو خر نازنین دستت مریزاد و ممنون بابت همه کتابهایی که آپلود می کنید..

آخه مسخره تر از باور به تناسخ چیزی وجود داره آخه بابا!!!!! این یارو اگه واقعا دانشمند بود و چیزی باری بود نمیرفت به مسئله تناسخ بپردازه.....اوسگل بوده نویسنده حتما

نویسنده کتاب یک روانکاو است که در طی هیپنوتیزم بیماران خود با مقوله تناسخ و زندگی های پیشین روح مواجه میشود و در می یابد که بسیاری از اختلالات روانی ،مرتبط با تجربیات تلخ زندگی های پیشین هر روح در کالبدهای متفاوت می باشد.نویسنده هیچ چیز خاصی که نمایانگر دیدگاه های شخصی خود باشد نقل نمی کند و صرفا بیانات هیپنوتیزم شوندگان را عینا نقل می کند.پزشک مذکور با قرار دادن بیماران در حالت ابراگاه(نه ناخوداگاه) و تماس با جوهره حقیقی بیمار، یعنی روح شخص، و با طرح پرسشهای هدفدار پرده از اسرار بسیاری برمی دارد.می اموزیم که ما به عنوان بشر،روح هستیم و طی سرگردانی های بسیار روزی خواهد رسید که به منزل حقیقی مان باز خواهیم گشت.در این کتاب با مسائل جالب توجهی که شاید همیشه ذهن بشر را درگیر کرده است مواجه میشویم از جمله هدف از افرینش،چگونگی افرینش،هدف از زندگی های متعدد، خدا ،تکامل گام به گام روح و از کجا امده ام امدنم بهر چه بود و به کجا میروم اخر.پدیده تناسخ درمانی تنها توسط این نویسنده مورد کنکاش قرار نگرفته است و نویسندگان و روانکاوان دیگری هم هستند که کتابهای مشابهی را نگاشته اند.از جمله کتابهای دکتر ال وایس هستند که می توان به کتابهای "تنها عشق حقیقت دارد" و "استادان بسیار زندگی های بسیار" اشاره کرد.از دکتر نیوتن کتاب دیگری نیز در ایران ترجمه و منتشر گردیده است. انچه که مسلم است مقوله تناسخ درمانی هنوز راه زیادی در پیش دارد.

به نظرم بهتر بود نویسنده ی کتاب مقداری فلسفه ی ذهن مطالعه می کرد و بعد این کتاب را می نوشت. مطمئنم چیز بسیار متفاوتی از آب در می آمد.

خر تو خر عزیز خیلی کارت درسته.