رسته‌ها
نامه هایی به آنا
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 231 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 231 رای
شعر آنِ من...:
آنِ من، به منُ مامانُ گنجشکها برده‌است
و شعر وجودش قافیه‌یی محال دارد!
آنِ من ۲% رماتیسم دارد محبت صفا...
آنِ من، فرشته‌یی را ماند
که دو بال سفید ندارد
و همیشه از کفش‌هایش ناراضی‌ست!
آنِ من، بابونه‌یی را ماند که راه می‌رود،
با غنچه‌ی زرد دلش!
کج راه میرود پای چپش به پشت پای راستش می‌گیرد،
وقتی حضور صمیمی عشق را حوالی خیابان احساس کند!
آنِ من به گل غریبی می‌ماند که در کرت پیاز روییده باشد!
سفید با پنج برگ کوچکش...
آنِ من، اشک زن جوانی را می‌ماند،
به صورت پهن تاریخ،
در ابتدای آلبالویی تاریخ!
آنِ من، در همه‌ی عکسهایش
هارمونی تعادل را حفظ می‌کند!
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
MP3, PDF
تعداد صفحات:
61
آپلود شده توسط:
Evervoid
Evervoid
1388/07/23

کتاب‌های مرتبط

واژه‌های مسری
واژه‌های مسری
5 امتیاز
از 2 رای
سنگ و شبنم
سنگ و شبنم
4.4 امتیاز
از 72 رای
زوایا و مدارات
زوایا و مدارات
4.2 امتیاز
از 30 رای
پیکر عریان واژگان
پیکر عریان واژگان
3 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نامه هایی به آنا

تعداد دیدگاه‌ها:
69
طبعی بلند . بی نیاز . بی ریا .فروتن .و ........ سخن گفتن در مورد حسین پناهی کاری سخت و مشکل ....... یادش بخیر....چندین سال پیش عرض ادب و ارادتی حضوری نصیبم شد
مردی بود که تمام گفته هایش او را بعد از مرگ به شهرت رساند..
تا زنده بود اندک نفری او را می شناخت ..
وگفته هایش ناب است
چه میهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانع اند
و اندکی سکوت...(حسین پناهی)
بیا به قبرستان نیچه برویم
و روی مزار نیچه دو دسته بابونه بگذاریم
و بگوییم:
ما از دیار زرتشت می اییم
پیامبری که
خدایش هرگز نمی میرد.
جز حظور تو
هیچ چیز این جهان بی کران را جدی نگرفتم
حتی عشق را !
ما راه می رفتیم و زندگی نشستن بود...
ما میدویدیم و زندگی راه رفتن بود...
ما می خوابیدیم و زندگی دویدن یود...
نه!
انسان هیچگاه برای خود مأمن خوبی نیوده است...
(حسین پناهی)
یک نابغه بود که بعد از مرگش کشف شد. کاش قبل از مرگش هم انقدر به او بها می دادن
دور... خیلی دور
تمرکز تو بر رنجی که می برم انتظار بی جایی ست !
که هر انسانی جهانی دارد هر انسانی به گونه ای خاص ،
خود را با جهان خود تطبیق می دهد!
آن چه که اکنون برایت می نویسم،
داستان ناهم گونی من با جهان من است !
بر انسان هیچ اعتمادی نیست !
.......................
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست !
.....................

مرحوم حسین پناهی
نامه هایی به آنا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک