رسته‌ها
فلسفیدن انگیزشی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 24 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 24 رای
فلسفیدن انگیزشی (در آمدی بر اندیشه ها و ایده های « منوچهر جمالی » )

برگرفته ار متن کتاب:
[ ...... همفکری با مردم این نیست که انسان، عقیده ی مردم را بپذیرد. انسانی که می خواهد از گرفتاری ی تفکّر، رهایی یابد، همعقیده ی مردم می شود. دمکراسی، همفکر شدن با مردم است؛ نه همعقیده شدن با آنها. همفکری با مردم آنست که در کنار مردم و با مردم در باره ی مسئله ای بیندیشیم و این کار به آن باز بسته است که انسان، مردم را از دامنه ی اعتقاد به دامنه ی تفکّر بکشاند و گرنه مردم به عقیده شان عادت دارند و به هر چیزی که انسان، عادت دارد، در باره اش کمتر می اندیشد و اگر هم بیندیشد، می کوشد که عاداتش را تصدیق و توجیه و تجلیل کند؛ ولی اندیشیدن واقعی، با ترک عادت، به ویژه ترک عادت به افکار و اعتقاداتی شروع می شود که انسان از ترک کردن آنها اکراه دارد. بنابر این به کمک مردم در باره ی مسئله ای اندیشیدن، چیزی به جز فشار آوردن به مردم برای ترک عادات فکریشان نیست که خواه ناخواه جسارت بی اندازه می خواهد؛ زیرا گاه به منفور شدن نزد مردم می انجامد. بیدار کردن و روشنگری اذهان مردم، چیزی سوای استحاله ی مردم معتقد به مردم متفکّر نیست و گر نه عقیده ی تازه ای را جایگزین عقیده ی پیشین مردم ساختن، مردم را نه روشن - اندیش بار می آورد نه آنها را بیدار می کند؛ بلکه از یک عادت به عادت دیگر فرو می غلتاند. در اعتقاد داشتن مهم نیست که مردم به دین کتابی یا ایدئولوژی یا دستگاهی فلسفی، معتقد باشند. از اعتقاد تا تفکّرآزاد، یک دنیا فاصله است. ]

« منوچهر جمالی » در سال 1307 خورشیدی در روستای « آران » از توابع کاشان، دیده به جهان گشود. از جمله استادان او در دانشگاه علوم می توان به « دکتر محمود حسابی و دکتر محمّد باقر هوشیار » اشاره کرد. عطش جویندگی، او را به فراسوی مرزهای میهن سوق داد. وی در سال 1954 میلادی، وارد سرزمین آلمان شد و در دانشگاههای فرانکفورت و توبینگن، به پای درس استادان برجسته رفت. از استادان نامدار او در فلسفه:
1- والتر شولتس ( 1912 – 2000 م. ( Walter - Schulz
-2 وُلفگانگ شادوالت ( 1900 – 1974 م. Wolfgang - Schadewaldt )
3 - اُتو فریدریش بولنوو ( 1903 – 1991 م. Otto Friedrich - Bollnow )
4- ماکس هورکهایمر ( 1895 – 1973 م. Max - Horkheimer )
5 - تئودور آدورنو ( 1903 – 1969 م Theodor W. – Adorno . )
« جمالی » از آرا این متفکّران، الهامهای پر بار و انگیزنده ای گرفت. « شولتس » که استاد فلسفه در دانشگاه توبینگن بود در یک گفتگوی خصوصی با « جمالی » به وی گفته بود: « ما اروپائیان و بویژه ما آلمانیها می دانیم که مثلا رسن فرانسویها به چه معناست. همین طور، وقتی انگلیسیها می گویند رشن، می دانیم منظورشان چیست. همچنین یونانیها، وقتی می گویند نوئوس، می دانیم به چه معناست. راسیو در زبان لاتین را نیز می فهیم. خودمان نیز که آلمانی هستیم، می دانیم فرنونفت، یعنی چه. ولی ما هنوز نمی دانیم وقتی ایرانیان از « خرد و خرد ورزی » سخن می گویند، منظورشان چیست؟. تو اگر می خواهی کاری کارستان برای میهنت و مردم سرزمینت انجام دهی، بیا و بپرداز به اساطیر مردم سرزمینت؛ زیرا معدن تفکّر فلسفی در بطن اساطیر مردم میهنت است که ذخیره می باشند و به استخراج و تئوریزه شدن، نیاز دارند. بیا و برو دنبال شناخت و بررسی اساطیر خودتان. » سخنان « شولتس »، تاثیر و نقش بسیار کلیدی در روند کنکاشها و تفکّرات و سنجشگریهای « منوچهر جمالی » ایفا کردند.
« جمالی » تا پیش از رویداد 1357 شمسی، نزدیک به سی جلد کتاب منتشر کرده بود. وی در طول شصت و چهار سال از عمر هشت و چهار ساله اش، نزدیک به 128 ( = صد و بیست و هشت جلد ) کتاب در باره ی بُنمایه های فرهنگ ایرانزمین نوشته است که تا کنون، صد و هیجده جلد از آنها، چاپ و منتشر شده اند.
پیکر « منوچهر جمالی »، عصر روز دوشنبه، نوزدهم تیر ماه 1391 شمسی برابر با نهم ژوئیه سال 2012 میلادی در قبرستان الحورین / مالاگای اسپانیا به خاک سپرده شد. یاد عزیزش جاودانه باد!.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
370
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Kamalpour
Kamalpour
1392/04/31
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فلسفیدن انگیزشی

تعداد دیدگاه‌ها:
1
فلسفیدن انگیزشی !
پس از سلام ، نام کتاب کنجکاوم کرد...نویسنده اش را نمی شناختم؛
ولی پس از اندکی تحقیق دیدم،چه حیف که نمی شناختم!
(نقل قول از ویکی)
فیزیکدان، فیلسوف، شاعر، تاریخدان و پژوهشگر نامی و ایرانی ساکن ایالات متحده آمریکا است.
انسان بزرگی بوده است که متاسفانه در 16 خرداد ۱۳۹۱، در اسپانیا دار فانی را ترک گفته است،روحش شاد...
هر چند فونت کتاب نامطلوب و بسیار ریز است! ولی ارزش دانلود و بررسی را دارد سپاس از آپلود این کتاب:x
شعر بسیار عمیق و جالبی از این مرحوم یافتم،که لازم دیدم اینجا بنویسم:

شب هنگام که درکوچه پس کوچه‌های شهری غریب آواره می‌گشتم ،
فریادی بلند شد که :
« من آبستن به حقیقتی بزرگم !
وهنگام زائیدن آنست،
هرچه زودتر، مامائی ببالینم بشتابد . . . »


گویا آن کوچه، کوچه ی مردگان بود،
چون هر دری را کوفتم،
و مامای حقیقت را جستم، که به کمک بشتابد،
ازهیچ دری پاسخی نیامد . . .

تا مردی بدخیم و خشمگین، ناگهان از دری سر بیرون آورد و گفت:
« دراین شهر، کسی حقیقت نمی‌زاید ، که نیاز به مامایش باشد .»

وهنگامی خسته و کوفته ببالین او شتافتم،
او مرده بود، هرچند فرزندی بس زیبا زائیده بود.

من ازآن شهر، به زاد و بومم بازگشتم ،
و پس ازچندی خبریافتم ،
که آن حقیقت، یتیم و بی سرپرست ،
زنی خشکیده وخمیده شده ،
ودر کوچه پس کوچه‌های همان شهر ،
برای خوردن و نمردن ، « روسپی گری » می‌کند . . .

:.:.....:....
خدایش بیامرزاد و یادش گرامی باد.
فلسفیدن انگیزشی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک