مهر و مهتاب
نویسنده:
تکین حمزه لو
امتیاز دهید
به تسبیح ظریفی که در دستانم معطل مانده بود خیره شدم لبانم به گفتن هیچ ذکری باز نمی شد . آهسته سرم را بالا گرفتم و به درو دیوار کثیف نماز خانه زل زدم . به غیر از من کسی انجا نبود . انبوه مهر ها با عجله رویهم ریخته شده بود و رحل های قران هم بسته و منتظر بودند . خوب به اطراف نگاه کردم انگار همه چیز اینجا منتظر بودن ...
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مهر و مهتاب
خیلی قشنگ بود
قبلا خونده بودم
دوباره خوندمش
شرمنده ام كه اينو مينويسم ولي متاسفانه از صفحه 150 به بعد رمان و ترك كردم و نيمه تمام رها كرده. شايد يه روز خوندمش ، بعيد ميدونم. "بهم نچسبيد"