رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

قانون قوه باه - آداب زناشویی

قانون قوه باه - آداب زناشویی
امتیاز دهید
5 / 3.2
با 649 رای
امتیاز دهید
5 / 3.2
با 649 رای
رهنمودهای ۱۴ معصوم
آثار فردی و اجتماعی ازدواج موقت همراه با احکام آن
محمد ابراهیم آوازه
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
mehdi57
mehdi57
1388/07/29
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قانون قوه باه - آداب زناشویی

تعداد دیدگاه‌ها:
702
نصفه شب نشستن درمورد چی بحث کردن؟ارزش بیخوابیو داشت؟؟؟؟؟؟:-(
بخونید بره بابا.....چرا انقد توو سر و کله ی هم میزنید آخه؟؟؟؟
آلتای دوست عزیز به نکات جالبی اشاره کرده ای:
دوستي به من گفتند كه مدتي است در بحث شركت نمي‌كنم و دقيقا نيز عدم شركت من در بحث با پيدا شدن جناب Mohammadali123 مقارن است و ايشان مي‌توانند بحث‌ها را از قبل از زماني كه ايشان وارد ميدان كارزار با ملحدان شوند دنبال نمايند... در همه‌ي كتاب‌هايي كه كتاب‌هاي مورد بحث هفته معرفي مي‌شوند، اگر نگاهي كوتاه بياندازيم در همه‌ي آن‌ها ردپايي از اين بحث‌هاي اعتقادي مي‌توان يافت... هوشيار زماني كه اين بحث اعتقادي پيش آمده بود خطاب به جناب mohammadali123 گفتند كه اين سخنان در جاهاي ديگر بحث شده‌اند و شما دوباره پاي اين بحث‌ها را به ميان نكشيد!

مضمون اشاره زیرکانه بود دوست عزیز. و البته لحن اشاره نیز بسیار زیرکانه است. نکته را گرفتم.
تا به حال وظيفه‌ي فلسفه توضيح جهان بود اكنون موقع آن رسيده است تا جهان را تغيير دهد.

منظور این است که فلسفه را باید وارد عرصه زندگی کرد. به دوست عزیز علی منصوری نیز میخواهم تأکید کنم که کار فلسفه تنها و تنها این نیست که به بیان ((چرایی)) پدیده ها بپردازد. منطق زیرشاخه ای از فلسفه است و چه زیباست که منطق را در تمام عرصه های زندگی بصورت کاربردی بکار بریم... منطق یعنی علم تشخیص گزاره صحیح از ناصحیح... ما باید روبروی پیش فرضهای غلط که به نتیجه گیری های غلط ختم میشوند بایستیم و راه را بر ارائه کارآمدترین نظریات بگشاییم. استاد عزیز؛ تصدیق کنید که فکر بشر نمی تواند در یک اتاق سه در چهار چرخ بزند و آنگاه فتح دستاوردهای نوین و کاربردی تر باشد!! فلسفه Base و مبنای همه چیز است. فلسفه علم، فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه اقتصاد، فلسفه سیاست، فلسفه تاریخ و ... من نمیگویم بحث پیرامون حقوق اجتماعی و قراردادهای اخلاقی به صراحت و قطعیت گزاره های علمی است!! اما بر این باورم که نخبگان و نوابغ بشری قادرند با تکیه بر گزاره های صحیح و منطقی و کاربردی به دستاوردهای بسیار پیشرفته تر و انسانی تر برسند و مجبور نیستند خود را در قرنهای قبل Freeze و منجمد کنند!!!
در دنياي مجازي هم بازجويي وجود دارد چرا كه اين دنياي مجازي امروزه بخش بسيار مهمي از زندگي ما را تشكيل مي‌دهد و همين محافظه‌كاري دوستان نيز از اين حكايت دارد كه حتي اين ترس در اين دنياي مجازي هم مشابه دنياي حقيقي وجود دارد و ما از انگشت‌نما شدن توسط اقتدار مي‌ترسيم و شما هم از اين مي‌ترسيد كه اين دنياي مجازي راهي به دنياي حقيقي پيدا كند و نتيجه‌اش فرو ريختن ديوارهاي دژي است كه پشت آن پناه گرفته‌ايد و پيدا شدن حقيقتي كه از آن هراسانيد.

دقیقا همینطور است. گواه این مطلب که جناب آلتای گفته اند؛ همین اعتراف از سوی شخصی مذهبی است که ناخودآگاه حالت بازجویان را به خود گرفته است؛ به این اقرار توجه کنید:
البته این ور هم بنده حقیر هستم که سعی دارم به لطف خداوند قادر، مچ افراد ماتریالیستی همچون ایشان را بازکنم و نتیجه و انتخاب را به دوستان عزیر واگذار بکنم.

معمولاً یک بازجو با پرسش های مکرر خویش میتواند مچ مجرمان را باز کند!!! دیگر از این روشن تر!! امیدوارم افراد بتوانند این موضوع ساده را درک کنند که افکار و اعتقادات ویژه آنها باعث نمیشود که خودشان را در جایگاه مجریان طرح تفهیم اتهام و بازجویانی ببینند که به لطف خداوند قادر قرار است مچ دیگران را باز کنند. حقیقتاً هم چنین طرزفکری خجالت آور است!
یکی از دوستان گرامی در پیامی از من خواست نظرم را در مورد کتاب فوق و قوه باه در اینجا بنویسم، من نیز چند صفحه از دیدگاههای اخیر رو مرور کردم تا در متن قضایا قرار گیرم، متاسفانه بنظر میرسد که من بسیار بسیار دیر رسیده ام، زیرا من در بررسی و مرور مطالب گذشته همه چیز دیدم جز "قوه باه"!
همه چیز از پدیده بیگ بنگ تا اثبات خدا!! البته ذهن ناقص من نتوانست که ارتباطی بین قوه باه و پدیده بیگ بنگ پیدا کند، اما آنچه را مطمئنم اینست که اگر پدیده بیگ بنگ وجود نداشت یقینا" قوه باه هم به تبع آن بوجود نمیامد! و بدون قوه باه اجدان و پدرانمان، ما هم اینجا دور هم جمع نمیشدیم تا راجع به آن بحث و جدل کنیم!
نکته دیگر ارتباط دادن پدیده بیگ بنگ به اثبات وجود خداست، آنچه مسلم است الهیون خالق را مسلط بر مخلوق میدانند و بر این استدلال، چه پدیده بیگ بنگ باشد و چه نباشد، چه جهان ابدی و ازلی باشد یا نباشد، چه آسمان هفت طبقه باشد یا نباشد، در هردو حالت چون خالق مسلط بر مخلوق است الهیون میتوانند هنوز به خالق یکتای خود معتقد باشند. اثبات یا رد وجود خداوند یک مساله و بحث فلسفی است و در مقوله علم نمیگنجد که به بررسی ادعایی بپردازد که خارج از دسترسی مشاهده و آزمایش است
علمیون و مادیگراها نیز نمیتوانند با تکیه به علم در پی انکار خداوند باشند زیرا از ابتداء الهیون تاکید کرده اند که خدایشان قابل رویت و مشاهده نیست( قَالَ لَنْ تَرَانِي، خداوند فرمود هرگز مرانخواهید دید، سوره الاعراف آیه 143)
لزوم توجه به محدوده و قلمرو علوم تجربی و بحثهای فلسفی میتواند کمک بسیار خوبی به درک و توقع ما از علم و فلسفه بعنوان دو بازوی شناخت و تبعیین جهان داشته باشد. علم به "چگونگی" وقایع و فلسفه به "چرایی" آن میپردازد و در عین رابطه تنگاتنگ و نزدیکی که علم و فلسفه با هم دارند از قلمروی متفاوتی نیز برخوردارند
آنچه که پاشنه اشیل الهیون و مذهبیون است جایی است که کتب مذهبی آنها در مورد پدیده های طبیعی و در قلمرو علم اظهار نظر میکند، تنها در این موارد است که علم میتواند به بررسی درستی یا نادرستی این آیات از نطر علوم تجربی بپردازد و الا بررسی علمی بقیه آیات کتب مذهبی که در مورد قوانین اجتماعی یا اخلاقی است باید از منظر و دیدگاه دیگری مورد توجه قرار گیرد و باید تاکید کرد قوانین اجتماعی تنها قراردادهای مورد قبول اکثریت و یا حاکم بر جوامع هستند که در هر زمان و برهه ای قابل تغییر و نسخ شدن هستند.
بررسی مساله صیغه و چند همسری طبعا" باید از دید آسیبهای اجتماعی، اخلاق جامعه، مقبولیت عمومی و روانشناسی جامعه و خانواده صورت گیرد. مطلق پنداشتن بدی یا خوبی یک اصل اجتماعی و اخلاقی بدون توجه به شرایط اجتماعی و برهه زمانی و نوع جامعه یقینا نتیجه درستی بدست نخواهد داد. من در فرصتی مناسب به بررسی اخلاقی و اجتماعی صیغه و چند همسری خواهم پرداخت تا نسبی بودن فواید و مضرات آن در هر جامعه مشخص شده و بطور مطلق و یک بعدی مورد تایید یا رد قرار نگیرند
دوستي به من گفتند كه مدتي است در بحث شركت نمي‌كنم و دقيقا نيز عدم شركت من در بحث با پيدا شدم جناب Mohammadali123 مقارن است و ايشان مي‌توانند بحث‌ها را از قبل از زماني كه ايشان وارد ميدان كارزار با ملحدان شوند دنبال نمايند.
اكنون مي‌خواهم به دوست عزيزي كه مرا به بحث دوباره دعوت نمودند پاسخ بگويم اگر من وارد بحث نمي‌شدم به اين اعتقاد داشتم وقتي كه بحث به حيطه‌ي اعتقادات كشيده مي‌شود از درجه‌ي علمي و حتي عملي آن ساقط مي‌شود و به من به اين اعتقاد دارم و تو به آن كشيده خواهد شد. در همه‌ي كتاب‌هايي كه كتاب‌هاي مورد بحث هفته معرفي مي‌شوند، اگر نگاهي كوتاه بياندازيم در همه‌ي آن‌ها ردپايي از اين بحث‌هاي اعتقادي مي‌توان يافت حتي در كتاب‌هايي با محتواي زبان‌شناسي و تاريخ. هوشيار زماني كه اين بحث اعتقادي پيش آمده بود خطاب به جناب mohammadali123 گفتند كه اين سخنان در جاهاي ديگر بحث شده‌اند و شما دوباره پاي اين بحث‌ها را به ميان نكشيد!
ماركس در نگاه خود به فلسفه سخني دارد با اين مضمون كه اگر تا به حال وظيفه‌ي فلسفه توضيح جهان بود اكنون موقع آن رسيده است تا جهان را تغيير دهد. اگر من وارد بحث نمي‌شدم چون تغييري در نتيجه‌ي بحث نمي‌ديدم براي قرن‌هاي متمادي وظايف وظيفه‌ي متفكران ديني اين بوده است كه از وضع موجود دفاع نمايند و اگر اكنون دوستان ما به راحتي مي‌توانند آسمان و ريسمان را به هم ببافند و از آن چيزي را تحويل دهند كه براي قرن‌ها تحويل پدران و مادران ما شده است، حاصل كار انديشمندان پيشين ماست. وقتي حديثي كمي با افكار امروزي تضاد پيدا كرد به راحتي جعلي تلقي مي‌شود و اگر آيه‌اي به صراحت نقلي كرد با هزار كلمه‌بازي مي‌توان از زير آن دررفت اين دلايلي بود من هرگز نمي‌توانستم خود را قانع به شركت در بحثي كنم كه نتيجه‌اش از قبل مشخص است. بلي در دنياي مجازي هم بازجويي وجود دارد چرا كه اين دنياي مجازي امروزه بخش بسيار مهمي از زندگي ما را تشكيل مي‌دهد و همين محافظه‌كاري دوستان نيز از اين حكايت دارد كه حتي اين ترس در اين دنياي مجازي هم مشابه دنياي حقيقي وجود دارد و ما از انگشت‌نما شدن توسط اقتدار مي‌ترسيم و شما هم از اين مي‌ترسيد كه اين دنياي مجازي راهي به دنياي حقيقي پيدا كند و نتيجه‌اش فرو ريختن ديوارهاي دژي است كه پشت آن پناه گرفته‌ايد و پيدا شدن حقيقتي كه از آن هراسانيد.
به نظرم آمد كه يك نفر در آن سوي ميز نشسته و در حال پرسش (بازجويي) از فردي ديگر است.

دنیای مجازی و بازجویی! بنظر شما آیا این با عقل جور در می آید ; ;که بشود از کسی در این دنیای مجازی بازجویی کرد! البته آقای هوشیار استاد مظلوم نمایی و فرافکنی است و معلوم است که شما که گویا تازه به جمع ما پیوسته اید و البته بخاطر : بیان مکرر کلمه بازجویی از طرف ایشان گمان کنید که بنده از بازجویان حرفه ای هستم که قصد دارم از زیر زبان ایشان چیزی را که خود دوست دارم بیرون بکشم. اما بنده قصد داشتم دقیقا با تفکرات ایشان آشنا بشوم(چون ایشان با کلمه شبهه برانگیز از لفظ :خدایی شخصی گونه! استفاده کردند) و خود شما با خواندن سایر کامنت های بنده به خوبی خواهید فهمید که بنده بازجو نیستم.
ادوست عزیز خوب است بدانید که بحث پیرامون این کتاب به این سمت و سو کشیده نشده است. بلکه به موضوعی خیلی مهمتر و با ارزش تر مربوط می شود. آقای هوشیار به نتیجه ای رسیده اند که خدایی به نام گوگولی (البته این اسم را خودشان گفتند!) وجود ندارد لذا می خواهند به نوعی همه را از شر و ترس از آن گوگولی رها کنند و در زیر این کتاب و سایر کتابها قصد دارند دیگران را آگاه کنند که نکند در جهل بمانند و البته اهداف دیگری همچون: جلوگیری از قطع دست و ... دارند. تا چه بشود؟! تا اینهمه آدم بی گناه را که ما در اطراف خود می بینیم که دستشان قطع شده (البته که چقدر تعدادشان زیاد است!) از دست این قانون به دور از عقل آن گوگولی نجات بدهند و دعای خیر دزدان را برای خود به ارمغان بیاورند و هرچه دوستان دیگر به ایشان بگویند که این حکم می بایست پانزده شرط داشته باشد که اگر یکی از انها نباشد آن حکم اجرا نمی شود و تازه سختی مجازات باعث می شود که مرتکبین جرم به حداقل و یا حتی به صفر برسد. باز ایشان برای فرافکنی می گوید: ای بابا ما اگر به خدا اعتقاد پیدا کردیم باید هرچی آن گوگولی بگوید قبول کنیم و باید این حکم غیر عقلانی! را بپذیرم و ما چون افرادی عاقل و باهوش می باشیم نمی خواهیم کار غیر عقلانی بکنیم! لذا نه اینکه آن گوگولی هست و ما ازش باکی نداریم بلکه بخاطر اینکه اصلا گوگولی و مجازات گوگولی (معاد) وجود ندارد! ما زیر بار این حکم و سایر احکام نمی رویم.
البته این ور هم بنده حقیر هستم که سعی دارم به لطف خداوند قادر، مچ افراد ماتریالیستی همچون ایشان را بازکنم و نتیجه و انتخاب را به دوستان عزیر واگذار بکنم. و به ایشان ثابت کنیم همه چیز ماده نیست و ماورائ ماده و طبیعت هم وجود دارد و هم خدایی هست و هم معادی( با همان جزئیاتی که پیامبران آمدند و وعده دادند). البته این بحث ها سر دراز دارد و در زیر کتاب: قرآن هرگز تحریف نشده است و چندین کتاب دیگر.. می توانید این بحث ها را دنبال بکنید. (البته اگر حوصله داشته باشید! )
بعضی از دوستان با بیان اینکه این بحثها به هیج نتیجه مشترک و قطعی نخواهد رسید سعی در منصرف کردن بنده داشته اند اما به نظر بنده موضوع آنقدر مهم هست که ارزش اندیشیدن و شنیدن سخنان موافقین و مخالفین را داشته باشد و البته نیازی به اینکه به یک نتیجه مشترک برسیم نیست و دوستان می توانند با خواندن این مباحث ، راه خود را انتخاب کنند و شاید اینجا مجالی برای تفکر بیشتر و انتخاب راه صحیح باشد.
دوستان قصد دارم در بحث هایی جداگانه ، مطالب متفاوتی را بیان کنم . لذا زیاد بر روی یک موضوع متمرکز نشده و موضوع دیگر را بیان کرده و هر موضوع را با یک شماره مشخص کنم.
دوستان عزیز کتابناکی می توانند در زیر کتاب: علم راهی بسوی آفریدگار جهان
اعجازهای قرآنی را بخوانند:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=16925
دوستان اجازه بدهید بحث بیهوده ذیل این کتاب را خاتمه بدهیم.
نتیجه:
ما به خدا اعتقاد داریم شما ندارید.
لکم دینکم ولی الدین
اميدوارم دوستاني كه در دفاع از اين كتاب به هزاران ترفند متوسل مي‌شوند آن را خوانده باشند كه در اين صورت پرسش من از ايشان اين است كه كدام بخش‌هاي كتاب را صحيح يافته‌اند و آيا چند درصد از رهنمودهاي مطرح شده در آن را به كار بسته يا خواهند بست؟

!کسی از دفاع از این کتاب چیزی ننوشته دفاع از عقاید بوده نه یک کتاب پر از احادیث جعلی که از ابوهریره! پیرو کعب الاحبار! (جاعل معروف) حدیث نقل میکند!!
و در نهایت به این نقطه میرسیم که هر حکمی نظیر قطع ید، سنگسار، صیغه و ... چون حکمی شرعی و الهی است درست است

این قوانین و کاربرد آنها و اینکه عمومیت ندارند و ... بیان شد اما از جهت اینکه چون خدا گفته! بحثی صورت نگرفت.چشم هایت را بستی هرچه به خیالت میاید دهانت را باز میکنی و میگویی! مطالب بیان شده موجود هستند و قضاوت نیز با خوانندگان است.
ب –به علاوه ، هیچ قوه ای نمی تواند خودش را به فعلیت برساند . قوه فقط توانایی ِ داشتن ِ نوع ِ مشخصی از وجود است . همانگونه که قوه فولاد (استعداد فولاد) برای آسمان خراش شدن نمی تواند برای آسمان خراش ساختن آن کافی باشد همان گونه نیز هیچ قوه ای نمی تواند خودش را به فعلیت برساند . سطل خالی نمی تواند خودش را پر کند ، حتی اگر خالی بودنش قوه واقعی برای پر شدن داشته باشد . این استدلال ممکن است بدین صورت بیان شود :
1- ماهیت فی نفسه ، صرفاً قوه ای برای وجود است .
2- اما هیچ قوه وجودی نمی تواند خودش را به فعلیت برساند.( قوه علت فعل نیست ، آنچه چیزی میتواند باشد نمی تواند فی نفسه باعث آنچه شود که هست ) .
3- بنابراین ، قوۀ یک چیز برای وجود یافتن (ماهیت ) نمی تواند وجود بالفعلش را تبیین کند .
ج – بنابراین ، باید فعلیتی خارج از موجودات مرکب باشد تا تبیین کند چرا آنها بالفعل وجود دارند.
از آنجا که موجودات متغیر ، مرکب از قوه و فعل هستند و چون هیچ قوه ای نمی تواند خودش را به فعلیت برساند ، نتیجه میشود که باید فعلیتی خارج از موجودات متغیر باشد تا تبیین کند چرا آنها به جای آنکه فقط بالامکان وجود داشته باشند ، بالفعل موجود هستند . این موضوع بدین صورت نتیجه می دهد :
1) قوه نمی تواند علت وجود امر بالفعل باشد (همانطور که نشان داده شد) [1].
2) فقط امر بالفعل میتواند باعث وجود امر بالفعل شود (فعلیت فقط از فعلیت نتیجه میشود ، هیچ نمی تواند علت چیزی (هستی-وجود) شود ؛ نیستی نمی تواند هستی بسازد) [2]
3) بنابراین ، نتیجه میشود که وجودی بالفعل ، علت هرهستی مرکبی است که وجود دارد.
اگر بخواهیم تمام مقدمه دوم در برهان جهان شناختی را خلاصه کنیم میگوییم :
a- هر موجود محدود متغیری ترکیبی از فعلیت (وجودش) و قوه (ماهیتش) است.
b- اما هیچ قوه ای نمی تواند خودش را به فعلیت برساند.
c- بنابراین ، باید فعلیتی ورای هرموجود مرکبی باشد تا وجود بالفعل آن را توجیه و تبیین کند و بگوید چرا با آنکه فقط قوّه وجود را داشته است ، لاموجود نیست . خلاصه ، این سؤال که چرا به جای آنکه اصلاً هیچ چیزی نباشد چیزی وجود دارد باید بدین گونه پاسخ داده شود : چون چیزی ورای آن هست که علت وجودش می باشد . چرا چنین است که چیزی که میتواند وجود یابد اما ضرورتی برای وجودش نیست بالفعل موجود است ؟ زیرا قوه وجود یافتن آن معلول وجودی ورایش است ، یا توسط آن به فعلیت درآمده است .
در پشتیبانی از مقدمه اول ممکن است چنین استدلال شود :
1) فعلیت محض توسط خودش محدود نشده است ، او آن است که هست و این محدودیتی برآنچه که هست ، نیست .
2) و همچنین نمی تواند توسط عدم محدودیت یابد ، زیرا عدم وجود مطلقاً هیچ است و مطلقاً هیچ ، مطلقاً هیچ را محدود محدود میکند.
3) وهمچنین نمی تواند با فعلیت محض دیگری محدود شود ، زیرا داشتن / فعلیت محض دیگر ذاتاً غیر ممکن است . فقط یک چیز میتواند فی نفسه فعلیت باشد ؛ هرچیز دیگر باید بالفعل به طریقی محدود باشد .
4) و هیچ وجود محدودی نمی تواند وجود فی نفسه را محدود سازد ، چون انچه در طبقه مفروضی محدود شده باشد ، نمی تواند محدودیت آن طبقه را به وجود آورد (خیر محدود خیر فی نفسه را محدود نمی سازد ، نور ضعیف نور ِ فی نفسه را محدود نمی سازد.)
5) نهایتاً ، هیچ قوه ای از وجود نمی تواند وجود محض را محدود سازد ، زیرا چنین وجودی قبلاً فعلیت محض بوده است و ، بنابراین ، دارای هیچ قوه ای نیست که آن را به آنچه میتواند باشد محدود کند .
6) بنابراین ، چون هیچ راه دیگری که چیزی بتواند فعلیت محض را در وجودش محدود سازد وجود ندارد ، نتیجه میشود که فعلیت محض فی نفسه نامحدود است .
2 – اما اشیاء متغیر موجوداتی بسیط نیستند ، آنها موجوداتی مرکب هتند . اشیائی که تغییر می کنند یا قابل تغییر هستند باید در خودشان هم قوه ای برای آن تغییر و هم فعلیتی که نشان میدهد تغییر در ان فعلیت می یافته است داشته باشند. بدون قوه یا امکان تغییر ، تغییر غیر ممکن خواهد بود و بدون فعلیت وبدون فعلیت بخشیدن به قوه ، موجود بدون تغییر باقی خواهد ماند . این حقیقت که تغییری اتفاق می افتد دال بر این است که در موجودات متغیّر هم فعلیت و هم قوه وجود دارد به بیان دقیق تر :
a- عدم وجود محدودیتی برای وجود نیست ( هیچ [=عدم] ، هیچ چیزی را محدود نمیکند).
b- وجود خودش را محدود نمی کند ( این حقیت که چیزی هست « هست بودنش » را محدود نم کند).
c- فقط قوه یک چیز برای وجود می تواند وجود آن چیز را محدود سازد ( یعنی فقط آنچه یک چیزی بتواند باشد محدودیت برای آنچه که هست ، ایجاد میکند).
d a- بنابراین ، هر موجود متغیری در خودش هم فعلیت (وجود ) و هم قوه (ماهیت، ذات) را دارد . وجودش مستلزم این واقعیت است که هست و ماهیتش تبیین می کند چرا آن ، آن چیزی است که هست ؛ یعنی ، چرا نوع محدود مشخصی از وجود را داراست.
قانون قوه باه - آداب زناشویی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک