نامه هایی به آنا
نویسنده:
حسین پناهی
امتیاز دهید
از متن:
حرمت نگه دار! دلم!
گلم!
که این اشک خون بهای عمر ِ رفته ی من است!
میراثِ من
نه به قیدِ قرعه، نه به حکم عرف!
یک جا سند زدم همه را به حرمتِ چشمانت.. "
بیشتر
حرمت نگه دار! دلم!
گلم!
که این اشک خون بهای عمر ِ رفته ی من است!
میراثِ من
نه به قیدِ قرعه، نه به حکم عرف!
یک جا سند زدم همه را به حرمتِ چشمانت.. "
آپلود شده توسط:
Evervoid
۱۳۸۸/۰۷/۲۳
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نامه هایی به آنا
تا زنده بود اندک نفری او را می شناخت ..
وگفته هایش ناب است
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانع اند
و اندکی سکوت...(حسین پناهی)
و روی مزار نیچه دو دسته بابونه بگذاریم
و بگوییم:
ما از دیار زرتشت می اییم
پیامبری که
خدایش هرگز نمی میرد.
هیچ چیز این جهان بی کران را جدی نگرفتم
حتی عشق را !
ما میدویدیم و زندگی راه رفتن بود...
ما می خوابیدیم و زندگی دویدن یود...
نه!
انسان هیچگاه برای خود مأمن خوبی نیوده است...
(حسین پناهی)
تمرکز تو بر رنجی که می برم انتظار بی جایی ست !
که هر انسانی جهانی دارد هر انسانی به گونه ای خاص ،
خود را با جهان خود تطبیق می دهد!
آن چه که اکنون برایت می نویسم،
داستان ناهم گونی من با جهان من است !
بر انسان هیچ اعتمادی نیست !
.......................
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست !
.....................
مرحوم حسین پناهی
مابدهکاریم،به کسانیکه صمیمانه زماپرسیدند،معذرت میخواهم، چندم مرداداست؟...ونگفتیم..!چونکه مردادگوی عشق گل خونرنگ دل مابوده است..
استادپناهی یادش جاودان